eitaa logo
«صراط حق»
1هزار دنبال‌کننده
943 عکس
930 ویدیو
674 فایل
🌿𑁍› ‹#لبیــک_یامهــﷻــدے...!𑁍› بالاے سـࢪم نـام تو ࢪا نقش نمودم یعنے ڪہ سࢪ من بہ فداے قدم تو ‹ مجـمو؏ـه صــࢪاط ح‌ــق › @serat12k ‹ #شناسـنام‌ـہ‌ 📎⇣⇣› @seratehagh111 ارتباط: @Vahid_kashani ▫️▫️▫️▫️
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 『هوالحڪیم⇣ بررسی‌ برهان‌ وجوب‌ و‌ امڪان‌ در‌ اثبــات‌ وجــود‌ خــدا
دکتر باقرپور کاشانی‌ ‹مسلمان›
جنـــاب سینا رهنورد ‹آتئیست›
بهمن‌ماه۱۳۹۵.
┈┈┈┈┈┈┈┈┈‌ ┈┈┈ 📌دکتر باقرپور کاشانی‌: دور دو نحو است: گاهی می‌گویند دور مضمر - باواسطه - حالا یک واسطه، دو واسطه، سه واسطه. گاهی‌وقت‌ها می‌گویند دور مصرح؛ یعنی بدون واسطه. اشکالی که دور دارد اینکه توقف شیء بر خودش هست‌. یعنی فرض کنیم دو نفر، من و شخصی که مقابل من است. من، علت وجود شخص مقابلم باشم؛ شخص مقابل، علت وجود من باشد. یعنی چون من شخص مقابلم را ایجاد کردم، او نباید باشد. وقتی نباید باشد، من چگونه ایجاد شدم؟! او نمی‌تواند من را ایجاد کند. لذا لازمه‌اش این هست که من هم باشم، هم نباشم؛ این شد توقف شیء بر خودش و اجتماع نقیضین. من هم باشم هم نباشم، یعنی هم علت باشم هم معلول باشم نسبت‌ به یک اعتبار. فرد مقابل من، علت وجود من باشد، یعنی من را ساخته باشد و من هم او را ساخته باشم‌. حالا اگر من او را ساختم، او نبوده، وقتی نباشد من ساخته نمی‌شدم! حالا این واسطه را صدها واسطه بخواهیم لحاظ کنیم، دردی را دوا نمی‌کند! باز هم محال است! پس نتیجه گرفته می‌شود که اگر عالم را متوقف بدانیم بر ممکنات، این محال عقلی پیش می‌آید و باید این ممکنات ولو بی‌شمار باشند به یک واجب‌الوجودی که وجود ذاتی آن باشد، بدون علت باشد این ختم بشود. حالا آن واجب‌الوجود یکی هست، واجب‌الوجود دو تا هست، این باید در بحث یکتایی اثبات شود. فعلاً معلولات باید ختم به یک واجب‌الوجودی شود که علت‌العلل هستند. معلولات، خودبه‌خود نمی‌توانند ایجاد بشوند یا بگوییم خودشان علت خودشان هستند. بله هر کدام از معلولات، علت هم هستند، بالاخره سلسله به یک جایی باید ختم شود اگر نه به محال عقلی می‌خورد و عقل هم چون حجت است، استدلال و برهان است، مجبوریم بپذیریم که واجب‌الوجودی باید فوق این ممکنات، تحقق خارجی داشته باشد. با تشکر از صبر شما. 🔖ادامه دارد... 🔖پارت پنجم 🔖کلیک: پارت قبل ➪‌‌‌‌:‌@serat12k
🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 『هوالحڪیم⇣ بررسی‌ برهان‌ وجوب‌ و‌ امڪان‌ در‌ اثبــات‌ وجــود‌ خــدا
دکتر باقرپور کاشانی‌ ‹مسلمان›
جنـــاب سینا رهنورد ‹آتئیست›
بهمن‌ماه۱۳۹۵.
┈┈┈┈┈┈┈┈┈‌ ┈┈┈ 📌جناب سینا رهنورد: یک مثالی می‌زنم؛ ما فرض می‌گیریم که خدایی وجود دارد. این واقعیت می‌شود؛ وقتی خدایی وجود داشته باشد می‌شود‌ واقعیت. حالا حقیقت من این هست که خدایی وجود ندارد و حقیقت شما این هست که خدایی وجود دارد. درواقع می‌شود گفت حقیقت، درک ما از واقعیت می‌تواند باشد. یعنی اینکه واقعیت ممکن است حالا وجود این باشد که خدایی نیست، یعنی خدا اصلاً وجود ندارد؛ و حقیقت این هست که من دارم می‌گویم خدایی نیست و شما می‌گویید که خدایی هست. پس واقعیت مطلق است، ولی حقیقت نمی‌تواند مطلق باشد و این هم سوفسطائیان می‌گویند که جزو متغیر هست، یعنی اینکه خیلی راحت می‌توانیم تغییرش بدهیم. در مورد ماده‌گراها فرمودید که خب ماده‌گراها اعتقاد دارند تمام دنیای هستی یا وجودی از اتم هست یا از ماده هست‌ و حالا همان ماده که ساختار اتمی دارد. یک زمانی این ایراد داشت. به دلیل اینکه تعریف ماده چیزی بود که صوت و نور را شامل نمی‌شد، ولی در تعریف امروزی از ماده، هم نور و هم صوت شامل می‌شود و قبل‌ها این ایراد داشت، ولی الان درحال‌حاضر یک چنین ایرادی به آن وارد نیست که ما بخواهیم ایراد بگیریم، در خارج از ماده هم وجود دارد، چون خارج از ماده دیگر باید اثبات شود. حالا آن برمی‌گردد به بحث معرفت‌شناسی که ما چگونه می‌توانیم بشناسیم و چگونه می‌توانیم به وجود یک موجود فراماده یا خارج از بُعد ماده، پی ببریم. شما در ویس سوم‌تان مثال خیلی خوبی زدید. اینکه انسانی که هفتاد سال عمر دارد، هفتاد و یک‌سال پیش کجا بوده؟ ببینید حالا من نمی‌خواستم وارد بحث فیزیک و بُعد چهارم و زمان و خیلی از این مسائل شوم، چون هر کدام از این مباحث، زمان‌های جدایی را می‌طلبد، ولی خیلی سطحی بخواهیم نگاه کنیم، زمان یک چیز نسبی هست. یعنی این‌گونه نیست که زمان حالا در زمین مثلاً اختلاف روز و شب بیست و چهار ساعت است اختلاف یک روز با روز دیگر، یا اختلاف روز و شب دوازده ساعت است، این باشد که در مریخ همین زمان باشد یا مثلاً بروید سیاره مشتری همین زمان باشد و اصلاً خارج از جو و اتمسفر زمین، چیزی به‌عنوان زمان، دیگر معنی ندارد، به‌دلیل اینکه روز و شبی وجود ندارد. شما فرمودید انسانی که هفتاد سال دارد، در هفتاد و یکمین سال قبل کجا بوده؟ سؤال قشنگی هست! چون من هم می‌توانم بپرسم خدایی که ما را خلق کرد حالا فلان سال پیش، قبلش کجا بوده؟ یعنی اینکه صد سال پیش‌ اگر ما خلق شدیم، خدا صد و یکمین سال پیش چه کار می‌کرده؟ مثلاً الان می‌گویند این دنیا نزدیک به چهارده میلیارد سال - حالا سیزده ممیز هفت - چهارده میلیارد سال پیش توسط خدا خلق شده و سؤال این‌جاست که خدا مثلاً بیست میلیارد سال پیش چه‌کاری می‌کرده؟ یا چه اعمالی داشته انجام می‌داده؟ در ویس چهارم‌تان شما فرمودید دور و تسلسل، و یک اشاره‌ای کردید به تکامل عالم و همین‌طور فرگشت. البته فرگشت را تا حدودی درست ترجمه نفرمودید. به‌دلیل اینکه فرگشت حالا اصلاً کلاً ربطی به نقطه آغاز ندارد و فقط به تغییر ژنوم موجودات و گونه‌زایی اشاره دارد. حالا این فرگشت خودش هفت اصل دارد و با هفت اصلش کار ندارم. یکی از اصل‌های آن این هست که هر معلولی وابسته به‌ علتی است. یعنی همین دور تسلسلی که شما فرمودید و این چیزی که شما می‌گویید دور تسلسل، ببینید من به پدرم، پدرم به پدرش، پدرش به پدرش، حالا می‌رویم می‌رسیم به یک تک‌سلولی یا حالا سیانو باکتری - Cyanobacteria - یا هر چیزی و از او می‌رویم دیگر تجزیه می‌شود و می‌رسد به اتم، ذرات بنیادی، زیر اتمی، ذرات بنیادی و انرژی. 🔖ادامه دارد... 🔖پارت هفتم 🔖کلیک: پارت قبل ➪‌‌‌‌:‌@serat12k
🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 『هوالحڪیم⇣ بررسی‌ برهان‌ وجوب‌ و‌ امڪان‌ در‌ اثبــات‌ وجــود‌ خــدا
دکتر باقرپور کاشانی‌ ‹مسلمان›
جنـــاب سینا رهنورد ‹آتئیست›
بهمن‌ماه۱۳۹۵.
┈┈┈┈┈┈┈┈┈‌ ┈┈┈ 📌دکتر باقرپور کاشانی‌: من یک مثال راحتی خدمت دوستان می‌زنم: مثل این می‌ماند که فرض کنید پول‌های من هزار تومان است، جمع پول‌های من هزار تومان است. یک نفر می‌گوید دوهزار تومان بده. من نمی‌توانم از هزار تومان، دو هزار تومان به او بدهم! به‌خاطر اینکه ته قضیه‌ این است که همان هزار تومانی که دارم بدهم. چیزی نیست که بخواهم دو هزار تومان بدهم! حالا فرض کنید در جیب من هیچ پولی نباشد، شما بگویی دو هزار تومان به من بده. وقتی چیزی نیست، نمی‌توانم من دوهزار تومان به فرد مقابلم بدهم! لذا قاعده‌ای هست معقول که معطی شیء، فاقد شیء نمی‌شود. حقیقتی که دارد چیزی را اعطا می‌کند، نمی‌تواند آن حقیقت نداشته باشد یا قدرت بر تحقق ایجاد آن حقیقت را نداشته باشد. عدم چیزی نیست که بخواهد علت ایجاد این عالم باشد! حالا به قول شما علت ایجاد، واجب‌الوجود بشود یا ممکنات بشود، عدم که چیزی نیست! چطور عدم می‌تواند که بخواهد وجود را تحقق بدهد؟! این عقلاً محال است! به‌خاطر اینکه در بحث علیت، آن چیزی که مطرح هست، تشخّص و تحقّق است. باید شیء، تحقق خارجی داشته باشد که موجودی را بتواند ایجاد کند و چون ما می‌بینیم در عالم موجوداتی هست، بعد شما می‌گویی که عالم از عدم ایجاد شده! حالا اسمش را هر چه می‌خواهید بگذارید. بیگ‌بنگ می‌خواهید بگذارید، تعبیر دیگری می‌خواهید بکنید. یعنی فرض کنید که بیگ‌بنگ به این تعبیر که اصلاً هیچ چیزی نبوده! عدم محض! در عالم چیزی نبود! بعد یک‌باره بخواهد اولین موجود ایجاد شود! از کجا ایجاد شده؟! چیزی که نبوده! بنابراین معطی شیء که فاقد شیء نمی‌شود! معطی شیء، عدم است. عدم چیزی نیست که بخواهد وجود از آن صادر شود! بنابراین هستی بر نیستی، تحقق دارد. چون علت و معلول، اساساً بر اساس بودن است، هستی هست. علت و معلول یعنی چه؟ علت آن چیزی هست که منشأ اثر هست، منشأ تحقق و ایجاد است. حالا چیزی که منشأ تحقق و ایجاد است، باید خارجیت داشته باشد. چیزی که نیست، نمی‌تواند منشأ تحقق و ایجاد شود! در عالم هیچ‌چیزی نبود، بخواهد ایجاد بشود، این با قاعده معقول ما جور در نمی‌آید! یعنی شما می‌گویید چیزی نبود ایجاد شده. در صورتی‌ که از عدم چیزی ایجاد نمی‌شود! پس لازمه‌اش این هست هم باشد، هم نباشد! شما می‌گویی نیست از عدم ایجاد شده، حکم عقل می‌گوید باید باشد! این به اجتماع نقیضین می‌رسد و این امر محال است! 🔖ادامه دارد... 🔖پارت دهم 🔖کلیک: پارت قبل ➪‌‌‌‌: @serat12k
🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 『هوالحڪیم⇣ بررسی‌ برهان‌ وجوب‌ و‌ امڪان‌ در‌ اثبــات‌ وجــود‌ خــدا
دکتر باقرپور کاشانی‌ ‹مسلمان›
جنـــاب سینا رهنورد ‹آتئیست›
بهمن‌ماه۱۳۹۵.
