بسم الله
چراغی که به مسجد روا است و به خانه حرام است...
بسیاری از ما عمری را با یک گمان زندگی میکنیم، با یک خیال داوری میکنیم، و با یک پندار میمیریم و شگفت که سالها با همان گمان و خیال و پندارِ کودکیمان، بزرگ میشویم، پیر میشویم، میمیریم...
روزی با یکی از دوستانِ موافق وعده کردیم برخی از این گمانهای واهی و خیالهای تُهی و پندارهای توخالی را یکجا جمع کنیم! باورش برای خودمان هم شگفت و دشوار بود! به واقع من و شما روز و شب و هفته و ماه و سال و بلکه یک عمر، با این همه گمان و خیال و پندار، در گذریم؟! تا به کجا؟! تا به وقت مُردن؟! آری، گاهی تا به وقت مُردن!
«چراغی که به خانه روا است، به مسجد حرام است» این کدامین گزاره است؟! واقعی است؟! حقیقی است؟! شاید حتی من و شما گمان کنیم این چنین است، ولی نه، دستِ کم با این اطلاق نه.
چگونه میتوان مسلمان بود و شیعه بود و هم این شریفه را باور داشت: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً» (سورۀ انسان: 8) و هم این گمانه را: «چراغی که به خانه روا است، به مسجد حرام است»؟!
مگر نفرمود: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ» (سورۀ آل عمران: 92)
خوب، بیایید فرض کنیم که چنین باشد و «چراغی که به خانه روا است، به مسجد حرام است»، امّا کدام «خانه» و کجاست «مسجد»؟!
آیا «خانۀ» ما را مرزهایی اعتباری که در طول سالها و قرون جابهجا شدهاند میسازند؟! آیا «مسجد» آن جا است که بیرون از این مرز اعتباری باشد؟!
راستی این «مرز» را چه کسی ترسیم کرده؟! بگذریم...
آیا اگر بحرین هنوز گوشهای از ایران بود «خانۀ» ما نبود؟! آیا اکنون که با خیانت یک خائنِ ترسو، چند دهۀ پیش از ایران بریده شد، اکنون «مسجد» است؟!
اگر فردا _به فرض مُحال_ قشم و کیش و تنب بزرگ و تنب کوچک و بوموسی از ایران بریده شد، «مسجد» است؟! اگر پس فردای همان فردایِ فرضی، همۀ مردمان قشم و کیش و تنب بزرگ و تنب کوچک و بوموسی _که تا پریروز در «خانۀ» ما بودند!_ گرسنه شوند و بیسرپناه و آواره، چون امروز _بر فرض مُحال_ در «مسجد»اند، سزاوار آن چراغی که به «خانۀ» ما روا است، نیستند؟!
بگذارید مثالی روشنتر بیاورم...
باز بر بنیادِ همان فرض مُحال، اگر فردا، فلان شهر یا استان در جغرافیای امروز ایران، پر شود از داعشی، از مجاهد خلق، از ناصبی، آیا به راستی تنها با این خیال توخالی که جزء «خانه» است، سزاوار «چراغِ خانه» است؟! به راستی سزاوار «چراغِ خانه» است؟!
میبینید این مرزهای میان «خانه» و «مسجد» چه قدر توخالی است؟ خیالی است! آری، واقعاً توخالی و خیالی است...
بگذارید روشنتر بگویم...
آیا شیعیان امیر المؤمنین علیه السلام همه اهل «یک خانه» نیستند؟! آری، «شیعه» همه اهل یک خانهاند؛ اگرچه به ظاهر طایفهای در جهانْ پراکندهاند، ولی به واقع مجتمعاند؛ و دشمنانِ ایشان بیرون این خانهاند، اگرچه در این جغرافیا جمعاند، ولی به واقع پراکندهاند!
بگذارید روشن بگویم...
تا حال در سیرۀ اهل بیت علیهم السلام ندیدهام که میان شیعیان کوفه با بصره، یا قم با اهواز، یا حجازِ عرب با ایرانِ عجم، فرق بگذارند! در پیش آن ذواتِ قُدسیصفات همه اهل یک خانهاند، همه از «شیعتُنا» هستند؛ اگرچه در جهانْ پراکندهاند، ولی به واقع مجمتعاند...
