1.67M
رفتنبالای ِمنبرسخنرانی*
+ اینقسمت تجربیات و بحثهایِ عرفانی و فلسفی با سلنالسترنجتون :
#افکاروشخصیتمن
3.35M
رفتن بالای ِمنبرسخنرانی*
+ اینقسمت تجربیات و بحثهای ِروانشناختی و فلسفی با سلنالسترنجتون :
#افکاروشخصیتمن
˒ سِلنادرجنگلِقورباغهها 🇵🇸 ˓️
رفتن بالای ِمنبرسخنرانی* + اینقسمت تجربیات و بحثهای ِروانشناختی و فلسفی با سلنالسترنجتون : #افک
واقعاً چندروزیه همهچیز کاملاً یکنواخت شده ، همونروتینی که ازش میترسیدم از شروع ِمردادماه به سراغم اومده ، هرروز از خواب بیدارمیشی ، غذامیخوری ، گوشی دستتمیگیری و غرق ِدنیای ِمجازی میشی ، میری کارهای ِروزانهات که دیگه اشتیاقیتوشون نیست مثل ِباشگاهرفتن و پیادهروی رو انجام میدی [ که اونها هم بخاطر گرمای ِوحشتناک ِهوا فعلاً کنسلان* ] ، برمیگردی و توی ِاتاق ِبهم ریختهات تا شب میمونی و فقط برای ِدستشویی و غذاخوردن یا خوراکیبرداشتن بیرون میای ، شب میشه و دوباره در دریای ِلیوانهای ِکثیفی که حاوی ِآب ، لیموناد و شیرقهوهبودن و بشقابهای ِغذا بهخواب میری ، اینم از تابستونی که همهمون انتظارش رو میکشیدیم ، واقعاً از این وضعیت با تمام ِوجودم متنفرم .
#افکاروشخصیتمن
˒ سِلنادرجنگلِقورباغهها 🇵🇸 ˓️
مغز آدمها ساختار پیچیدهای داره . یهزمانهایی خواب ِشخصی که فوتشده ، کسی که دیگه دوستی ِپررنگ و ق
خیلیوقته بهاین موضوع فکرمیکنم ، واقعاً خودم هم خیلی وقتها دچار نشخوار فکری شدم و بعداً با کمک ِدلقکبازی و مسخرهبازیهای ِزیاد تونستم اون رو دور بزنم ، اما راهحل ِکوتاهمدت دور زدنه ، نشخوار فکری برمیگرده ، چهشما بخواین و چهنخواید ، باید دنبال ِدرمانش باشید ، آدم نمیتونه افکارش رو کاملاً کنترل کنه و نمیتونه کاملاً روی ِافکارش تسلط داشتهباشه اما میتونه تا حدودی با بهاشتراک گذاشتن ِحرفهاش با بقیهٔ آدمها و یا کارهای ِدیگه تا حدودی روی ِافکارش کنترل داشتهباشه ، امیدوارم بتونید توی ِاین راه موفق باشین :> #افکاروشخصیتمن
درازکشیدن روی ِچمنهایی که چنددقیقهپیش بخاطر نمنم ِبارون ِپاییزی خیسشدن و الآن فقط کمی نمدارن و انگار تازهدراومدن و بوی ِچمنزار و خاک ِبارونخورده همراه با نسیم ِخنک ِعصرگانه به بینی ِتویی که روی ِچمن درحالی که کتاب ِمورد ِعلاقهات جلوی ِچشمهات رو گرفته میرسه ، کمکم خوابت میگیره ، اونم چهخواب ِدلچسبی! یکروز دیگه هم کنار درختی که تنهٔ تنومندی داره نشستی ، گره ِکراواتت رو شلمیکنی و سعیمیکنی افکار داخل ِذهنت رو نادیدهبگیری و با صدای ِموسیقیای که داخل ِهدفونت پخشمیشه موکای ِداغ ِکنارت رو برمیداری و یکجرعه مینوشی ، طبق معمول از تلخی ِموکا صورتت درهم نمیره چون ایندفعه شیرینشکردی ، اتفاقاً ایندفعه از داغی ِبیشاز حدش جامیخوری و صورتت درهم میره .
- ولیپسر توی ِیهروز سرد ِپاییزی مثل ِامروز و برای ِفردی مثل ِمن با ذهنی آشفته ، جسم ِخسته و روح ِناآروم واقعاً جوابهها!