┈┈┈┈┈┈┈┈┈‌ ┈┈┈ 📌دکتر باقرپور کاشانی‌: نکته دیگری که شما فرمودید: در قدیم می‌گفتند که صوت یا نور در حیطهٔ ماده نمی‌گنجد، ولی الان می‌گویند چه نور چه صوت چه عواملی که هست که آن زمان بر انسان مکشوف نبوده، در حول ماده و مادیات است. بنده این را قبول دارم. چه در فلسفه این تعبیر را داریم، چه در کلام این تعبیر را داریم، چه در فیزیک. اساساً ماده در تعریفش این هست که طول و عرض و ارتفاع دارد؛ یعنی جهات ثلاثه برایش معنا بدهد. ماده قابلیت حرکت و سکون را دارد. ماده، قابلیت بالقوه بودن و تبدیل به فعلیت را دارد. یعنی یک دانه سیب، بالقوه درخت سیب است. وقتی تحقق پیدا کند، می‌شود درخت سیب. حالا اسمش را می‌خواهید بگذارید تکامل، می‌خواهید اسمش را بگذارید تغییر ذاتی! مهم نیست! این‌ها خصوصیت ماده است. اما تعبیری که ما نسبت‌ به وجوب وجود داریم، واجب‌الوجود بالذات داریم، اینکه اصلاً ماده و خصوصیات مادی در درون او راه ندارد. یعنی آن حقیقتی هست که طول ندارد، حقیقتی است که عرض و ارتفاع ندارد، برای او حرکت و سکون و قوه و فعل معنا ندارد. این در ارتباط با حقیقت مجردی که لحاظ کردیم. بنابراین تمام این مسائلی که داریم صحبت می‌کنیم، بنده قبول دارم در مورد ماده و لواحق مادی است. اما چگونه می‌توانیم به این واجب‌الوجود برسیم؟ آیا واجب‌الوجود، قابل حس است؟! خیر! به‌خاطر اینکه قابل حس باشد، ماده است دیگر! ماده باشد، ممکن‌الوجود است! همان ممکن‌الوجود برای تحققش نیازمند به‌ علت خارجی دارد و این عوالم چون بطلان دور و تسلسل واقع شد، باید به واجب‌الوجود و قائم بالذاتی ختم شود. بنابراین ما به عقل می‌رسیم که ممکنات، این‌هایی که فقیر هستند، این‌هایی که همه محتاجند، از جمع کثیر محتاج و فقیر، بی‌نیاز درنمی‌آید! از جمعی که در اصل وجودشان نیازمند به علت هست، بی‌علت در نمی‌آید! این‌ را با عقل می‌رسیم که ممکنات باید واجب‌الوجود و علت‌العللی در ارتباط با این‌ها معنا بدهد. 🔖ادامه دارد... 🔖پارت یازدهم 🔖کلیک: پارت قبل ➪‌‌‌‌:@serat12k
🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 『هوالحڪیم⇣ بررسی‌ برهان‌ وجوب‌ و‌ امڪان‌ در‌ اثبــات‌ وجــود‌ خــدا
دکتر باقرپور کاشانی‌ ‹مسلمان›
جنـــاب سینا رهنورد ‹آتئیست›
بهمن‌ماه۱۳۹۵
. ┈┈┈┈┈┈┈┈┈‌ ┈┈┈ 📌دکتر باقرپور کاشانی‌: بحثی را مطرح فرمودید در مورد زمان. بنده مثال‌هایی که خدمت‌تان عرض کردم که فردی هفتاد ساله، هفتاد و یک‌سال پیش کجا بود؟ شیئی که دویست سال قدمت دارد، در دویست و یک سال پیش کجا بود؟ شما فرمودید در مورد خدا که خدا فلان سال است، قبلش کجا بود؟ این‌جا بحث سر اینکه اساساً خدا برایش زمان معنا نمی‌دهد! خدا، خالق زمان است! ببینید زمان از چه وقتی معنا می‌دهد؟ زمان از وقتی معنا می‌دهد که شیئی ایجاد شده باشد. یعنی چیزی نبوده باشد، بود شده باشد. آغاز پیدایش و پدیدارشدن، می‌شود آغاز زمان! یعنی اولین مخلوقی که ایجاد شد، زمان شروع شد. به‌خاطر اینکه حالت درونی و ذاتی بود. این ممکن‌الوجود بود، وجود و عدم برایش علی‌السویه بود، علت این تحقق خارجی داشت. قبل از آن‌که علتی در کار نبود! پس زمانی معنا نمی‌دهد! وقتی این تحقق پیدا کند، این ممکن‌الوجود، واجب‌الوجود بالغیر می‌شود تحقق خارجی پیدا می‌کند، زمان برایش معنا می‌دهد‌. اما نسبت‌ به خدا، خدا که ممکن نیست! یعنی فرض مرحلهٔ عدم برایش نمی‌شود که بخواهد تحقق وجود پیدا بکند که بعد بگویید خدا زمان‌‌دار است! زمانش قابل شمارش نیست، یک ثانیه بعدش کجا بود! خیر! اساساً زمان یک اعتبار است. همین‌طور که شما فرمودید مثال جالبی زدید، گاهی‌اوقات زمان، انتزاع از حرکت شیء می‌شود. الان ما صحبت از روز می‌کنیم، صحبت از ماه می‌کنیم، صحبت از سال می‌کنیم. در ارتباط با بشر می‌بینیم که به‌خاطر