بگذارید روشنتر ببینیم...
مگر نفرمود تعالی شأنه: «وَ مَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هٰذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيراً» (سورۀ نساء: 75)
یا نفرمود صلّی الله علیه وآله: «مَن أصبح لا یَهتَمّ باُمور المسلمین فلیس منهم، ومَن سمع رجلاً یُنادي: یا للمسلمین! فلم یُجْبْه فلیس بِمُسلِم»؟!
یا خطاب به مالک اشتر نخعی _علیه رضوان المَلِک العَلِي_ نفرمود علیه الصلاة والسلام: «فإنّهم صنفان: إمّا أخٌ لک في الدین، وإمّا نظیر لک في الخلق»؟!
و دهها و صدها گفتۀ چون زر ناب مانند اینها...
آری، انسان اگر انسان باشد _فقط اگر انسان باشد!_، مستضعفان از مردان و زنان و کودکان را در «خانه» میداند، در «خانه» میبیند، سزاوارِ همان «چراغی که به خانه روا است»؛ بلکه بالاتر، سزاوار «چراغی که به مسجد روا است، به خانه حرام است»...
هزار خویشْ که بیگانه از خدا باشد / فدای یک تنِ بیگانه کآشنا باشد
طاهر عزیزوکیلی
طلبۀ حوزۀ علمیّۀ قم
۰۳/۸/۲۴
#مستطرفات
@serajevahhaj
13.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چهار دقیقه بغض پزشک بازگشته از غزه
🔹دختری ١٠ ساله را با نود درصد سوختگی به بخش اورژانس آوردند. دارویی برای کاهش درد او نداشتیم. فقط توانستم کنار او بنشینم تا زمانی که در صبح روز بعد، از شدت درد و رنج فوت کرد.
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
هدایت شده از کنگره علامه میرحامدحسین (ره)
#مصاحبه
#کتاب_شیعه
💠این کارِ عشق است، کار عادی علمی نیست
حجتالاسلاموالمسلمین استاد مختاری در مصاحبه با رسانه کنگره بزرگداشت علامه میرحامد حسین لکهنوی مطرح کرد:
⬅️ تراث شیعهٔ امامیه در #هند در این دویست سال اخیر، انصافاً زیاد است و یک دریایی است که هرچه کار بشود، باز هم کم کار شده است. مثلا همین “الدررالسنیه” یک محقق دقیق النظر میخواهد که کار کند، اولاً ادبیات عرب #میرحامدحسین و خاندان میرحامد حسین و علمای هند خیلی قوی است، کأنه مقامات الحریری را دارند مینویسند، با این که ایشان همه تحصیلاتشان در هند بوده و در هیچ حوزه عربی و بلاد عربی کار نکردهاند.
🔸مرحوم مبارکی در یکی از کتابهایش راجع به میرحامد حسین گفته است که خود نفس تألیف #عبقاتالانوار، کرامت است؛ برای این که یک جلد آن را من شمردم، از سههزار منبع استفاده کرده است. حالا سههزار تا نه، بگو هزار منبع؛ هزار منبع خطی در آن زمان که کتابها پراکنده و چاپ نشده است، خیلی زحمت فوق الطاقه و فوقالعاده است.
👈 آیتالله شبیری حفظهالله هم میفرمایند این کارِ عشق است و علاقه شدید؛ کار عادی علمی نیست، بلکه یک کار فوق العاده است.
🌐 مطالعه متن کامل این گفتگو
🆔@mirhamedhosein
«سید علیرضا حسینی شیرازی» از حدیث پژوهان پرکاری است که تفکرات غلات قرن دوم را در قرن بیست و یکم به خوبی نمایندگی می کند!! کتاب «اعتبارسنجی احادیث شیعه» هم ، ماحصل ۴۰ سال گل لگد کردن معظم له است که در جهت ترویج افسانه پردازی های روایی غلات به طبع رسیده و باب طبع کسانی است که توفیق کسب فیض از محضر «محمد بن سنان» و «مفضل بن عمر» را نداشته اند!!