همینطور که موهای ِکوتاه ِخرماییرنگت توی ِباد تکونمیخوره و گاهی چتریهای ِدرحال ِحرکت جلوی ِدیدت رو میگیره بهاعماق ِموسیقیای که توی ِگوشت از طریق ِهدفون پلیمیشه نفوذ میکنی ، چشمهات رو میبندی و زیرلب موسیقی رو تکرار میکنی ..
< This mind isn’t mine, who am I to judge?
Oh, I should be fine, but it’s all too much.
I get overwhelmed so easily.
My anxiety creeps inside of me.
Makes it hard to breathe .. >
#افکاروشخصیتمن
˒ سِلنادرجنگلِقورباغهها 🇵🇸 ˓️
رفتن بالای ِمنبرسخنرانی* + اینقسمت تجربیات و بحثهای ِروانشناختی و فلسفی با سلنالسترنجتون : #افک
4.25M
رفتن بالای ِمنبرسخنرانی*
+ اینقسمت تجربیات و بحثهای ِروانشناختی با سلنالسترنجتون :
#افکاروشخصیتمن
- واقعاً فکرمیکنم که از ورژن ِعصبانیم نه ، اما از نسخهٔ بیتفاوتم باید ترسید . اینجوری میشمکه : عه؟ بعداز هزارسال تلاشوالتماسم برای ِفهمیدن و درسترفتارکردن ، تغییرینکردی؟ باشه . افتادی توی ِجوب؟ مُردی؟ چهبامزه . برای ِفلانکارت به کمک ِمنم احتیاجداری؟ نمیتونم . دلت محبت و توجه ِسابقم رو میخواد؟ متأسفم ، دیگه خودم هم ندارمشون . و خب خیلیراحت به زندگی ِخالی و حوصلهسربرم ادامهمیدم)) #افکاروشخصیتمن
امروز ، موقع ِمرتبکردن ِمیزتحریرم ایشون رو از لابهلای ِدفترهای ِخاکخورده و قدیمییافتم ، دفترچهٔ خاطرهنویسی ِپارسالم! خیلیوقت بود که فراموششکردهبودم درواقع فکرمیکردم انداختمشدور یا موقع ِجابهجاکردن ِوسایلم گمشده ، خوندنش باعثشد تقریباً گریهام بگیره ، یهیادداشت هم کنارشون نوشتم و تاریخ ِ۱۶مرداد ِ۱۴۰۳ رو هم کنارشزدم که هروقت بعداً گذرم بهشافتاد امروز رو یادمبیاد .. هجوم ِخاطرات ممکنه خیلیشیرین باشه و خیلیوقتها هم .. #افکاروشخصیتمن
˒ سِلنادرجنگلِقورباغهها 🇵🇸 ˓️
نظریهٔ نامحبوب :::
اینتحلیل صرفاً نظریهٔ شخصی ِخودمه و هم قرارنیست بهکسی تحمیلشکنم و فقط نظرم رو بهعنوان ِیکبیننده عارضم که .. من خودم هرجفت ِاین سریالها رو بهتعداد ِ nبار دیدم ، ولیخب بازهم طبق ِفیلمنامهٔ هردو فیلم ، بازی ِبازیگرها ، کارگردانی ، روند و روال ِداستان و همینطور فرازونشیبهای ِاواسط ِسریالها ، حسوحالی [ وایب* ] که فضابندی ِدکور و سکانسها باتوجه بهاینکه تقریباً هردوسریال یکزمان رو روایتمیکنن [ دههٔشصت و دوران ِجنگ ِتحمیلی* ] برای ِهمین مقایسه بینشون خیلیراحتتر میشه و همینطور براساس پایانبندی ِداستانهاشون ، حتی بااینکه تعداد ِقسمتهای ِلحظهٔ گرگومیش تقریباً ۳۰قسمت بیشتره ولیخب واقعاً ارمغان ِتاریکی با وجود ِکمبودن ِقسمتها اما تبدیلبه یهمینیسریال ِفوقالعاده و با تمرکزعالی بر درون ِشخصیتهای ِاصلی بود و خباینجوریکه صحنههای ِاضافی نداشت و اگر چیزی رو بهمون نمایشمیدادن پس حتماً درآینده نیازداشتیم بهدونستن و دیدنش ولی لحظهٔ گرگومیش صحنههای ِاضافی بیشتریداشت و اگه طرفدار تاصبی نباشیم میتونیم بادلایل ِمنطقی قشنگ بررسیکنیم که منم با منطق ، دلیل ، مدرک و عقل جلومیرم نه با تاصب و اینکه این نظرشخصی خودمه نیاین تیربارونم کنین!