حرکت کرهٔ خاکی هست که حالا چه حرکت وضعی به حول خودش هست شب و روز را ایجاد کرده؛ چه حرکت انتقالی هست که به یک دور، سال را ایجاد کرده؛ چه حرکت ماه هست که آن بحث‌های دیگری که در ارتباط با ماه ایجاد کرده، ماه‌های یک‌سال ایجاد کرده‌ از حیث بحث قمری‌. همین‌طور که فرمودید ممکن است عوالم دیگری هم باشد که زمان متغیّر باشد و این نظریه نسبیت انیشتین، یک نظریه کاملاً درستی هست و ما قبول داریم و ادعا هم داریم که هیچ مخالفتی با مطالب درون‌دینی ما حتی ندارد. اما در مورد ذات مقدس پروردگار یا این واجب‌الوجودی که اصطلاحی فرض کردیم، اساساً سابقهٔ عدم معنا ندارد! اساساً ممکن‌الوجود نیست! مرتبه‌ای برایش فرض نمی‌شود که ممکن، عدم باشد بعداً بخواهد به واسطه علتی تحقق پیدا بکند! لذا برای او اصلاً زمان فرض نمی‌شود که شما بگویید که این‌قدر را عمر خدا فرض بکنید، یک ثانیه بعدش کجا بود؟! ثانیه‌ای معنا نمی‌دهد! 🔖ادامه دارد... 🔖پارت دوازدهم 🔖کلیک: پارت قبل ➪‌‌‌‌:
🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 『هوالحڪیم⇣ بررسی‌ برهان‌ وجوب‌ و‌ امڪان‌ در‌ اثبــات‌ وجــود‌ خــدا
دکتر باقرپور کاشانی‌ ‹مسلمان›
جنـــاب سینا رهنورد ‹آتئیست›
بهمن‌ماه۱۳۹۵.
┈┈┈┈┈┈┈┈┈‌ ┈┈┈ 📌دکتر باقرپور کاشانی‌: نکته دیگر که باز فرمودید که بنده فرگشت و تکامل را این‌گونه مطرح کردم. بنده الان نه دفاعی از فرگشت کردم نه از تکامل! و شما می‌گویید فرگشت را تعبیر به تکامل نکن. اشکالی ندارد! شما یک روند خاصی را لحاظ بکنید. یعنی همان‌طور که فرمودید تک‌سلولی رسید به انسان، حالا این واقعاً از تک‌سلولی به انسان رسیدن، تکامل محسوب می‌شود یا تکامل محسوب نمی‌شود؟! این را ما واگذار می‌کنیم به علم و عرف! ولی به هرحال تغییر در آن مطرح می‌شود. بنده این را مطرح کردم، گفتم که بالاخره همین‌طور که التفات دارید، ما دو مکتب عمده ماتریالیستی داشتیم. یک ماتریالیست مکانیکی داشتیم که حرکت جوهری و حرکت ذاتی ماده را منکر بودند. این‌ها یا حرکت در أین قائل بودند، شیئی از شیئی جابه‌جا شود؛ یا حرکت در کِیف قائل بودند، فرض کنید رنگ سیبی کیفیتش تغییر می‌کند، رنگ سیبی از سبزی به سرخی می‌انجامد؛ یا حرکت در وضع قائل بودند که شیئی به‌ حول خودش بچرخد؛ یا حرکت در کَم، یعنی شیئی رشد کند، یک نهال، درخت شود. اما دیالکتیک می‌آید حرکت جوهری را به تعبیری حرکت تکاملی را مطرح می‌کند. بنده بر اساس آن دیدگاه دیالکتیک، خدمتتان عرض کردم که توجیه عالم را این‌ها را بر اساس حرکت جوهری و حرکت ذاتی شیء می‌آیند مطرح می‌کنند. لذا کاملاً التفات دارم که بحث فرگشت چیست! آن حرکت جوهری که هگل مطرح می‌کند به‌علاوهٔ خدا، مارکس این را مطرح می‌کند منهای خدا، آن‌ها چه دارند می‌گویند. من با قرائت آن‌ها خدمت شما بزرگوار عرض کردم که آن‌ها بحث تکامل مطرح می‌کنند به این اسمی که خدمت‌تان عرض کردم و تز و آنتی‌تز، تولید سنتز و در همان سنتز هم باز تز و آنتی‌تز به این کیفیت می‌آیند تکامل را مطرح می‌کنند و می‌گویند عالم همین‌طوری پدید آمده! این نظمی که در نظام آفرینش است، این تحققی که هست، این‌گونه ایجاد شده! بنده هم فعلاً نمی‌خواهم حرکت در جوهر یا حرکت تکامل را رد کنم؛ هرچند که بنده اعتقادی به این جریان ندارم! ادله‌ای دارم حرکت در جوهر باطل است. حالا چه آخوند ملاصدرا این را فرموده باشند چه جناب هگل و مارکس فرموده باشند! یک دلایل عقلی برای خودم دارم که در بیان آن اصلاً نیستیم. 🔖ادامه دارد... 🔖پارت سیزدهم 🔖کلیک: پارت قبل ➪‌‌‌‌: @serat12k
🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 『هوالحڪیم⇣ بررسی‌ برهان‌ وجوب‌ و‌ امڪان‌ در‌ اثبــات‌ وجــود‌ خــدا
دکتر باقرپور کاشانی‌ ‹مسلمان›
جنـــاب سینا رهنورد ‹آتئیست›
بهمن‌ماه۱۳۹۵.