تلاش «حسینی» برای توثیق فله ای راویان کذاب ، وضاع و غالی تا آن جاست که حتی برای واژه ی «احمق» هم معنای جدیدی ابداع کرده که در طبله ی هیچ عطاری پیدا نمی شود:
«احمق یعنی کسی که احادیث را بدون در نظر گرفتن شرایط پیرامونی و ظرفیت شناسی مخاطبان بیان می کند!»
حقیقتا پدر همه ی مصائبی که قرن هاست جهان اسلام را گرفتار کرده همین تعصبات احمقانه ی مذهبی است!!
تعطیل کردن عقل و بی اعتنایی به تجارب بشری و بی توجهی به نص صریح قرآن و دنباله روی چشم بسته از اقوال من در آوردی مشتی احمق! ، نتیجه ای جز فقر و فلاکت و بدبختی نداشته و ندارد و نخواهد داشت!
سعدی بشوی لوح دل از نقش غیر او
علمی که ره به حق ننماید جهالت است
✍️👤افشین احمدپور
❤️https://t.me/elmdinkhorafeh
سراجِ وهّاج
«سید علیرضا حسینی شیرازی» از حدیث پژوهان پرکاری است که تفکرات غلات قرن دوم را در قرن بیست و یکم به خ
بسم الله
حَنَّ قِدْحٌ لیس منها!
دیروز با یکی از دوستانِ صمیم و قدیم در باب حدیثی از صادق آل محمد علیهم السلام سخنی رفت و در اثناء گفتوگو گفت: طبیبی است _این که به راستی طبیب هست یا نه را نمیدانم..._، و نوشتهجاتی در باب «علم و دین و خرافه» دارد و نقدی بر کتاب «اعتبارسنجی» نوشته است...
از روز چاپ کتاب تا به امروز از این دست نقدهای کشکی و آبکی زیاد شنیدهام و دیدهام و خواندهام و با خود گفتم این یکی هم مثل آن دیگرها است و چون نه وقتی برای خوانش این نقدها هست و نه حالی و حوصلهای، فسدلتُ دونها ثوباً، وطویتُ عنها کَشحاً!
ولی به احترام همان دوستِ صمیم و قدیم، یک دقیقهای عمر عزیز در خوانشش تلف کردم! حیف از آن یک دقیقه و حیفتر از این چند دقیقه که در پاسخش سطوری را قلمی میکنم!
دیدم نقدکی است حقیر و ناچیز، آن هم فقط بر یکی از صدها پانوشت کتاب «اعتبارسنجی احادیث شیعه؛ زیرساختها، فرایندها، پیامدها»، پس اِعراض از آن را أولی دیدم، لأنّ هذه النُّغبة لا تشفي اُواماً، ولا تزید الحائم إلّا حیاماً!
البته داعی اصلی و باعث حقیقی بر نگارش این سطور، یکی پاسداشت استاد عزیز، سید علیرضا حسینی شیرازی دام ظلّه، است و دیگری این نکته که من در نگارش این کتاب سهم داشتم و به قول خواجۀ طوسی علیه الرحمة: نگاشتۀ آدمی، ولید او است...
القصّة، معلوم شد جوانکی نورس است از همانها که تازه به دوران میرسند و از قاعدۀ «خالف تُعرف» خوب استفاده میکنند! قاعدهای که بسیاری از کِهتران و جوانکانِ لم یبلغ الحُلُم، برای این که بیشتر و بیشتر دیده شوند، یا به اندیشمندی بزرگ لگد میزنند و یا به یک باور راستین جفتک میاندازند تا شاید در سایۀ آن بزرگ و در حاشیۀ آن باور، به زعم خود اندکی بزرگی کنند و باورمندانی دست و پا نمایند و تجربهای به طول تاریخ نشان داده که این لگد زدنها و جفتک انداختنها همیشه تماشاچیانی داشته و دارد و خواهد داشت...
این که چون اویی که _بنا به گفتۀ خودش_ طبیب است، از میان فصول و بندها و عبارات کتاب، لا یعلم الهِرّ من البِرّ به هیچ روی چیز شگفتی نیست، شگفت آن جا است که با جهالتی مثال زدنی و اعتماد به سقفی باورنکردنی، تنها با یک نقدِ بلاوجه بر یکی از صدها پانوشت این کتاب، دین و دنیای خود بر باد فنا داده و دادِ رجال دانی و حدیث خوانی نهاده، با سخنانی گلوگیرتر از اندازۀ گلویش تافتههایی را به هم بافته است!
