eitaa logo
صراط‌ المهدی
4.3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
240 ویدیو
296 فایل
🔹️تولیده‌کننده‌ی محتواهای رسانه‌ای مهدوی 🔹️با هدف نشر معارف مهدوی و زمینه‌سازی ظهور 💠 مجموعه مهدویت فسطاط المهدی @fostatolmahdi خادم مجموعه👇🏻 @alhojjat14 🌷کهف المهدی (ویژه بانوان) @kahf_olmahdi zil.ink/serat_almahdi.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️🔸️▪️ 🏴 گفتگوی جگرسوز سیدالشهداء سلام‌الله‌علیه با زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به هنگام نزول در سرزمین «کربلا»... 🔸️سید بن طاووس می‌نویسد: وقتی که زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها با زنان و دختران از ناقه‌ها پیاده شدند، در گوشه‌ای نشستند که سیدالشهداء سلام‌الله‌علیه ابیاتی را با خود زمزمه نمود که خبر از شهادت خود در این سرزمین می‌داد. ▪️تا صدای این ابیات به گوش زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها رسید، سراسیمه در حالی که لباسش بر روی زمین کشیده می‌شد، از جمع مخدّرات بیرون آمد ‌و به محضر برادر رسید عرضه داشت: 🔸️ای برادرم! پدر و مادرم به فدایت! قرار است تو اینجا کشته شوی و‌من نظاره‌گر کشته‌شدنت باشم؟! ▪️در این‌جا که دیگر سیدالشهداء سلام‌الله‌علیه نتوانست جلوی گریه خود را بگیرد؛ چشمان مبارکش در اشک غوطه‌ور شد و فرمود: اگر «مرغ قَطا» را به حال خویش رها می‌کردند البته به خواب می‌رفت.(ضرب‌المثل از اینکه این‌ها مرا رها نمی‌کنند) 📙لهوف،ص۹۵ ▪️🔸️▪️ @serat_almahdi
▪️🌷▪️ 🏴 ورقی از دفتر دلدادگی سیدالشهداء سلام‌الله‌علیه به نازدانهٔ سه‌ساله‌اش رقیه خاتون سلام‌الله‌علیها ... 🌷در نقلی آمده است: حضرت اباعبدالله الحسین سلام‌الله‌علیه هرگاه دختر نازدانه‌اش حضرت‌ رقیه سلام‌الله‌علیها را می‌دید، به او می‌فرمود: إمْشِی أمٰامِی! جلوی من راه برو ای دخترم! وقتی که حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها شروع به راه رفتن می‌نمود، امام حسین سلام‌الله‌علیه به گریه می‌افتادند. 🌷یک‌بار زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها با مشاهده‌ این صحنه، علت را از برادر پرسیدند، که سیدالشهداء سلام‌الله‌علیه فرمودند: او مرا به یاد مادرم فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها می‌اندازد. 📓الطریق،کاشي، ج۹، ص۳۹۵ ▪️🌷▪️ 🌷در نقلی دیگر آمده است: چنانچه رسم است که اظهار دوستی به اولاد کوچک‌تر بیشتر است، امام حسین سلام‌الله‌علیه هم به همین قاعده به شیرین زبانیِ آن صغیره بسیار تعلق داشتند، و هم به واسطه بی مادری. 🌷آنی جانبِ او را فرو نمی‌گذاشتند؛ مِن جمله: همیشه (حضرت‌ رقیه سلام‌الله‌علیها) در دامان آن حضرت می‌نشست، و سر بر زانوی آن حضرت می‌گذاشت و می‌خوابید، و غذا از دست مبارک آن حضرت می‌خورد، و همیشه آن دست یداللّهی را حضرت بر سر و گیسوان او می‌کشید، و پیوسته آن صغیره شیرین زبان را می‌بوسید و می‌بویید. 📓سراج العاشقین،کاشانی،(نسخه خطی) ص۱۴۳. ▪️🌷▪️ @serat_almahdi