┈┈┈┈┈┈┈┈┈‌ ┈┈┈ 📌دکتر باقرپور کاشانی‌: اما بحث سر این هست که بالاخره این‌ها ماده هستند ولو حرکت درونی داشته باشند، این‌ها ممکن هستند. بحث سر اصل تحقّق است! این‌هایی که هر کدام ذات هستند، وجود و عدم برایشان علی‌السویه است، اگر موجودات کثیری از ممکنات باشند، باز هم از موجودات فقیر و نیازمند، بی‌نیاز در نمی‌آید! کسی باید این حالت و اینکه تحقق دادن و ایجاد کردن را در سرسلسلهٔ آن جریان به این‌ها اعطا کرده باشد! اگر نه ممکن، وجود و عدم برایش علی‌السویه است. یک حکمی دارد: اگر بگوییم بوده، اثبات واجب‌الوجود کردید! ثبت‌المطلوب! به آن چیزی که ما می‌خواهیم رسیدید! و اگر بگویید نه! هر چیزی سابقه داشته، یعنی برای وجود و عدمش، برای‌ اینکه رجحان پیدا کند، نیازمند به یک وجود و علتی هست! باز شد حرف ما! بالاخره همین‌طور که شما می‌فرمایید تسلسل باطل است، دور هم باطل است. پس باید این سلسله به یک علت‌العللِ قائم بالذاتی، واجب‌الوجودِ غنی بالذاتی ختم شود! لذا قرآن هم می‌گوید: ﴿أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾. شما فقیر درگاه خدایید! یعنی محتاجید! در اصل وجودتان احتیاج دارید! در تداوم حیات‌تان محتاجید! فقیرید! او غنی است! او بی‌نیاز است! به تعبیر فلسفی، او واجب‌الوجود هست! مثال پیتزا را برای ما مشخص کردید. گفتید یک فردی را در یک اتاقی قرار می‌دهند، ماده اولیه پیتزا ندارد، بنابراین نمی‌تواند پیتزا ایجاد کند. دقیقاً همین حرف شما، نفی حرف قبلی شد! شما فرمودید عدم بر وجود تقدم دارد. حالا اگر عدم از وجود تحقق داشته باشد، معطی شیء که فاقد شیء نمی‌شود! عدم اساساً سالبه به انتفاء موضوع! چیزی نیست که بخواهد حقیقتی از آن ایجاد شود و متحقق شود! پس شما هم قبول کردید که اگر چنانچه ماده اولیه‌ای نباشد، پیتزایی تحقق پیدا نمی‌کند. یعنی برای تحقق، نیازمند باز به وجود دارید. اما فرمودید چرا خدا دارای اجزاء نباشد؟! اگر خدا دارای اجزاء باشد، می‌شود همان ممکن! در دایره ممکنات می‌شود! ما به حصر عقلی گفتیم، دو حقیقت می‌‌تواند حقیقت خارجی داشته باشد: یکی واجب‌الوجود؛ وجوب وجود دارد، یعنی وجود، ذاتی آن هست؛ یکی ممکن‌الوجود، یعنی عدمِ وجوب وجود دارد؛ یعنی نه وجود ذاتی‌اش هست نه عدم ذاتی آن است و برای تحقق هم به‌ علت خارجی نیاز دارد. حالا شما بگویید خدا نیازمند به اجزاء است!او می‌شود ممکن! او دیگر واجب نمی‌شود! او می‌شود محدود! او می‌شود نیازمند به علت! چون اگر دارای اجزاء باشد، این‌ اجزاء که جزء هست، می‌شود ترکیب. برای ترکیب شدن، چه کسی این‌ها را به هم ربط داده؟! باز نیازمند به یک شیء خارجی می‌شود! چون نه ترکیب، ذاتی ماده است و نه تجزیه ذاتی ماده است! ذاتی ماده که هیچ‌وقت تغییر نمی‌کند. بنابراین ما می‌گوییم که نسبت‌ به خدا اساساً این مسائل معنا ندارد! فرض عقلی واجب‌الوجود همین‌ را به دنبال دارد. به هرحال تشکر می‌کنم از شما. نکات خوبی را اشاره کردید؛ زمینهٔ بحث‌های مناسبی مهیا شد. 🔖ادامه دارد... 🔖پارت چهاردهم 🔖کلیک: پارت قبل ➪‌‌‌‌: @serat12k
🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 『هوالحڪیم⇣ بررسی‌ برهان‌ وجوب‌ و‌ امڪان‌ در‌ اثبــات‌ وجــود‌ خــدا
دکتر باقرپور کاشانی‌ ‹مسلمان›
جنـــاب سینا رهنورد ‹آتئیست›
بهمن‌ماه۱۳۹۵.
