...و صبح و ظهر و عشا میوزد به خاطر تو
خوشا به حال نسیم -این همیشه زائر تو-
کنار چشمه، تیمم کمال بیعقلیست
مگر بهشت طلب میکند مجاور تو؟
به رنگ نور، خیابان کشیدهای تا عشق
که راه را نکند گم، نگاه عابر تو
به «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» سوگند
که جز امام نباشد کسی مفسّر تو
شبیه کوزهای از رودخانه پر برگشت
دو دست خالیام از سمت لطف وافر تو
دوباره گونهی قم خیس شد که در شأنت
سرودهاند غزل، ابرهای شاعر تو
جهان حاضر و غایب دو روی یک سکهست
که عطر فاطمه دارد شکوه ظاهر تو
به وصف گنبد و گلدسته، ای قلم! خوش باش
که نیست درخور حضرت، زبان قاصر تو
#سعید_مبشر
#غزل
☑️ آیدی اینستاگرام سعید مبشر:
https://instagram.com/saeid_mobasher_71?utm_medium=copy_link
@Selectedpoems
نه روح بود نه تن، بُعد سوم من بود
قرائتی همه نو از حکایت زن بود
به رغم ماه که مابین ابرها گم شد
چراغ رابطه آن شب چقدر روشن بود!
هوای سوت زدن کرد و زاغها سرِ سیم
بدل شدند به نُت... [زندگی مطنطن بود]
به نیمهشب به خیابان، به کفشها، به درخت
به هرچه چشم میانداخت، در رسیدن بود
گذاشتم سر خود را به سینهاش... یک اسب
به جای قلب در آن سینه گرمِ شیون بود
مرا به گریه میانداخت چین روسریاش
به قدر وسعت اشکم «پناهْدامن» بود
دوباره گفت: سفر بخت آدمیزاد است
وَ سنگفرش در آن لحظه خطّ آهن بود
▪️
که خواست گم بشود در سپیدی سنگین
که برف میآمد... ابتدای بهمن بود_
#سعید_مبشر
#غزل
@Selectedpoems
زلال بودی و حدسی قوی به من میگفت
که در ادامهی چشم تو میرسم به قنات!
#سعید_مبشر
#تک_بیت
@Selectedpoems
مگر بنای شهادت، گذشتن از خود نیست؟
گذشتم از تو، که خود را شهید میدانم
#سعید_مبشر
#تک_بیت
@Selectedpoems
انار، تحفهی دوران خونجگر شدن است
و سیب، خاطرهی تلخی از بشر شدن است
ردیف ممتد دیوار، آسمان را بست
هنوز پنجره در فکر بالوپر شدن است!
نپرس کشتهی دستان نازنینت کیست...
عذابِ «قاتل سهراب»، باخبرشدن است
اگر تو مادر فرزند من نخواهی بود
کدام مژده مرا بدتر از «پدرشدن» است؟
شعاع زخم دلم ریشه میزند به درون
شبیه چاه که کارش عمیقتر شدن است
تو دختری کن و آتش بزن جهان مرا
که «با تو سوختن»، انگیزهی پسر شدن است
#سعید_مبشر
#غزل
@Selectedpoems
حنا خریدهام از قم برای گیسویت
سفیدتر شده از قبل، مادرم! مویت
کشیدی از سر ما دست و بیخبر هستی
که روی طاقچه دق میکند النگویت
هنوز میپرم از خواب و میشوم نگران
که یکزمان نشود دیر، وقتِ دارویت
بیا و کاسهی آبی به پای ماه بریز
چرا تُهی شده گلدانِ خانه از بویت؟
بیا برایم عروسی بگیر و شادی کن
کجاست آن همه احساس و آن هیاهویت؟
نگاه، مادر من! طاق آسمان ابری است
مرا پناه بده زیر چتر ابرویت
و کاش قبر تو یکمُرده بیشتر جا داشت
که دفن میشدم آن ظهرِ تیره، پهلویت
#سعید_مبشر
#غزل
@Selectedpoems
گرفت دست مرا، از درون درخت شدم!
نخوانْد وردی و در روح من تصرف کرد...