▪️🌸▪️ 🏴 جملاتی که دل سنگ را آتش می‌زند... | درد و دل‌های حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر بریده پدر در خرابه شام ... 🌸در نقل‌ها آمده است: ▪️یزید گفت: سر بريده پدرش را برایش ببرید تا به آن نگاه کند و آرام بگیرد. پس آن سر مطهر را در درون طبقي نهادند و روي آن را با پارچه اي پوشاندند و جلوي او گذاشتند. 🌸شدت ضعف و گرسنگي، كودك را به توهّم انداخته بود. او گريه مي‌كرد و مي‌گفت: من كه غذا نخواستم؛ من پدرم را مي‌خواهم. مأموران گفتند: اين پدرت است. وقتي رقيه سلام‌الله‌علیها روپوش را كنار زد، دید سر بريده پدر است. آن را برداشت و به سينه چسباند و دلسوزانه مي‌گفت: ▪️اي پدر! چه كسي صورتت را با خون سرت رنگين كرد؟ ▪️چه كسي رگ‌هاي گلويت را بريد؟ ▪️چه كسی مرا در اين خردسالی يتيم كرد؟ ▪️ای پدرجان! به چه کسی بعد از تو امید داشته باشیم؟ ▪️چه کسی یتیمت را سرپرستی می کند تا بزرگ شود؟ ▪️چه كسي بانوان را در پناه خود مي‌گيرد؟ ▪️چه كسي زنان بيوه شده را آشيان مي‌دهد؟ ▪️چه كسي اشك از چشم‌هاي اشك بار پاك مي‌كند؟ ▪️چه كسي زنان آواره را مأوا مي‌دهد؟ ▪️چه كسي موهاي پريشان مان را مي‌پوشاند؟ ▪️پس از تو كه... واي بر خواري پس از تو؟ واي از غريبي! كاش پيش از ديدن اين روز كور مي‌شدم! كاش چهره در خاك مي‌بردم و محاسن تو را خونين نمي ديدم. 🌸سپس آن قدر گريه كرد تا از هوش رفت و ناله اش براي هميشه خاموش گرديد. صداي گريه بالا گرفت و مصيبتي ديگر بر دل داغدار اهل بيت علیهم‌السلام نشست. 📓نفس المهموم،ص۴۵۶ ▪️🌸▪️ @serat_almahdi
🩸▪️🩸 🩸آمدنِ جگرگوشهٔ امام حسن سلام‌الله‌علیه به قتلگاه و شهادت رسیدن او بر روی سینه عمویش ... ▪️در نقل‌ها آمده است: وقتی که شمر به همراه لشکرش دور تا دور امام را گرفتند و سخت او را احاطه کردند، عبدالله دستش را از دست عمه‌اش کشید(و به سمت قتلگاه دوید) و گفت: به خدا از عمویم جدا نمی‌شوم.. 🩸در این‌جا بود که حرمله بن کاهل اسدی به طرف امام آمد و با شمشیر به دست عبدالله بن الحسن علیهما‌السلام زد و دست او به پوست آویزان شد و فریاد زد: عموجان! مرا دریاب. ▪️پس امام حسین سلام‌الله‌علیه او را گرفت و به سینه چسپاند و فرمود: ای پسر برادرم! بر آن چه که بر سرت می آید صبر کن. در همین حین، حرمله ملعون تیری را به طرف عبدالله زد که او را در آغوش عمویش ذبح کرد. 🩸زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها از همان کنار خیمه ها متوجه شهادت عبدالله شد و فریاد زد: وای از پسر برادرم! ای کاش مرگ من فرا می‌رسید! ای کاش آسمان بر زمین فرود می‌آمد! ای کاش کوه ها از هم پاشیده و صاف می‌شدند! 📓نفس المهموم ص٣۵٩ 🩸▪️🩸 @serat_almahdi