آری، حفظتَ شیئاً وغابتْ عنك أشیاءٌ!
به راستی که اصحابِ «آن کس که نداند و نداند که نداند» به دائی مبتلایند که لا دواء له!
بارها بخشهای گونهگون این کتاب را تدریس کردهام؛ فهم محتوای آن بر بسیاری از طلّاب فاضل دروس خارج فقه و اصول هم سنگین و ثقیل است، معلوم است که فهم یک طبیب _البته به ادّعای خودش_ به چه مراتبِ قاصیهای از مرحله دور خواهد افتاد!
این که تفکّرات غلات قرن دوم هجری چه بوده، و آیا محمّد بن سنان و مفضّل بن عمر به واقع غالی بودهاند، و اگر بودهاند آیا احادیث رسیده از طریق ایشان هم غالیانه است، پرسشهایی است که پاسخهای بسنده و مُقنِعاش در کتاب «اعتبارسنجی احادیث شیعه» به تفصیل آمده است، من أراد التعلّم والتبصّر فلیراجعه! امّا بایستۀ دانستن است که شِبْهِ آدمی با طعنه بر بزرگان بزرگ نشود و جاهل با سرِ دست گرفتن جهل مرکّبش عالِم نگردد!
احفظ عنّی ما أقول لك بلسانِ لسانِ الغيب:
نه هر که طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست / کلاهداری و آیینِ سروری داند
هزار نکتهٔ باریکتر ز مو اینجاست / نه هر که سر بتراشد قلندری داند
و نحن نعوذ بالله من التعسّف و التعجرُف الداعي إلی ارتکاب هذه الدعاوي المنکرة، والسلام علی من تذکّر الآخرة، ویطلب العلم من غیر ریاء وسُمعة!
و ختام الکلام لهذا المفتون بالهوی المُختبل: لطفی کن و از بهرِ خدا مخوان!
نُهاج إلی صوت الأغاني لِطیبه / وأنتَ مُغَنٍّ إن سکتَّ نَطیبُ
طاهر عزیزوکیلی
طلبۀ حوزۀ علمیّۀ قم
۰۳/۸/۲۷
@serajevahhaj
بسم الله
ابن غضائری در رجال خویش و در ترجمۀ چهار تن از راویان: الحسن بن حذیفة، سعید بن خثیم، علي بن عبد الله الخدیجي و فرات بن أحنف، عبارتی را استخدام کرده که در فهرست نجاشی و فهرست و رجال شیخ طوسی از آن اثری نیست، و آن عبارت در ترجۀ آن چهار راوی به ترتیب چنین است: «ضعیف جدّاً، لا یُرتفع به»، «وهو ضعیف جدّاً، لا یُرتفع به»، «لا یُلتفت إلیه ولا یُرتفع به» و «لا یُرتفع به ولا بذکره. غالٍ کذّاب!»
اگر درستی عبارت «لا یُرتفع به» را مسلّم فرض کنیم، معنا گویا چنین است: «حدیث با این راوی مرفوع نمیشود و به معصوم نمیرسد.»
امّا دور نیست که این عبارت، محرّف عبارتی چون «لا یُنتفع به» باشد و در این صورت معنا آشکار است.
برای این احتمال، دو قرینه موجود است: در رجال ابن داوود و خلاصۀ علّامه حلّی در ترجمۀ الحسن بن حذیفة و به گاه نقلِ عبارت رجال ابن غضائری، به جای عبارت «لا یُرتفع به»، «لا یُنتفع به» آمده است.
جالب این که عبارت «لا یُنتفع به» نیز تنها در همین دو جای و آن هم به گاه نقل عبارت ابن غضائری آمده و در دیگر کتب رجالی شیعه یافت نشود.
شگفت این جا است که هر دوی این عبارات، یعنی «لا یُرتفع به» و «لا یُنتفع به»، نه تنها در میان کتب رجالی شیعه از اختصاصات ابن غضائری است، که در کتب رجالی پرتعداد عامّه نیز از این دو عبارت تقریباً نشانی نیست.
