eitaa logo
سِلوا
101 دنبال‌کننده
141 عکس
19 ویدیو
0 فایل
س ل و ا یعنی مایه تسلی و آرامش: می نویسم به امید آنکه سلوایی باشد برایتان🌱🌻 من اینجا هستم در کوچه ادبیات: @Z_hassanlu
مشاهده در ایتا
دانلود
______ امشبی را شه دین در حرمش مهمان است مکن ای صبح طلوع @selvaaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سِلوا
____________ طهورا را هنوز ندیده‌ام. توی لیست، زیر نام دانشگاه، مدرسه فرزانگان توجهم را جلب کرد. طهورا دانش‌آموز است و اندیشه جوی طلیعه حکمت استاد غلامی. مثل بقیه خادم‌ها، خوشحال است که استاد پنج شب مهمان ماست. پیامکش را بعد نماز صبح دیدم. سنگینی پلک‌هایم را صفای کلماتش، سبک کرد. طهورای امروز، قطعا دوران دانشجویی چند پله از من و دوستانم جلوتر خواهد بود. از دوستان دانشجوی دهه هشتادی که این‌روزها، توان و آبروی خود را برای هیئت دانشجویی امام حسین وسط گذاشته‌اند. فاطمه حسابداری می‌خواند. امور مالی را خوب می‌چرخاند. امروز روی دفتر حساب کتاب می‌کرد. دادش به هوا که "پنج روز دیگه هیئته، ما هنوز ۸۰ میلیون کم داریم". نگرانی ریخت توی چشم‌هایمان؛ اما ته دل همه‌مان روشن است. هشتاد میلیون برای دانشجو صفرهایش زیاد است اما برای امام حسین یک نظر است و بس. خودش گلچین می‌کند که کدامین کریمانش را واسطه کند تا قطره قطره، این دریا آبی شود. من تا به‌حال در سلوا، درخواست مالی از طرف خودم نگذاشته‌ام. امروز که تقلای دوستانم را دیدم حیفم آمد من دور از این سفره بنشینم. حرف همیشگی رفیقم شهلا آمد توی سرم که " تک خوری ممنوع". من تک خور نیستم. بیاید با هم سر سفره امام حسین بنشینیم. 5892107046677087 ودجا _ بانک سپه (با کلیک روی شماره کارت کپی می‌شود) @selvaaa
_____________ پلک‌هایم کش می‌آیند. مغزم پرش می‌کند. خاطرات به کاسه سر چنگ می‌زنند. اعداد تقویم رژه می‌روند. چهارشنبه هم جمعه‌ می‌شود. جمعه‌‌ها بزرگتر می‌شوند. جمعه‌ها طغیان خواهند کرد. @selvaaa
هدایت شده از girlsturntochastity
یه سی میلیون کم داریم برای موکب یه تکون بدیم باهم جور بشه؟ ☺️ ۲۱۰۰ نفر همراهی کنن نفری ۱۴ هزار تومان بدن حل میشه 😉 بریم باهم برای شروعش؟ هرکدومتون ۱۴ هزار تومان نذر کنید به ۱۴ نفر هم ارسال کنید بفرستید ۱۴ هزار تومان زیاده واقعا؟ فکر کنید دارید از زائرای امام حسین تو اون گرمای ۵۰ درجه پذیرایی میکنید وقتی شربت و اب خنک میخورن و بیاد شما براتون دعای خیر میکنن😊 حساب کردیم رو شما : شماره کارت اینه👇
6037998136260022
روی شماره کارت بزنید کپی میشه به نام معصومه پوراحمد
__________ دیشب با سردرد خوابیدم. خواب‌های آشفته و درهم برهم دیدم. صبح، گیرنده‌های درد زودتر از چشم‌هایم بیدار شدند. دودل بودم بروم یانه. تاب نیاوردم‌. لقمه کره عسل را چپاندم در کیفم و راه افتادم. چند سال ‌است دانشجوی هیچ دانشگاهی نیستم؛ اما هنوز جزوه به‌ دستم. نشستم توی حسینیه و یک آن با خود گفتم: اینجا چه میکنم؟ خاطرات توی مغزم دویدند. این همان کاروانی‌ست که سال نودوهشت با آن راهی کربلا شدم‌. مجرد بودم و حالا شرایطم فرق دارد. رفتم تا به عقلم حالی کنم، من می‌خواهم همینطور جوان و سرزنده بمانم حتی اگر چین‌های پیشانی‌ام زیاد شود‌. اصلا هوای دانشجویی با پوستم سازگار است و زیرش آب می‌اندازد. دوستان دانشجوی دهه‌هشتادی‌ام را بدرقه و از زیر قرآن رد کردیم. بعد دندانپزشکی آمدم خانه‌. دکمه کنترل کولر را که فشار دادم، سرم دیگر گزگز نمی‌کرد. ان شاءالله همه زوار سلامت باشند. @selvaaa
📚 مدتی مشغله‌ها جلو افتادند و از خواندن و نوشتن عقب ماندم. حجم زیادی از کتاب‌های نخوانده تلنبار شد و جریان کانال متوقف. در تقلای رسیدن هستم و معرفی مختصر کتاب‌ها را قرار می‌دهم. ممنونم که سلوا را با همه کاستی‌هایش همراهی می‌کنید. 🌸🍃 @selvaaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
__________ شخصیت اصلی پسر جوانی‌ست به نام پل. پل و دوستانش زمانی پا به جوانی می‌گذارند که جنگ جهانی اول شکل می‌گیرد. آنها به تشویق معلم‌ و جامعه راهی جبهه کشورشان آلمان می‌شوند. کتاب در فرم رمان، روایت این جنگ و ناکامی‌هایش از دریچه نگاه این پسرهاست. روند تعادل ثانویه در داستان، کاملا محسوس و تلخ است. نویسنده "اریش ماریا رمارک" تجربه زیسته خود را در این اثر به کار گرفته است. قلم نویسنده، تصویری و سینمایی‌ست. بیان جزئیات، حس ترس، غم، خشم، انزجار و... را منتقل می‌کند. گاهی حرف‌های شعاری، ریتم متن را می‌گیرد و نویسنده عقایدش را مستقیم بیان می‌کند. کتاب در دسته ادبیات ضدجنگ قرار دارد. ترجمه روانی دارد و تعداد صفحات نشر چشمه حدود ۲۰۰ صفحه است. @selvaaa
_________ به مرد توی تصویر زل زدم. صفحه را با انگشت‌هایم کشیدم جلو. کلمات توی کاغذ واضح نیست. نامش محمد است انگار. ناخن‌های جویده، لب‌های وارفته، ابروهای افتاده، خطوط بهم ریخته و چشم‌های از ذوق افتاده. امان از چشم‌ها امان. توی قرنیه‌هایش خانه خرابی را می‌بینم. پدری که رفته گواهی تولد دوقلوهایش را بگیرد. با چه ذوقی دویده؟ چندبار چهره دوطفلش را در قاب ذهنش تجسم کرده و لب‌هایش کش آمده؟ زنش. وقتی درد داشته چه در گوش زنش گفته که آرام شده؟ این نه ماه را با اضطراب چطور حمل کرده؟ سازمان بهداشت جهانی که برای مادران باردار تز مراقبت می‌دهد، نگرانی و تشویش، تغذیه نامناسب و شرایط وضع حمل او را دیده؟ پدری جوان رفته گواهی تولد دوقلوهایش را بگیرد‌. آمده دیده دو بچه و مادر و مادربزرگ،خونین پرکشیده و رفته‌اند. مگر او چه از دنیا می‌خواسته جز یک خانواده؟ دنیایش چه خطری داشت مگر؟ مادری زائو و زرد و زار با دو نوزاد بی‌زبان، زورشان به که می‌رسد؟ پدر از این پس با خاطرات و فقدان چه خاکی بر سر کند؟ این طفل‌ها که نزدیک یک قرن است در فلسطین کشته می‌شوند، آرزو و حسرت چند زوج در جهان‌اند؟ در ذهنم، رگبار سوالات بی‌جواب است. دیروز تصویری از سربازان و افسران اسرائیلی دیدم که دعا می‌خواندند و توسل می‌کردند. ما که ادعای انسانیت داریم، برای دفاع از مظلوم روزی چندبار تسبیح به دست می‌گیریم و دعا می‌کنیم؟ آه خدا ما فراموش‌کاریم. ما به زندگی خود گرمیم و از بالاپایین‌های کوچک آن می‌نالیم. خدایا این مردم را محتاج ما بندگانت نکن. @selvaaa