eitaa logo
۱۳۵۷صراط | Serat1357talabe
404 دنبال‌کننده
717 عکس
296 ویدیو
43 فایل
▫️ته تغاری اهل کتاب ▫️قائل به خمینیسم و خامنه ایسم سیاسی 🔸️سردبیر صراط ۱۳۵۷ | چند رسانه ای دین و مطالعات فرهنگی 🔸️عضو کانون نویسندگان حوزوی | مداد الفضلا 🔺گرد آوری محتوای تبلیغی صراط 👇👇👇 @mohtavatablighSerat
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه قسمت اول : به وقت اعزام (۲) پس از حرکت کردن به سمت قطار ، رفته رفته در کوپه های خود مستقر شدیم . در قطار توفیق شده بود که با پسر آقای اخباری از قدیمی های خانه (خانه طلاب جوان) هم کوپه شده بودیم ، پسرش هم دارای همان روحیه های خوش مشربی بود ، منتها شرینی کار این بود که کوپه کوپه ی تدارکات بود و خلوت ، این ویژگی از نعمات الهی بود که درآن زمان خدای متعال به بنده اعطا نمود 😂 کمی بعد آقای صالحی آمد ، آقای صالحی مسئول تبلیغ امسال بشاگرد بودند ، اولش کمی با هم گرم نبودیم و حسی خجالت آمیز در بین کوپه مان بود ، لیکن کمی بعد صحبت را شروع کردیم و درباره ی نوشتن و نویسندگی با ایشان گفتگو کردیم ، جناب صالحی از نویسندگان برجسته ی اعضای خامه طلاب هستند که با رؤیت بستر رسانه ای صراط ۱۳۵۷ نکاتی را پیرامون این مسئله گوشزد کردند . قطار در حال حرکت به سمت بندر عباس بود ، در همان حال، در حال چک کردن فضای مجازی بودم که دریافتم آن روز ، روز اهالی قلم بوده است ، با خود گفتم یادداشتی پیرامون این مسئله بنویسم و مدتی را به همین منظور در حال یادداشت برداری بودم . رفته رفته به بندر عباس نزدیک شده بودیم ، شرجی بودن بندر از همان داخل قطار حس میشد ، وقتی که پیاده از قطار شدیم و به سوی ایستگاه راه آهنِ بندرعباس رفتیم از همان جا خیسِ عرق شدنِ بندر را تجربه کردیم . جمعه بود و به گواهی تاریخ ۱۵ تیرماه بود ، مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری .. وبر همین اساس پس از انجام نماز بلافاصله برای شرکت درانتخابات ، همه ی مبلغین به سمت شعبه ی اخذ رای در ایستگاه راه آهن بندر راهی شدند .. در بین صف ایستاده بودم که فهمیدم یکی از بچه ها امروز رای اولی است وهمین امروز روز اول رای دادنش بود ...😉 بعد از مدتی نوبت ما شد ورای خود را به صندوق انداختیم .... گرچه که هم اکنون که درحال نوشتن روایت تبلیغ هستم در دوران و به قول خودشان به سر می‌بریم اما خوشحالم از انتخابی که کرده ام ....😊 علی بختیاری 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد @Serat1357talabe | صراط
راهی که طی شد ...قسمت دوم : میناب و حال و هوای آن (۱) 🔺بعد از انداختن رای در شعبه اخذ رای در ایستگاه راه آهن بندر عباس و استراحت کردن در آنجا ، مدتی بعد به سمت میناب حرکت کردیم . هوا چه در داخل مینی بوس و چه در بیرون مینی بوس فرقی نمی‌کرد ، قصد خود بر این بود که در آن لحظات که از بندر به سمت میناب در حرکت بودیم مدام استراحت کنم و ... تا خستگی راه اذیتم نکند .گذشت و گذشت ، مجبور شدم که ارتباط بگیرم،در مینی بوس در پشت صندلی راننده ی مینی بوس نشسته بودم و با خود گفتم چه خوب است که ارتباط را باهمین راننده ی بومی میناب برقرار کنم .... ■ اوس عباس و حال وهوای آن از میناب ... 🔺اسمش اوس عباس بود ، به گفته ی خودش ۱۵ سال راننده ی همین مسیر ها بوده است ، اول از گرمای بیش از حد شرجی بودن بندر پرسیدم و او گفت : مردمان این منطقه در این ایام از اول صبح کولر گازی در خانه یا درمحل کار روشن می‌کنند و دیگر این کولر بیست و چهار ساعته روشن است . و خودش هم حتی از گرمای بیش از حد بندر گله داشت . مدتی گذشت و پس از مدتی به ورودی های میناب رسیدیم ، حال وهوای میناب هم تقریبا مثل بندر بود ، منتها شرجی بودن و گرمای آن از بندر کمتر ... 🔺نکته قابل توجه برای من "سبک معماری" خانه های میناب بود و شلوغی خیابان ها و گرمی ارتباطی که این مردم با همدیگر داشتن ، علتش را از داش عباس جویا شدم او گفت : در این جا همه من را در میناب می‌شناسند و من هم مثلا آن پسر که در آنجا راه می‌رود اگر بگویم ای پسر فرزند که هستی و اسم پدرش را بگوید من پدر او را می‌شناسم! "همه دراین جا بیرون هستند ، همه همدیگر را می‌شناسند" ، این مسئله یکی از ویژگی های بارز شهر میناب است ... 🔺و همین مسئله باعث شده است که در برابر تمامی هجمه هایی که دشمن بسمت نابود کردن خانواده و فرهنگ و اصالت ما ایرانی ها وارد می‌کند، مینابی ها پیروز باشند ، چرا که اصالت و فرهنگ خود حفظ کرده اند و اجازه نمی دهند که این فرهنگ ازبین برود ... علی بختیاری 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد @Serat1357talabe | صراط
ادامه قسمت دوم : میناب و حال و هوای آن (۲) به وقت ناهار میناب ... به وقت ناهار نزدیک می‌شدیم، ظاهرا توقفی کوتاه برای صرف ناهار را در ساختمان کمیته امداد میناب داشتیم و همین هم شد ، ناهار را در آنجا میل کردیم و پس از آن دیگر به سمت خمینی شهر رهسپار شدیم ، از میناب تا خمینی شهر با مینی بوس چیزی حدود ۴ یا ۵ ساعت طول کشید و در این بین بچه ها در اتوبوس برای اینکه حوصله ها از بین نرود یا با همدیگر صحبت می‌کردند و یا خود را برای منبر و روضه و یا حتی کار با بچه ها آماده می‌کردند. جرقه ی آن را هم حاجقای ذوالفقاری در مینی بوس زد . حاجقا ی ذوالفقاری از شاگردان استاد میرزامحمدی بودند که در این تبلیغ بشاگرد مارا همراهی می‌کردند. مسیر صعب العبور است و تنها چیزی که بدن انسان را بهم می‌زند همین مسیر کوهستانی و همراه سنگ و لای است که بنده حتی از مرتبطین حاج عبدالله والی پرسیدم که چگونه حاج عبد الله این جاده ها را صاف کرده اند ، ایشان گفتند اکثر این جاده ها در همان اوایل با دست خالی صاف شده است ، یعنی با کلنگ و بیل صاف شده است و بعدا دستگاه های هندسی آمدند و کار سرعت بخشید . علی بختیاری 🗓فهرست مجموعه راهی که طی شد @Serat1357talabe | صراط