┈┈┈┈┈┈┈┈┈‌ ┈┈┈ 📌جناب سینا رهنورد: چون زمانی‌که بیگ‌بنگ رخ می‌دهد در صدم‌های ثانیه اولیه، ماده و پادماده با هم واکنش می‌دهند و وقتی ماده و پادماده با هم واکنش بدهند، پدیده نور به وجود می‌آید و گرمای زیادی و اینکه ماده از بین می‌رود با پادماده. پس در این‌ صورت باید دنیا از بین‌ رفته باشد! و وقتی ما می‌گوییم الان ما وجود داریم، پس ما یک‌هزارم نوترینویی هستیم یا یک ذرهٔ بنیادی هستیم که از پاد‌مادهٔ خودش بیشتر بوده. من وارد علم نمی‌خواهم بشوم چون فلسفه را بیشتر دوست دارم. شما گفتید که اگر بتوانیم به واجب‌الوجود پی‌ ببریم، دیگر واجب‌الوجود نیست. ببینید این واجب‌الوجودی که قرار است ما باورش کنیم، بالاخره باید به آن پی ببریم و اگر به آن پی‌ نبریم که نمی‌توانیم بگوییم که وجود دارد. چون هر وجودی، وابسته به یک شناختی است. برای مثال من می‌گویم آقای وحید باقرپور کاشانی وجود دارد. یکی می‌پرسد ثابت کن! اصلاً از کجا تو می‌گویی وجود دارد؟! می‌گویم مثلاً این آدرسش هست که می‌توانید بروید به این آدرس؛ این بُعدش هست، این جسمش هست. شما می‌توانید متوجه بشوید که وجود دارد یا نه. مثلاً می‌گویم اکسیژن وجود دارد. یک نفر می‌گوید اکسیژن که نمی‌بینیم، چرا وجود دارد؟ من می‌توانم بگویم این را در آزمایش ببرید. ببینید بحث معرفت‌شناختی که من پیشنهاد دادم به خاطر همین بود که ما باید روی یک‌سری چیزها با هم به تفاهم برسیم. حالا می‌‌گذاریم برای بحث‌های بعدی و وارد معرفت‌شناسی هم نمی‌شوم. فقط اینکه شما گفتید که اگر ما بتوانیم پی ببریم که دیگر این واجب‌الوجود نیست. اما من باید ببینم که آن وجودی که قرار است من به آن اعتقاد پیدا کنم، از کجا به آن پی ببرم. اشاره‌ای شما به نظم فرمودید. من حالا یک تعریفی از نظم ارائه می‌دهم. حالا خیلی‌ها هم شاید با حقیر هم‌نظر باشند. نظم مجموعه‌ای از بی‌نظمی‌ها است. یعنی اینکه مجموعهٔ بی‌نظمی‌ها کنار هم‌دیگر یک نظمی به وجود آورده و اینکه می‌گوییم دنیا منظم هست، این یک اشتباه است چون دنیا هیچ نظمی ندارد. چون اگر نظم داشت باید یک چیز ثابتی می‌بود. برای مثال الان مقدار اکسیژن مثلاً فلان درصد است، شاید هزاران سال دیگر، بیشتر یا کم‌تر باشد. کسی نمی‌داند! یا اینکه بدن انسان مثلاً شش هزار سال پیش پشمالو بوده و حالا به این میزان از مو رسیده و شاید اصلاً هزاران سال دیگر، مویی در بدن انسان نباشد. ما نمی‌توانیم بگوییم این دنیا دارای نظم است. چرا که الان سیستم باران این شکلی است، شاید هزاران سال دیگر، سیستم باران یک شکل دیگر باشد. همان‌طور که از هزاران سال قبل ما یک تغییراتی داشتیم، قطعاً تا هزاران سال دیگر هم تغییراتی خواهیم داشت و اینکه ما بگوییم نظم یک‌چیز غیر قابل تغییر و نسبی نیست، این اشتباه هست! چون نظم کاملاً نسبی است و هرجایی متغیر است و به‌وجودآورندهٔ نظم هم دقیقاً موجودات هستند؛ چراکه ما با تعامل یا تقابلی که با محیط‌مان داریم، با پیرامون اطراف‌مان داریم، باعث می‌شویم که محیط از ما یک تأثیری بپذیرد و خود ما هم همین‌طور از یک محیط می‌توانیم تأثیر بپذیریم. من در خدمتتان هستم قربان، عرایض حقیر تمام شد. 🔖ادامه دارد... 🔖پارت شانزدهم 🔖کلیک: پارت قبل ➪‌‌‌‌: @serat12k
🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 『هوالحڪیم⇣ بررسی‌ برهان‌ وجوب‌ و‌ امڪان‌ در‌ اثبــات‌ وجــود‌ خــدا
دکتر باقرپور کاشانی‌ ‹مسلمان›
جنـــاب سینا رهنورد ‹آتئیست›
بهمن‌ماه۱۳۹۵.
