مباد قطرهٔ اشکی میان لیقه بیفتد
سیاهبخت شود اشک و در مضیقه بیفتد
به خطّ خوش بنویسید اشک دیده بر آن است_
که قطره قطره به یاد تو هر دقیقه بیفتد
بگیر چتر صدف را دوباره بر سر و مگذار
خراش نم نم باران بر این عتیقه بیفتد
خدا کند که دل -این گنج پر غبار قدیمی-
به دست راهزنی پاک و خوشسلیقه بیفتد
چه میشود که در انبوه تیرهای پیاپی
نگاه تیر خلاصی به این شقیقه بیفتد؟!
#محمد_مهدی_موسوی
#غزل
@Selectedpoems