هدایت شده از سِلوا
داداش اگه فرهنگ استفاده از اماکن عمومی رو نداری بمون تو همون چاردیواری خونت، والا چه اصراریه؟
شاید من دلم میخواد بجای صدای انکرالاصوات ضبط صوتت، صدای جیک جیک پرندهها و هوهو باد و شُرشُر آب رو بشنوم. ملت چه گناهی کردن اسیرت شدن آخه؟🚶♀
#خیلیهمآرومم
#طبیعتستمکش
@selvaaa
﷽
___________
این اجسام پراکنده در آسمان، مرغابی و پرستو نیستند. گوشت تکه تکه شده کودکان و زنان فلسطینیاند که با شدت به هوا پرتاب میشوند.
اگر قلب کسی با دیدن این صحنهها مچاله نمیشود، اگر هنوز " غزه به ما چه" میکند و عوضش از " دین من انسانیت است" دم میزند، باهاش بحث نکنید. او را با حیوانیتش تنها بگذارید.
#غزه
#داغدل
@selvaaa
سِلوا
﷽
____________
عید ما این بود: ساری گرگان، گرگان ساری. مسیر دوساعتهای که جزئیاتش را مثل اطلاعات داخل شناسنامهیمان از بَریم. از ساری اول تابلوی سورک هست و بعد نکا. آخر گلوگاه، دو ماهیِ دوطرف جاده نشانه تمام شدن مازندران و ورود به خاک گلستان است و انگار از آوارگی مرزنشینیست که هیچکدام هم گردن نمیگیرند بختبرگشتهها را رنگ کنند. مسجد شبانه روزی فلان جاست و مسجد آستان قدس رضوی فلان نقطه، اینجا سایت پاراگلایدر است و همیشه چند چتر باز در آسمان، بهار شده و تعداد ترکمنهای پیراهن و روسری بساط کرده زیادتر، و هزار و یک جزئیات تکراری دیگر. و امان از روتین و تکرار، بلای خانمان سوز و رابطه سوز و خلاقیت سوز و هرچهسوز.
دوران نامزدی و ماههای اول عروسی، این جاده انقدر خستهکننده نبود. هم رابطه نو بود و هم مسیر و همه چیز منتظر کشف شدن. بند و بساط تفریح سادهیمان را میانداختیم داخل ماشین و به قول امروزیها با یک بشکن، دِ برو که رفتیم. هر جای جاده که خلوت بود و دو تا درختی و سبزهای و نشانی از حیات، میزدیم بغل. زیرانداز آبی چهارخانه را پهن میکردیم و قابلمه صورتی پر از ماکارانی با ته دیگ سیبزمینی را از سبد بیرون میکشیدم و بعدش شوخی بود و خنده. حالا چه شده؟ ما که همان آدمهای قبلیم. نیستیم؟
دوستی دارم ده پانزده سال از خودم بزرگتر و موسفید کردهتر. همان دوران خوش خوشان نامزدی، یکبار بهم گفت حالا حالیات نمیشود، روزهایی توی زندگی میآیند که روزمرگیاش اسیرتان میکند. ته دلم خالی شد؛ اما مقاومت کردم و گوشه لبم را کشیدم و توی دلم گفتم: ما؟ هرگز.
فردای سیزدهبهدر که برمیگشتیم، به جاده تکراری گرگان ساری زُل زدم. ما هنوز آدمهای قبلیم و حتی تشنهتر به عاطفه. این جاده هنوز هم جزئیات کشف نشده دارد ندارد؟ هنوز هم میتواند قدِ گذرانِ اوقاتِ خوش برای یک زن و شوهر جا داشته باشد ندارد؟
گوشی را در آوردم و توی گوگل سرچ کردم: "مکانهای تفریحی مسیر گرگان ساری". لیست شهرهای توی جاده با امکانات توریستی داخلشان بالا آمد و چه جاهای کشف نشده زیادی! گرگان را رد کرده بودیم و نزدیک کردکوی بودیم. توی گوگل، کردکوی را دقیقتر بررسی کردم. موقعیت چشمه دوآب را با برنامه نشان باز کردم. خطش تقریبا صاف بود و زمان رسیدنش به کوتاهی بیست دقیقه. با هیجان به طرفش سر چرخاندم و گوشی را گذاشتم روی پایش. از دل جاده جنگلی که عبور میکردیم به سرم زد: این جاده برای بهبود رابطه یک زن و شوهر هنوز جا دارد!
#جورچین_زندگی
#تجربهگردی
@selvaaa
May 11
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پرسید خوشدلی را از کجا میتوان به دست آورد؟
حاج آخوند گفت: از دوست داشتن! باید دوست داشت. درختی را، گلی را، انسانی را، آفتاب را، زمین را... باید دوست داشتن در دلت جوانه بزند.
برشی از کتاب حاج آخوند
#مازندرانبهاری
@selvaaa