🍃🩸🍃 🩸امام حسین سلام‌الله‌علیه بدن حضرت قاسم را کشان کشان به خیمه ها می‌برد ... 🍃در رابطه نحوه برگرداندن بدن مطهر حضرت قاسم به خیمه ها، راوی گوید: 🩸ثُمَّ احْتَمَلَهُ فَكأنِّي أنْظُرُ إلىٰ رِجْلَيِ الْغُلامِ يَخُطّانِ فِي الْأَرْضِ، و قَدْ وَضَعَ الْحُسينُ صَدْرَهُ عَلىٰ صَدرِهِ 🍃امام حسین سلام‌الله‌علیه بدن نوجوانی را حمل کرده و به خیمه هایش می‌برد. گویت من می‌دیدم که دو پای آن پسر بر روی زمین کشیده می‌شد در حالی که امام حسین سلام‌الله‌علیه سینه‌اش را به سینه او چسبانده بود و او را به طرف خیمه می برد. 🩸با خودم گفتم: حالا چه می خواهد بکند!؟ پس آمد و بدن او را کنار بدن علی اکبر و دیگر شهدا سلام‌الله‌علیهم قرار داد. پس وقتی که سوال کردم آن نوجوان کیست؟ گفتند: قاسم بن الحسن سلام‌الله‌علیهما است. 📚تاریخ طبری ج۵ ص۴۴٨ 📚بحارالانوار ج۴۵ ص۳۶ 📚نفس المهموم ص٣٢٢ 🍃🩸🍃 @serat_almahdi
▪️🌷▪️ 🏴 تشنگیِ شش‌ماهه و دختر بچه‌ها، چه به روز زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها آورد … ▪️در نقلی از حضرت‌ سکینه سلام‌الله‌علیها نقل شده است که آن بانو فرمود: 🌷... آب در خیمه‌ها نبود و تشنگی بر من غلبه کرد. در آخر برخاسته به خیمۀ عمّه‌ام زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها رفتم که شاید او از برای اطفال آب ذخیره کرده باشد. چون رفتم دیدم قریب به بیست نفر دختر از بزرگ و کوچک دور عمّه‌ام نشسته‌اند و از عمّه‌ام آب می‌طلبند و از تشنگی ناله می‌کنند. ▪️در بغل عمّه‌ام زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها، برادر صغیرم علی‌اصغر را دیدم؛ دیدم که آن شش‌ماهه از شدت عطش، زبانش را به دور دهانش می‌چرخانَد. عمّه‌ام گاه بر می‌خاست و گاه می‌نشست. برادر شیرخوارم،مثل ماهی تلظّی می‌کرد و ناله می‌کشید. 🌷عمّه‌ام به او می‌گفت: صبر کن ای پسر برادرم! اما چگونه تو با این حال می‌توانی صبر کنی!؟ به خدا بر عمّه‌ات سخت است اینکه ناله‌ات را بشنود اما نتواند کاری برایت کند. 📓اسرار الشهاده ج۲ص ۱۲۷۹ ▪️🌷▪️ @serat_almahdi
▪️🩸▪️ 🩸چون آن حالت حسین سلام‌الله‌علیه را دیدم، جگرم کباب شد... ▪️حرمله را پیش مختار بردند مختار از او پرسید: ای ملعون! در کربلا هیچ گاه دلت به حال آقای ما حسین سلام‌الله‌علیه سوخت؟ گفت: آری! یک مرتبه آنقدر دلم سوخت که مرگ خود را از خدا خواستم تا آن حالت زار او را نبینم! مختار گفت : بگو ببینم چه وقت بود؟ 🩸گفت: هنگامی که حسین سلام‌الله‌علیه طفل کشته خود را زیر عبا گرفته از میدان برگشت و رو به خیمه‌ها کرد؛ من تماشا میکردم، دیدم زنی مجلله چادر به سر و نقاب به صورت بیرون خیمه ایستاده. گویا مادر آن طفل بود که انتظار بچه‌اش را می‌کشید. ▪️همین که حسین سلام‌الله‌علیه چشمش به مادر افتاد که منتظر ایستاده برگشت مقداری صبر کرد دوباره رو به خیمه آورد باز خجالت کشیده برگشت تا سه مرتبه او به سمت خیمه رفت و برگشت و از مادر آن طفل خجالت می‌کشید. 