فکرکنید ، توی ِاواخر دههٔهشتاد که بهاونصورت تکنولوژی ِفیلمبرداری و ایدههای ِخفن و فیلمهایی که بشه ازشون استفادهکرد نبود و همچنین صنعت ِفیلمهای ِتلویزیونیمون هم خیلیپیشرفت ِآنچنانی نداشت و فیلمهای ِ انگشتشماری بود که اِنقدر عالیدرمیومد و پرسروصدا میشد و همینطور فیلمهایی با تم ِقدیمی مثل ِدلدادگان هم هنوز ساختهنشدهبود ، ارمغان تاریکی ِمحصول ِهشتادونه ترکوند! واسهٔ همین میگم بهنظرم این سریال خیلیبهتر از لحظهٔ گرگومیشه ، البته کارگردان ِارمغانتاریکی هم چون کارگردان ِوارد بهکاریه و خب بنده بهشخصه کارهاشون رو دوستدارم پس اون هم بیدلیل نیست .. #افکاروشخصیتمن))
˒ سِلنادرجنگلِقورباغهها 🇵🇸 ˓️
رفتن بالای ِمنبرسخنرانی* + اینقسمت تجربیات و بحثهای ِروانشناختی با سلنالسترنجتون : #افکاروشخصیت
3.94M
رفتن بالای ِمنبرسخنرانی*
+ اینقسمت چرتوپرتهای ِمونده ته ِدلم و دلیل ِنبودنم با سلنالسترنجتون :
#افکاروشخصیتمن
˒ سِلنادرجنگلِقورباغهها 🇵🇸 ˓️
_ از نظرمن ، هرچیزی که توی ِزندگیهلمون داریم یههنره ؛ تمام ِکارهایی که انجام.میدیم ، جوری که لباس
+ میدونی ، اینکه یهسری وقتها ذهنت بیکارمیشه و میره سراغ ِرفتارهای ِبد و ناراحتکنندهای که بعضیافراد باهاتداشتن خیلیمزخرف و ناراحتکنندهست . مثلاً داری بهطرف فکرمیکنی و از خوبیهاش توی ِذهنتمیگی ، ولیخب یکدفعه یکیاز رفتارهای ِبد و ناراحتکنندهش میاد توی ِذهنت و کل ِوجودت میشه ناراحتی و غم از دست ِاون . انگار که ازش زده میشی ، متنفر میشی .. اینکه از رفتارهای ِبد آدمها بگذری و فراموششونکنی و حتی یادآوریش بیاثر باشه و نسبت ِبهش بیتفاوت باشی و ایگنورشکنی ، کاملاً یهجورهنره . کهخب .. من بخش ِزیادی از اونهنر رو ندارم و ایکاش داشتم)) #افکاروشخصیتمن
˒ سِلنادرجنگلِقورباغهها 🇵🇸 ˓️
- آخرینروزمرداد ۲۱آگوست۲۰۲۴ - همهٔ آدمها توی ِزندگیهاشون آرزوییدارن، چهکوچیک و چهبزرگ، مهم اند
- ۳شهریور! ۲۴آگوست - ( قبلاز هرچیز حلول ِماه ِگوگول ِشهریور رو خدمت ِتمامی ِگرماییها، پاییزفنها، منتظران ِمدرسه و کرمریزی روی ِناظم و معاونها و تمام ِتابستونفنهای ِپشیمان تبریک و تهنیت عرضمیکنم زیراکه از وقتی شهریور شد اِنقدری زمان زودگذشت که باورمنمیشد دوروز از فضای ِمجازی کاملاً دور بودم .. )
- میدونستید اینواقعاً عادیبود که دوروز کامل در هیچیک از پلتفرمهای ِفضای ِمجازی حضورنداشتم؟ قراربود بیشتراز دوروز بشه ولیخب .. دلمنیومد، بهاینجا و افراد ِتوی ِایتا وابستهشدم و دوروز هم واقعاً زیاد بود، از اونجاییکه من همچُنان در خونهٔ مادربزرگه سکناگزیدهام پس اتفاقات ِهیجانانگیزی در این دوروز گذشته افتاده که شرح ِگلچینشون اینهاست :
( ۱شهریور ) : درستکردن ِساندویچ ِسوسیس ِهمهش گوشته و بهسبک ِعموحسن ِمعروف و با بهداشت ِ۱۰۳درصدی _ تنهاموندن با خالهکوچیکهام توی ِخونهٔ مامانبزرگم و سکوت ِقشنگیکه باعثشد سردردمخوببشه _ اومدن ِخالهبزرگهام که خیاطه و آشپزیش خیلیخوبه _ گشتن ِبیجهت درحیاط و کشف ِمکانهایی که نمیدونستم وجوددارن _ اوشیندیدن همراه با خوردن ِنونوپنیروسبزی با نون ِتازهٔ محلی _ تا صبح بیدارموندن و علاوه بر دیدن ِطلوع ِآفتاب قهقههزدن تا صبح با ویدیوهای ِاحسانمیرزاد و شخصیت ِقاسم ِاشکان و بقیهٔدوستان _ ابرهای ِپفپفی ِسفیدرنگ ِظهرپریروز .