۹/۱/۰۳
#رجالیّات
@serajevahhaj
بسم الله
کشتار رحمانی!
چند روز پیش از این با یکی از دوستان فاضل و پرمطالعه در باب غزوۀ خندق سخنی رفت و بحث به فرجام نبرد و داوری سعد بن معاذ دربارۀ یهودیان خیبر رسید...
پس از قتل مرحب یهودی با ذوالفِقار علی _علیه سلام المَلِک العلي_ و از جای کندن باب خیبر با نیروی حیدریِ صمدانیِ ولیِّ کلِّ ولیّ، یهود خیبر بیدرنگ تسلیم شدند و سرانجام به داوری سعدِ معاذ دربارۀ خویش رضا دادند...
سعد چند روز پیشتر و در نبرد خندق به واسطۀ تیری که بر پایش نشسته بود، مجروح بود و او را پیچیده در چادری برای داوری حاضر کردند...
سعد به قتل همۀ مردان حکم نمود...
به مباحثۀ با آن دوست فاضل برگردیم... میگفت من این نقل تاریخی را نمیپذیرم، که با خُلق عظیمِ رحمةً للعالمین جور در نمیآید و چه و چه...
امروز در خوانش جلد هفتم از «معجم أحادیث الإمام المهدي علیه السلام» که به کوشش علّامۀ مرحوم شیخ علی کورانی فراهم آمده، احادیث چندی دیدم از نحوۀ مقاتلۀ امام مهدی علیه السلام در ابتدای قیام...
در روایتی بلند در تفسیر عیّاشی 2: 58 از امام باقر علیه السلام در باب کیفیّت خروج حضرت آمده: حضرت آن چنان از مردم مکّه و مدینه میکُشد که قریش میگویند: او نه محمّدی است و نه علوی و نه فاطمی، که اگر بود این همه نمیکشت! _نعوذ بالله_ و پس از آن که قریشْ عامل حضرت در مدینه را میکُشند، حضرت از میانۀ راه کوفه به مدینه بازمیگردد و چنان از اهل مدینه کشتار میکند که ماجرای کشتار حَرّة در برابر آن هیچ است! ماجرای کشتار دهشتناک مردم مدینه در حَرّة توسّط مسلم بن عُقبَة، فرمانده سپاه یزید، از آن وقایع بسیار دردناک تاریخ اسلام است و پس از واقعۀ کربلا، یکی از دردناکترین کشتارها در تاریخ اسلام است...
امام مهدی علیه السلام پس از آن کشتار، در راه کوفه چون به منزلگاه «ثعلبیّة» میرسد، مردی از خویشان آن حضرت بر ایشان راه میگیرد و چنین اعتراض میکند: «به خدا سوگند تو مردمان را میرمانی، چونان که گوسفند را میرمانند!»
القصّة، اسلام واقعی با آن اسلام رحمانی که برخی از ما در ذهن داریم بسیار متفاوت است، پس از هم اینک خود را برای سرسپاری به فعل معصوم آماده کنیم، حتّی اگر کاملاً خلاف باورهای ما باشد...
یاد این گزارش از رجال کشّی افتادم که امام صادق علیه السلام خطاب به فرزند زراره فرمود:
«عليكم بالتسليم و الردّ إلينا و انتظار أمرنا و أمركم و فرجنا و فرجكم، و لو قد قام قائمنا و تكلّم متكلمنا ثمّ استأنف بكم تعليم القرآن و شرائع الدين و الأحكام و الفرائض _كما أنزله الله على محمد صلّی الله علیه وآله_ لأنكر أهل البصائر فيكم ذلك اليوم إنكاراً شديداً، ثمّ لم تستقيموا على دين الله و طريقه إلا من تحت حدّ السيف فوق رقابكم!»
۹/۱/۰۳
#مستطرفات
@serajevahhaj
بسم الله
یکی از دههزار یا چونان هزاران هزار؟!