🩸چون آن حالت حسین سلام‌الله‌علیه را دیدم، جگرم کباب شد. مختار گفت: ای ملعون آخر چه شد؟ گفت: بالاخره او از مرکب پیاده شد. جسد آن طفل را روی زمین نهاد و با غلاف شمشیر قبری حفر نمود برای آن طفل نماز خواند و آن را به خاک سپرد و برگشت. ▪️مختار از شنیدن این گفتار صیحه ای کشید و افتاد و غش کرد. بعد از به هوش آمدن گریبان دریده و بر سر و سینه زد و گفت: این حالت آخر امام حسین سلام‌الله‌علیه دلم را از همه بیشتر سوزانید که نخواست بعد از شهادتش، به بدن این طفل کسی آزار برساند یا سرش را ببرد و یا در زیر سم اسب ها پایمال شود. 📕ریاض القدس ج٢ص١٠۴ ▪️🩸▪️ @serat_almahdi
▪️🩸▪️ 🩸اسب، علی اکبر سلام‌اللّه‌علیه را به بین لشکر دشمن برد... ▪️در نقل‌ها آمده است: عمر سعد لعین، جنگجویان قدرتمند زیادی را به قتال حضرت علی اکبر سلام‌الله‌علیه فرستاد. اما آن حضرت، یکی بعد از دیگری آنان را به درک واصل می‌کرد. تا اینکه مُرّة بن قنفذ عبدی فریاد برآورد: 🩸گناه تمام عرب بر گردن من باشد، اگر داغ این جوان را بر دل پدرش نگذارم. پس آمد و با نیزه‌اش ضربه ای به پشت علی اکبر سلام‌الله‌علیه زد و بعد با شمشیر ضربه‌ای بر فرق سر علی اکبر زد که با ضربه شمشیرش، فرق علی اکبر سلام‌الله‌علیه شکافت. ▪️توان علی اکبر از کف رفت و دستانش بر گردن اسبش انداخت. (گویا خون، دیده اسب را پوشانده بود و به همین خاطر) اسبش او را به میانه لشکر دشمن بُرد. پس جمع زیادی از لشکر دشمن، دور تا دور او را احاطه کرده و با شمشیر هایشان بدن نازنینش را قطعه قطعه کردند.. 🩸حمید بن مسلم گوید: همینکه آن جوان به زمین افتاد و روح از بدنش داشت جدا میشد، صدایش را بلند کرد و گفت: ▪️ای پدرجان! این جدم رسول خداست (که با جام پُر مرا آب می‌دهد که دیگر تشنه نمی‌شوم بعد از آن) این پدرم امیرالمؤمنین علی سلام‌الله‌علیه است؛ این جده ام فاطمه زهرا و خدیجه کبری سلام‌اللّه‌علیهما هستند که به شما می‌گویند:بشتاب! بشتاب! و آنان مشتاق شمایند. 📕مخزن البکاء، ص۵٨١ ▪️🩸▪️ @serat_almahdi
▪️🩸▪️ 🩸آمدنِ زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به مقتل حضرت علی اکبر سلام‌الله‌علیه… صدازدنِ جوانان بنی هاشم... ▪️حمید بن مسلم گوید: وقتی‌که علی اکبر سلام‌الله‌علیه به خاک افتاد، گویا یک زنی را می‌دیدم که با سرعت از خیمه‌ها به سمت معرکه می‌آمد و ناله و فریاد سر میداد که: يا حَبيباهُ! يا ثَمَرَةَ فُؤاداهُ! يا نُورَ عَيْناهُ! يا أخياهُ! و ابنِ أخياهُ 🩸ای کاش قبل از امروز، کور بودم! ای کاش که خاک را، بالشت سرم می‌کردم! ای کاش مرگ، زندگی‌ام را می‌گرفت و تو را اینجور کشته نمی‌دیدم! ▪️آن زن جلو آمد و خود را به روی نعش علی اکبر سلام‌الله‌علیه انداخت. سیدالشهداء سلام‌الله‌علیه، دست زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها را گرفت و عبایش را به روی او انداخت و صورتش را پوشاند و او را به خیمه‌ها بازگرداند. 🩸و رو جوانان بنی هاشم کرد و فریاد برآورد: بیایید برادرتان را به خیمه ها ببرید... 📓معالی السبطین ج١ص۴٠٩ ▪️🩸▪️ @serat_almahdi