#سعید_مبشر
#تک_بیت
@Selectedpoems
قبل از تو انسان حرف انسان را نمیفهمید
گُل را نمیدانست، باران را نمیفهمید
«آن»ی که از صبح ازل پیچیده در هستی
انسانِ قبل از خندهات، «آن» را نمیفهمید
انسانِ قبل از چشمهایت هر چه میکوشید
پیداییِ آن ذات پنهان را نمیفهمید
هر شب میآمد بشنود عطر صدایت را
حتی ابوجهلی که قرآن را نمیفهمید
در بیزمان بوسیده پایت را والّا رود
در خود معطل بود و «جریان» را نمیفهمید
تا آمدی انسان به انسان گل* تعارف کرد
قبل از تو انسان حرف انسان را نمیفهمید
*قبلهام یک گل سرخ...
#سعید_مبشر
#غزل
#آیینی
@Selectedpoems
وَ رستگار! کسانی که اهل طغیانند!
نخواندهاید مگر؟ بتشکن، پیامبر است
#سعید_مبشر
#تک_بیت
@Selectedpoems
تو چیستی که تویی!؟ چیستان مشکل من!
که صف کشیدهای از شش جهت مقابل من...
#سعید_مبشر
#تک_بیت
@Selectedpoems
«امین» و «احمد» و «یاسین» و «ذِکر» و «مختار» است
از او هر آنچه بگویم، نگفته بسیار است
بهار، دور سرش در طواف و اهل زمین
در این خیال که آن حجمِ سبز، «دستار» است
به کوچهی دل ما نیز میرسد روزی
که کیمیاگرِ مهرش، طبیب دوّار است
دل تپندهی هستیاست، گرچه دیدهی او
به خواب میرود اما مدام بیدار است
به هفتدورِ محمد، مقامِ قبله گرفت
و گرنه کعبه که یکسقف و چاردیوار است
بخوان به سوی حرا، باستانشناسان را
که رازهای تمدن، نهان در آن غار است
به غیر او خبری نیست در جهان، گر هست
به حتم مرجع اخبار، کعب الاحبار است
درود باد بر ایشان و آل محترمش
به آن طریق و طراوت که خود سزاوار است
سلام میدهم و از شماره بیخبرم
مگر فرشته بداند که چندمین بار است
#سعید_مبشر
#غزل
#آیینی
@Selectedpoems
شکر بریز و هم بزن به دست خویش باغ را
درخت بید را بدل به توت کن در آینه
#سعید_مبشر
#تک_بیت
@Selectedpoems
همین که خلق شدیم ابتدا علی گفتیم
نداشتیم دهان، بیصدا علی گفتیم
شبیه زلف به خود پیچ خورده بود جهان
گشوده شد گره از کار، تا علی گفتیم
هزار آینه چیدند در برابر هم
در آن تجلی بیانتها علی گفتیم
خدا به خلقت حیدر، تبارک الله گفت
و ما به خلقت خود مرحباعلی گفتیم
فرشته گفت که عشق است و بارِ سنگینی است
به روی دوش گرفتیم و "یاعلی" گفتیم
به هر دلیل که باشد به نفع ما شده است
در آن سحر -چه بدانم؟- چرا علی گفتیم
نه جبر بود نه تفویض شرح قصهی ما
«قدر» که سخت گرفت، از «قضا» علی گفتیم
به روی آب نوشتیم مرتضی و سپس
به گوش آتش و خاک و هوا علی گفتیم
نمانده است زمان خالی از ارادت ما
همیشه با یکی از انبیا علی گفتیم
شدیم شاخهی طوبی و چیدمان موسی
و قبل معجزهاش با عصا، علی گفتیم
به شکل باد گذشتیم از دهانهی غار
و با رسول خدا در حرا علی گفتیم
دعا به چشمه بدل کردمان زلال و طهور
بدون دغدغه سر تا به پا علی گفتیم
و اهل خاک بگویند هرچه میگویند
نظر به غیر نکردیم؛ ما علی گفتیم
#سعید_مبشر
#غزل
#آیینی
@Selectedpoems