┈┈┈┈┈┈┈┈┈‌ ┈┈┈ 📌دکتر باقرپور کاشانی: نکته دیگری که باز شما فرمودید، گفتید خدا را ده فرض کنیم. چرا که خدا ده است، ما را فرضاً یک یا به قول شما منهای صفر ایجاد کرده؟! چرا چنین کاری کرده؟! ببینید اساساً قدرت خدا بر امر محال تحقق نمی‌گیرد! مثل این می‌ماند که شما می‌گویید که آیا خدا، خدای دیگری را می‌تواند خلق کند؟! شما می‌فرمایید که خدا ده است. از حیث قدرت، از حیث حیات، از حیث علم، من جمیع جهات. حالا چرا ما را مثل خودش خلق نکرد؟! اساساً مثل خودش نمی‌شود خلق شود! قدرت تحقق پیدا نمی‌کند. به‌خاطر اینکه مثل خودش، سابقه عدم ندارد! مثل خودش واجب‌الوجود است! مثل خودش مخلوق نیست! شما می‌گویید که مثل خودش را خلق کند! اما اگر مثل خودش را خلق کند، خودش هم خلق‌ شده هست! نکته دیگری فرمودید که قبل‌ از بیگ‌بنگ، شما نظرتان این هست که ماده بوده است از عدم ایجاد نمی‌شود. در این زمینه ما کاملاً موافقیم که معطی شیء، فاقد شیء نمی‌شود و عدم نمی‌تواند علت تحقق موجود خارجی باشد. بعد فرمودید قبل‌ از آن، شیئی بوده ماده‌ای بوده، بعد گفتند که آن زمان‌دار نبوده‌. طبق چه مبنایی شما می‌گویید زمان‌دار نبوده؟! اگر ماده بوده، ماده را با همین تعاریف دارید لحاظ می‌کنید، پس همین ماده‌ای که زمان‌دار بوده، بعد از جریان بیگ‌بنگ، قبل او هم اگر ماده‌ای تحقق داشته، این هم زمان‌دار می‌شود. شما آمدید یک قیاس مع‌الفارقی کردید نسبت‌ به واجب و ممکن که هر معلولی نیازمند به علت هست، خدا هم نیازمند به علت هست. خدا که معلول نیست! بعد وقتی می‌رسد به این‌جا، می‌گویید قبل بیگ‌بنگ، ماده‌ای بوده که این زمان‌دار نبوده! اگر قاعدهٔ کلی است، این ماده زمان‌دار است، آن ماده هم باید زمان‌دار باشد! اگر می‌گویید زمان‌دار نبوده، خب ثبت‌المطلوب! رسیدید به حرف ما! رسیدید به حقیقت فرامادی و مجرد! به‌خاطر اینکه زمان در بطن این ماده خوابیده! ماده‌ای که قابلیت حرکت و سکون و ممکن‌الوجود است و تحقق را دارد، خب این زمان‌دار است. پس این هم یک تناقضی بود در فرمایشات شما! حالا این را نسبت می‌دهید به علم، اما فرمایشات خودتان است. 🔖ادامه دارد... 🔖پارت هجدهم 🔖کلیک: پارت قبل ➪‌‌‌‌: @serat12k
🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 『هوالحڪیم⇣ بررسی‌ برهان‌ وجوب‌ و‌ امڪان‌ در‌ اثبــات‌ وجــود‌ خــدا
دکتر باقرپور کاشانی‌ ‹مسلمان›
جنـــاب سینا رهنورد ‹آتئیست›
بهمن‌ماه۱۳۹۵.
┈┈┈┈┈┈┈┈┈‌ ┈┈┈ 📌دکتر باقرپور کاشانی: مسأله دیگری فرمودید که گفتید بالاخره ما باید این خدا را درک کنیم، یعنی حسش کنیم. ببینید بزرگوار، لازمهٔ حس‌شدن شیئی، شما می‌دانید که مادی‌بودن است و اگر بنا باشد خدا حس شود، دیگه خدا نیست! این می‌شود ممکن! دیگر واجب نیست! می‌شود ممکن‌الوجود! این می‌شود ماده! می‌شود از لواحق ماده! چون وقتی شیئی را رؤیت می‌کنیم، باید دارای جهات ثلاثه باشد، باید خصوصیات ماده و لواحق ماده داشته باشد. اگر واجب‌الوجود هم ماده باشد که دیگر واجب‌الوجود نیست! این ممکن است! پس این حرف هم که شما فرمودید، این صورت مسأ‌له را پاک‌کردن است. ما میزان شناخت رسیدن به وجود خدا را حس نمی‌دانیم! عقل می‌دانیم! بله در حس نگاه می‌کنیم که محدودیت‌های ماده را درک می‌کنیم حس می‌کنیم، این‌ها ممکن‌الوجودند؛ حس می‌کنیم وجود این‌ها ذاتی‌شان نیست ازلی نیستند؛ اما برای رسیدن به حقیقت فراماده، این کار، کار عقل است! همین عقلی که حجت است، همین عقلی که عامل پیشرفت و تمایز حیوان در انسان شد! اگر نه همان حیوانات را وقتی نگاه می‌کنی، حس دارند. گاهی‌اوقات نگاه می‌کنیم بینایی عقاب چندین برابر انسان هست! شامه سگ و یا کرکس و یا موش کور نگاه می‌کنیم، چند برابر انسان است! سامعه موش وقتی لحاظ می‌کنیم، شنوایی موش را لحاظ می‌کنیم، چند برابر انسان است! پس عامل تکامل، حس نیست! حس است به‌علاوه عقل که این عقل انسانی را حیوانات ندارند. بحثی را مطرح کردید در ارتباط با نظم. ببینید من وارد برهان نظم نمی‌شوم که بخواهم تعریفی از نظم ارائه بدهم. اساساً هم بحث وجوب و امکان، یک برهان مستقلی هست و من اصلاً وارد به نظم نشدم. اصلاً کاری به برهان نظم ندارم که بعداً شما بفرمایید که این نظم هم خودش از بی‌نظمی است و تشکیک به نظم بشوید و از این‌سری بحث‌ها بخواهید مطرح کنید. بنده چنین چیزی نگفتم. 🔖ادامه دارد... 🔖پارت نوزدهم 🔖کلیک: پارت قبل ➪‌‌‌‌:@serat12k
🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 『هوالحڪیم⇣ بررسی‌ برهان‌ وجوب‌ و‌ امڪان‌ در‌ اثبــات‌ وجــود‌ خــدا
دکتر باقرپور کاشانی‌ ‹مسلمان›
جنـــاب سینا رهنورد ‹آتئیست›
بهمن‌ماه۱۳۹۵.