▪️💧▪️ 💧یا عباس! مبادا آب بنوشی و برادرت حسین «سلام‌الله‌علیه »، تشنه باشد ... ▪️در نقلی آمده است: مولا امیرالمؤمنین علی سلام‌الله‌علیه، در همان شبی که فردای آن، به شهادت رسیدند، اباالفضل العباس سلام‌الله‌علیه را در آغوش گرفت و به سينه چسبانيد و فرمود: ▪️وَلَدي! سَتَقِرُّ عَيني بِكَ في يَومِ القيامة ای پسرم! به زودى در روز قيامت به وسيله تو چشمم روشن مى‌گردد. سپس فرمود: ايّاكَ اَنْ تَشرِبَ الماءَ و اَخوكَ الحُسَين علیه‌السلام عَطشان 💧پسرم! هنگامى كه روز عاشورا فرا رسيد و بر شريعه آب وارد شدى ، مبادا آب بياشامى در حالى كه برادرت حسین سلام‌الله‌علیه تشنه است. 📓معالي السّبطين، ج١ ص۴۵۴ ▪️💧▪️ @serat_almahdi
▪️🩸▪️ 🩸با نداهای غریبیِ سیدالشهدا سلام‌الله‌علیه، ارکان عرش خدا می‌لرزید... ▪️وقتی که امام حسین سلام‌الله‌علیه تنهایی خودش را ديد و دید که همه يارانش به شهادت رسیده اند،با اهل و عیالش وداع کرد و به سمت میدان آمد. 🩸درنگی ايستاد؛ حیران و سرگردان شده بود؛گاهی به فرزندان و برادران و برادرزاده ها و پسر عموها نظر می‌کرد که چگونه بر خاک صحرا افتاده اند و گاهی به غربت و تنهایی خودش نظر می‌کرد. گاهی نظر می‌کرد به زنان و اطفال؛ به غربت و تنهایی و تشنگی شان و اینکه بعد از او به اسیری می‌روند؛ و گاهی هم نظر می‌نمود به سرکوب و شماتت دشمنان و اقدام آنها بر قتل او. ▪️فَنَادَیٰ بِصَوتٍ عالٍ حَزينٍ: أما مِن ناصِرٍ يَنصُرُنا؟ أما مِن مُغيثٍ يُغيثُنا؟ هَل مِن مُوَحِّدٍ يَخافُ اللّهَ فينا؟ أما مِن ذابٍّ يَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللّهِ؟ پس در این هنگام با صدایی دردناک وبلند فریاد برآورد: آیا کسی هست تا ما را یاری کند؟! آیا فريادرسى هست به داد ما برسد؟! آیا خداپرستی هست تا از خدا از برای ما بترسد؟! آیا مدافعی هست تا از حرم رسول خدا صلّی الله علیه وآله دفاع کند!؟ 🩸وقتی که سيدالشهدا سلام‌الله‌علیه اینگونه ندا میداد،ارکان و ستون های عرش خدا می‌لرزید،آسمان ها گریه می‌کردند و ملائکه ضجه میزدند و زمین در اضطراب بود. 📓وسيلة الدّارين،ص۳۱۴ ▪️🩸▪️ @serat_almahdi
💎 فهرست مطالب کانال: 🔹️((موضوعات مهدوی))👇🏻 🔹️((پست های ویژه))👇🏻 🔹️💎🔹️ 🔹️((محتوای معارفی))👇🏻 🎙حجت الاسلام و المسلمين استاد " حفظه الله تعالی " 🔹️((دروس مهدوی))👇🏻 🎙حجت‌ الاسلام‌ : 🔹️💎🔹️ 🔹️((مناسبت ها))👇🏻 🔹️💎🔹️ 🔹️((موضوعات متفرقه))👇🏻 🔹️((قرآن کریم))👇🏻 🔹️((استیکرها))👇🏻 📲 ایتا | تلگرام | اینستاگرام @serat_almahdi