( ۲شهریور ) : تا ظهرخوابیدن _ اومدن ِمهمونهای ِخیلیزیاد و سفرهٔبلندبالای ِخونهٔمادربزرگه .. البته که من فقط سیبزمینی سرخکرده خوردم چون غذا استنبلی بود، حیح 🤝 _ مهمونی ِخونهٔدخترخالهبزرگهام _ شبنشینی ِچهارساعته همراه با خالهسمیهام و دخترهاش، مامانم، خالهکوچیکهام، فاطمهزهرا و مامانبزرگه _ تخم ِمرغ ِدخترخالهبزرگهپز و ترکیدن ِجرقههای ِرنگی توی ِذهنم مثل ِکارتون ِموش ِسرآشپز _ آبطالبی و آبپرتقالهای ِمحشر _ خیالپردازی ِنصفهشبی در ساعت ِ۴صبح ِدیشب و لبخدهایی که برای ِفکرکردن بهآرزوهای ِفانتزی بهوجودمیان _ میکروفن ِشارژی ِفاطمهزهرا و مسخرهبازیهای ِبعدازظهریمان در پاتوق ِهمیشگی دستشوییحیاط _ کنسرت ِتمامی ِآهنگهای ِبلکپینک و سولوی ِاعضا در دستشویی حیاط توسط ِمن، فاطمهزهرا و خواهرم :>
پینوشت : حافظهٔمن اندازهٔماهیعه حتماً لحظات ِزیادی در این دوروز بوده که من بخاطرش خوشحال بودم و تونستم دوری از گوشی ِموبایل و فضای ِمجازی رو تحملکنم و کمی شبیه به دهههای ِقدیم که گوشی ِلمسی نبود زندگیکنم ولیخب یادمنمیاد ولیخب .. دلیلنمیشه که اصلاً وجودنداشتن .. #افکاروشخصیتمن
˒ سِلنادرجنگلِقورباغهها 🇵🇸 ˓️
رفتن بالای ِمنبرسخنرانی* + اینقسمت چرتوپرتهای ِمونده ته ِدلم و دلیل ِنبودنم با سلنالسترنجتون
5.49M
رفتن بالای ِمنبرسخنرانی*
+ اینقسمت آپدیت ِچرتوپرتهای ِدرونیم و اولین ِویس ِخوشوبش ِمن توی ِشهریور۱۴۰۳ با سلنالسترنجتون :
#افکاروشخصیتمن
˒ سِلنادرجنگلِقورباغهها 🇵🇸 ˓️
شب، وقتِ فرمانرواییِ سکوت است. حرفها در مغزها به آرامی حرکت میکنند. تو بهروشناییِ روز میاندیشی،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب، زمانِ قدمزدن در جنگلِمهآلودِ ذهن، همزمان با احتمالِ بارشِ افکارِمنفی، خاطراتِگذشته و اورثینک و ترس از آینده باشد، خطر مبتلا به سردرگمی در این گردشِ چندینساعته هرلحظه نزدیك و نزدیكتر میشود، مواظبِ اعماقِ این جنگل هم باشید، خیالپردازی! این عنصر میتواند شما را از پای بیاندازد، آهسته و بااحتیاط قدمبردارید، اگر دیدید نمیتوانید ادامهدهید، بخوابید، خواب دوای ِدردِ بیدرمان است، البته که شما ریسكمیکنید، دیدنِکابوس از رگِگردن به شما نزدیكتر است، ولیخب چهمیشود کرد، بحث انتخاب بینِ بد و بدتر است، با تمامِ آنها سعیکنید کنار بوتههای ِخشکِ تمشک که از بارانِ طوفانیِ دیشب در اَمان ماندهاست، جایی برای ِخود بازکرده و روی ِچمنهای ِنیمهخیسِ کناربوته، درازبکشید، و با لبخند بخوابید، خواب همهچیز را درستمیکند، همچُنان سکوت و گذاشتنِ پلكها روی ِهم✨𝟹›