┈┈┈┈┈┈┈┈┈‌ ┈┈┈ 📌دکتر باقرپور کاشانی: همان‌طور که شما خودتان فرمودید که شیئی از عدم ایجاد نمی‌شود. بنده فقط یک سؤالی از شما دارم: این ماده‌ای که واجد طول، عرض، ارتفاع، حرکت، سکون و تبدیل قوه به فعل است، این ماده‌ای که فاقد فهم و شعور و علم است، چطور می‌تواند یک حقایقی علمی، مجموعه‌هایی علمی از آن صادر شود؟! ببینید مثل این می‌ماند که من دو بیت شعر می‌خوانم، این دو بیت شعر که می‌خوانم، می‌گوید: بـدنــامی حیــات دو روزی نبـــود بیــش آن‌ هم کلیم با تو بگویم چه‌سان گذشـت یک‌روز صرف بستن دل شد به این و آن روز دگـر به کندن دل زین و زان گذشت بنده بیایم بگویم این شعر را یک حقیقت بی‌شعور، همین‌طور خودبه‌خود، یک حقیقت مادی این را به‌ وجود آورده! این را بخواهم اطلاق کنم. در این شعر علم خوابیده! پشت این قضیه بگوییم این مجموعه، همین‌طور کنار هم‌دیگر بر اساس اتفاق قرار گرفته، شد این! حرف بنده این هست که اصلاً وارد بحث نظم نمی‌شوم ادامه هم نمی‌خواهم بدهم. می‌خواهم بگویم که یک توجهی: آیا این ماده بی‌شعور می‌تواند معلولی علمی و با شعور به وجود بیاورد؟! آیا بنده‌ای که هزار تومان پول در جیبم ندارم، می‌توانم که هزار تومان به یک نفر بدهم؟! ماده‌ای که در دلش علم و فهم و شعور نخوابیده، می‌تواند عامل ایجاد این مجموعه منظمی شود که علم را مبهوت به خودش کرده در یک چشم! به‌ قول یک دانشمند می‌گفت هنوز پرونده یک گندم بسته نشده است! هنوز ما یک گندم را نمی‌شناسیم! ویژگی‌هایی است که روزبه‌روز داریم کشف می‌کنیم که یک گندم چه خواص و ویژگی‌هایی دارد! این را فقط از باب تذکر خدمت شما عرض کردم چون بحث نظم را مطرح کردید گفتم. بنابراین من نظم را حواله می‌دهم به عرف که عرف چه می‌گوید. یعنی مجموعه منظم یا غیر منظم است که خدمت‌تان عرض کردم به برهان نظم برمی‌گردد. اگر مایل باشید، مفصل این برهان را مثل وجوب و امکان در خدمتتان هستم. با تشکر از شما. 🔖ادامه دارد... 🔖پارت بیستم 🔖کلیک: پارت قبل ➪‌‌‌‌: @serat12k
🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🌸🌸 🌸 『هوالحڪیم⇣ بررسی‌ برهان‌ وجوب‌ و‌ امڪان‌ در‌ اثبــات‌ وجــود‌ خــدا
دکتر باقرپور کاشانی‌ ‹مسلمان›
جنـــاب سینا رهنورد ‹آتئیست›
بهمن‌ماه۱۳۹۵.
┈┈┈┈┈┈┈┈┈‌ ┈┈┈ 📌جناب سینا رهنورد: البته نمی‌خواهم وارد کوانتوم بشوم. البته اگر دوست داشته باشید، وقتی دیگر تعیین کنید در خصوص کوانتوم هم در خدمتتان باشم. چون کوانتوم بحث خیلی شیرینی هست. چون من می‌توانم از طريق کوانتوم ثابت کنم که از عدم می‌شود به‌وجود آمد، ولی من طبق گفته خودتان دارم جلو می‌روم، در فلسفه و نه فیزیک. و اینکه شما فرمودید از عدم چیزی پدید نمی‌آید، بحث این‌جاست که اگر از عدم چیزی پدید نمی‌آید، پس خدا از عدم نبوده، از هستی باید باشد، و اگر از هستی باشد پس هستی قبل از خدا بوده، پس خود خدا وابسته به هستی هست. من نمی‌دانم شاید اشتباه این را عرض می‌کنم، یعنی بد بیان می‌کنم که شما متوجه نمی‌شوید. البته متوجه نمی‌شوید، بی‌احترامی نباشد! یعنی اینکه منظورم را نمی‌توانم خوب به شما برسانم یا شما بد متوجه می‌شوید منظور حقیر را. و اینکه شما می‌گویید ماده فاقد شعور است، حالا من نمی‌دانم تعریف شما از شعور چیست، ولی این را می‌دانم که وقتی یک ماده‌ای مثبت دارد یا یون مثبت هست و یک ماده یون منفی، این دو همدیگر را جذب می‌کنند و اگر هم‌نام باشند، همدیگر را دفع می‌کنند؛ مثل قطب‌های آهن‌ربا. من نمی‌دانم که این شعور شامل این هم می‌شود یا خیر! یا مثلا گندمی که شما می‌گویید شعور ندارد، چگونه دانه کاشته می‌شود می‌داند چه اندازه بدهد چه تعداد بدهد، چه شکلی بدهد، چه ساختاری بدهد، اگر شعور ندارد چگونه این پیش می‌رود‌. من ممنون می‌شوم که شما یک توضیحی در مورد شعور بدهید و اینکه چه رفرنسی دارید برای‌ اینکه ماده دارای شعور نیست. 🔖ادامه دارد... 🔖پارت بیست و دوم 🔖کلیک: پارت قبل ➪‌‌‌‌:@serat12k