چند سال قبل
یکی از همدورهای های طلبگی را
دیدم.
گفتم : چه خبر؟
گفت: امام جماعت فلان محله هستم.
گفتم:آنسوی اتوبان؟
همان محلهای که پل هوایی ندارد و اهالی ناچارند از جاده پرخطر بگذرند!؟
گفت: بله ، دقیقا همانجا
گفتم: خطرناک نیست؟
تلفاتی نداشته است!؟
گفت:بله ، متاسفانه
خیلی کشته و معلول روی دست خانوادهها گذاشته و
خیلیها را هم
بی سرپرستکرده !!
گفتم:مگر شما ،
بزرگ و آقا و معتمد مردم و مسوولان نبودهای؟
به وظیفه امامت محل عمل کردی!؟
گفت: بله،
چند بار پیش فرماندار و استاندار رفتم ، یا وقت ندادند و یا قول دادند و عمل نکردند و اثری نداشته است.
گفتم: خوب ، بعد!؟
گفت : هیچی ، کار دیگری از دست من بر نمیآید.
گفتم: همین!؟
یعنی چه هیچی!؟
لباس پیامبر را پوشیده،
جای امام محل را اشغال کرده و
دست روی دست گذاشتهای!؟
این لباس و کسوت مقدس
به یُمن اقتدای عملی به سیره
محمد و علی«صلوات الله علیهما» همواره
در میان مردم و پشت و پناه و زبان گویای مطالبات به حق آنان
بوده،
اگر مدیر یا مسوولی به وظیفه انسانی،دینی،ملی و انقلابی خود عمل نکرد و درِ اتاق خود را
بر امناء و معتمدان مردم نگشود و پاسخگو نبود،
باید او را
تأدیب و تنبیه کرد تا
متنبه شده و رفتار خود را
اصلاح و جبران نماید و یا بگذارد و برود و جای خود را
به مدیر دیگری دهد.
گفت: پس بنظر شما چه باید انجام میدادم!؟
گفتم: جای شما بودم
بین دو نماز صحبت میکردم و اهالی محل اعم از زن و مرد را
به تجمع و تحصن آرام در جاده ترانزیتی شهر فرامیخواندم تا مسوولان مربوطه حساب کار دستشان بیاید.
این گفتگوی دوستانه گذشت تا یکسال و اندی بعد که در مراسمی،آن دوست قدیمی را دوباره دیدم.
پرسیدم چه خبر از محله!؟
گفت: مگر خبر نداری!؟
گفتم: نه ، از چه !؟
گفت: بحمدالله پل هوایی را زدند و خیال همه راحت شد.
گفتم: چطور!؟
گفت: اهالی محله اعم از زن و مرد و بچهها را برداشتم و
در یک حرکت همزمان و آرام
رفتیم و جاده ترانزیت را چند ساعت بستیم.خودم هم در جلوی مردم و سخنگوی آنها!!!
چند ساعتی نگذشت که مسوولان قضایی و انتظامی و سیاسی و امنیتی استانداری آمدند و با التماس و خواهش گفتند خبر بسته شدن جاده ترانزیتی از شهر تا پایتخت رفته ، مسوولان اینجا و پایتخت صدایتان را شنیدند، شما مردم را آرام کرده و جاده را باز کنید، ما هم قول میدهیم تا امشب همه مسوولان مربوطه را به مسجد بیاوریم و مسأله را حل کنیم.
آن شب مسوولان عالی استان آمدند و قول دادند و زمانی را تعیین کردند و مردانه به قولشان عمل کردند.
حالا دیگر
مسجد خیلی شلوغ شده ،
اهالی محل هم
هر وقت از پیگیری مسوولان
ناامید میشوند ،
پیش من میآیند و با یک تلفن من به استانداری یا فرمانداری و شهرداری ، همه بسیج میشوند تا اتفاق دیگری برایشان نیفتد!!
این داستان «واقعی» را گفتم تا
بگویم که
اگر در قائله زاینده رود ، آب خوزستان ، مسأله قیمت بنزین و یا دیگر موارد مشابه سالهای اخیر ،
ائمه جمعه و جماعات و
در «یک»کلام ، روحانیت
ملجأ و پناهگاه و حامی و سخنگوی مطالبات بحق مردم مستضعف و ولینعمتان انقلاب بود و در کنار مردم بموقع عمل کرده و جلوداری و راهبری میکرد ، «قطعاً»
«مردم»و«نظام» و«روحانیت»
همه
منتفع و بهرهمند و سربلند شده و مطالبات آرام عمومی
به سمت و سوی مدیران و کارگزاران ناکارآمد مربوطه نشانه میرفت و نه جاهای دیگر.
با استناد به
پشتوانه و پیشنینه پرافتخار و مردمی روحانیت شیعه
به ضرس قاطع میگویم
این نهاد مقدس
در مسیر بازخوانی و باز تعریف
نقشها و مسؤولیتهای دینی و انسانی و تاریخی خود
دوباره و همواره
در «کنار مردم»خواهد بود
با اشک و لبخند آنان
میخندد و میگرید و
با زبان گویا و آبرو و جان و
همه سرمایه و هستی خود
سپر بلای اسلام و ملت شریف و نجیب و وفادار ایران عزیز میشود.
همین
#عبدالرسول_هاجری
#مددکاری_اجتماعی
#امداد_در_پرتو_دین
#روحانی_واقعی
@mim_dal_shin