میگویند اکنون در کرۀ خاکی بیش از ۸ میلیارد انسان زیست میکنند، و از این میان حدود ۱ میلیارد مسلماناند و از این میان حدود ۴۰۰ میلیون شیعهاند و از این میان حدود ۳۸۰ میلیون اثناعشریاند.
گیریم ما بقی آن ۴۰۰ میلیون هیچ، و آن ۱ میلیارد هم هیچتر و آن ۷ میلیارد باقی مانده هم خارج از نِطاق بحث، باز تهش ۳۸۰ میلیون میماند و برای آن که وجدان بیدارمان کمی آسودهتر شود، قید آن ۸۰ میلیون را هم میزنیم و به قدر میتقّن اخذ میکنیم و ما میمانیم و ۳۰۰ میلیون شیعۀ اثناعشری!
خوب، ثمّ ما ذا؟!
تا آن جا که سواد نیم بند من قد میدهد و حافظۀ سوختهام یاری میکند و به خاطرِ حقیرِ حائرم میگذرد، در روایاتِ اصحاب قائم _علیه آلاف الصلاة والسلام وجعلنا الله و إیّانا من جیش الإسلام و المستشهدین بین یدي وليّ الأنام_ جز آن ۳۱۳ نفرِ مقدّس، بیشینۀ سپاهیان حضرت از ۶ هزار و ۷ هزار و ۸ هزار و ۹ هزار و ۱۰ هزار تجاوز نمیکنند!
آری، بیشنهاش ۱۰ هزار نفر! و این یعنی آن ۲۹۹ میلیون و ۹۹۰ هزار نفر دیگر، شیعۀ وصفیاند، اسمیاند!
اکنون که اوضاع و احوالِ شرقِ اوسط و شامات و فلسطین و عراق عرب و عراق عجم و یمن و حجاز، به شتاب به سوی تحقّق نشانههای آخر الزمانی پیش میرود، ما از کدامین شیعیانیم؟! از آن ۱۰ هزار، یا چونان آن دهها هزار؟! از آن شیعیان عافیت طلبِ تن آسودۀ گوشه نشینِ سختی روزگار ناچشیده، همان «واصفه»، همان شیعۀ «متّکایی»، مقوّایی، هم آنانی که گفتههاشان مثل نقشِ بر آب است، و کردارشان مثل لَمْعِ سراب؟! یا از آن شیعیانی که کردارشان گفتارشان را گواه است؟!
دوستی یک روز در وصف سیّدِ شهیدِ عزیزمان میگفت: «نصر الله ویترین اسلام است!»
آری، نصر الله «ویترین» اسلام بود، به راستی شیعه بود، شیعۀ راستین بود.
موسی بن بکر واسطی میگوید روزی امام کاظم علیه السلام به من فرمود:
«لو ميّزتُ شيعتي ما وجدتُهم إلّا واصفة، ولو امتحنتُهم لما وجدتُهم إلّا مرتدّين، ولو تمحّصتُهم لما خَلَصَ من الألف واحد، و لو غربلتُهم غربلةً لم يبقِ منهم إلّا ما كان لي! إنّهم طالما اتّكوا على الأرائك، فقالوا: نحن شيعة عليّ! إنّما شيعة عليّ من صدّق قولَه فعلُه!»
برای آن که تنها اسمی تهی از مُسمَّی نباشیم، مرتدّ نباشیم، خالص باشیم، ته ماندۀ غربال باشیم، باید آماده باشیم...
ای لشگر صاحب زمان، آماده باش، آماده شو!
آن نه من باشم که روزِ جنگ بینی پشتِ من / آن منم گر در میان خاک و خون بینی سری
طاهر عزیزوکیلی
طلبۀ حوزۀ علمیّۀ قم
سحرگاه ۰۳/۹/۸
#مستطرفات
@serajevahhaj
📸 مردمی از جنس اسطورهها
⭕️ پسران یکی از شهدای حزبالله، شهید محمد محمود ارسلان، همزمان با اعلام آتشبس به محلی که پدرشان در درگیری با صهیونیستها در جنوب لبنان شهید شده، رفته و پیکر پدر شهیدشان را بر دوش قرار داده تا برای خاکسپاری ببرند...
✨پارسینTV را به اشتراک بگذارید📲
🆔 @parsintv