بهیاد داشتهباشید جنگلِذهن شبها بسیارناآراماست(: #افکاروشخصیتمن
- از اون دوران که زندگی آسونتر بود𝟹› _روحنواز
دلممیخواست الآن برمیگشتیم به دههٔ شصت/اواخردههٔپنجاه و یه خونهٔ حیاطدار قدیمی با درهای ِسبز ، پنجرههای ِضربدری چسبزدهشده ، پردههای ِسفیدزنگ ِتوری/گلدارقرمز ، حوض ِدراز پراز ماهیقرمز که توی ِتابستونها چندتا هندوانه هم برای ِخنکشدن بهشون اضافه میشد ، ژاکتهای ِرنگیپنگی مخصوصاً زرشکی یا کرمرنگ ، روسریهای ِگرهای ِساده ، چادرهای ِگلدار و دادزدن و خطاب به فرد ِپشت ِدر گفتن : اومدم ، اومدم .. پاشنهٔ در رو درآوردیی - و بازکردن ِدر خونه ، پخش ِصدای ِرادیو و آهنگهای ِاول ِانقلاب و سرودهایی که اونزمان توی ِرادیوها پخشمیشد ، کیک ِتیتاب با نوشابهٔ مشکی ِشیشهای ، بهشت ِبهتمام معنا .. فکرکنید آبوهوا هم مثل ِاین فیلمهای ِقدیمی سرد بود و ژاکت ِزرشکی با آستینی که تا انگشتهام بود و روسری ِطوسی با گره ِساده پایین ِچونهام و زنبیل ِآبیرنگ ِپراز میوه دستم بود و درحال ِراهرفتن توی ِبارون و توی ِخیابون بودم ، بعد با این تاکسی زردها تا خونه میرفتم ، و از کوچههای ِتنگ و باریک که ماشین رد نمیشد خداحافظی میکردم ، میرفتم خونه و کفشای تقتقیام و چادرمشکی ِبدون ِآستینم رو درمیاوردم ، زنبیل ِمیوههارو میذاشتم داخل ِخونه و کنار در ورودی ِحیاط تا خیسنشن ، خودم توی ِایوونحیاط و زیرسقف ِخونه کنار مامان ِبزرگ ِگوگولیم که با چادرنمازش که همیشه بوی ِگلمحمدی میداد و روی ِسجادهاش نشستهبود تا نمازعصرش رو زیربارون بخونه و بعداز نماز بارون رو تماشاکنه مینشستم و برای ِخودمون دوتا چای ِکمرباریک قندپهلو میریختم . باد میخورد به پنجرههای ِخونه و پردهٔ توری ِسفید تکونمیخورد ، به شمعدونیهای ِتوی ِباغچه آب میدادم و بوی ِنم خاک تا مشام ِبیبی [ مامانبزرگ ِخیالی* ] که توی ِایووننشستهبود هم میرسید . و از دستگاه ِپخش ِنوارکاست ِقدیمی ِبغلدست ِبیبی که همیشه کنارشبود همزمان با صدای ِنمنم ِبارون پخش میشد : آسمان چشم تو آیینهٔ کیست .. #افکاروشخصیتمن🪴
˒ سِلنادرجنگلِقورباغهها 🇵🇸 ˓️
رفتن بالای ِمنبرسخنرانی* + اینقسمت آپدیت ِچرتوپرتهای ِدرونیم و اولین ِویس ِخوشوبش ِمن توی ِش
2.41M
رفتن بالای ِمنبرسخنرانی*
+ اینقسمت بدبختیهای ِیک دانشآموزِ ایرانی در اولین ماهِ شروعِ مدارس، وضعیتِ روانی0% و نفرین بر هندسه🎀 : #افکاروشخصیتمن