فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیدی که گفت فردا با عباسم
شب تاسوعا شهید مدافع حرم دست به سینهاش میکوبید و میگفت من فردا با عباسم...
انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید مصطفی صدرزاده
🖤🖤🖤_______________________
#تاسوعا #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهدا
🖤 #راه_عشق
🖤 @raheeshgh88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"نحنُ شیعه علیابنابیطالب"
ساعت ۱۱:۳۰
ساعت عروج ملکوتی
بسیجی شهید #مصطفی_صدرزاده
پایان ماموریت یک بسیجی شهادت است
انتشار به مناسبت سالروز شهادت شهید مصطفی صدرزاده
🖤🖤🖤_______________________
#تاسوعا #شهید_مصطفی_صدرزاده #شهدا
🖤 #راه_عشق
🖤 @raheeshgh88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چـــــــــــــــــادر تو تلافی غروبی است...
که در آن روز به زور چادر ازسر زنان حرم پیامبر می کشیدند...
چادر تو میراث خون دلهای خیمه نشینان ظهر عاشوراست ..
و چادر سرکردنت به همین سادگی انتقام کربــــــــــــــــــلا ست
🖤یادداشتی براین موضوع: پ. ن
🖤 بدانیم که چادری بودن علاوه بر اینکه زن را از نگاه های هرزه حفظ میکند و آرامش است برای زن، علاوه براینکه رعایت آن واجب است ولازم برای آرامش جامعه، دستور خداست و سفارش شده درقرآن خدا و حرف اهل بیت و وصیت شهدا، پس نمیشود گفت من خدارا قبول دارم امام حسین راهم دوست دارم، محرم هم به روضه میروم، و شرکت میکنم ولی حجاب را رعایت نمیکنم، با همین سرووضع آزاد هم امام حسین من راقبول میکند دلت باید پاک باشد
کجا چنین حرفی را تایید کرده اند اهل بیت وخدا؟
تواگر بنده خدایی و حسین رادوست داری وزینبی هستی اول حجاب کن بعد به روضه برو بعد میتوانی بگویی عزادار حسینی
چون عزادار ودوستدار حسین هم حرف خدای حسین وحسین راگوش میکند هم حرمت نگه میدارد
چطور وقتی به حرم امام رضا میرویم، به اجبار میگویند چادر سرکن خانم حرم حرمت دارد
اینجا هم فرقی ندارد
روضه حسین حرمت دارد
نظر شما چیست؟
🖤🖤🖤_________________
#کلیپ_خودم #حجاب #محرم
🖤 @raheeshgh88
🌱صراط🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #گامهای_عاشقی💗 قسمت123 روز سفرمون رسید من و مامان و بابا و بی بی و امیر و سارا .. من س
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای_عاشقی💗
قسمت124
بعد از زیارت از حرم خارج شدم دیدم علی کنار اسمال طلایی وایستاده
نزدیک شدم
علی: زیارتت قبول بانو
- زیارت شما هم قبول آقا
بعد رفتیم روی فرش نشستیم شروع کردیم به خوندن زیارت امین الله
بعد از تمام شدن
علی چشم دوخته بود به گنبد آهی کشید و گفت : آیه من تو این چند روزی از دلتنگی تو داشتم دیونه میشدم
-علی جانم ،حال منم بهتر از تو نبود ،ولی وقتی به این فکر میکردم عقدمون کنار حرم اقا خونده میشه آروم میشدم
دستشو گرفتم و گفتم: حالا دیگه تا آخر آخر مال هم شدیم
علی نگاهم کرد و گفت : خیلی دوستت دارم آیه ،خدا رو شکر واسه همیشه مال من شدی
♥ @raheeshgh88
دست کردم داخل جیبم پاکت نامه رو بیرون آوردم گرفتم سمتش...
علی : دسته شما درد نکنه من باید لفظی میدادم به شما ،شرمندم کردی...
چادرو گرفتم روی صورتمو شروع کردم به خندیدن علی هم فک کرد دارم گریه میکنم
علی: الهی قربونت برم، گریه نکن به خدا لفظی گرفتم برات گفتم امشب بهت بدم
چادرمو از صورتم برداشتم علی وقتی دید گریه نمیکردم خودش زد زیر خنده
- عزیزم پاکت و باز کن
علی : چشم
علی وقتی نامه داخل پاکت و خوند ،بوسید و به من نگاه کرد و گفت : چشم
با شنیدن این حرف خوشحال شدم
علی : آیه جان بریم شام بخوریم؟ امیر صد بار زنگ زده
-باشه بریم
بعد با هم دست تو دست هم رفتیم سمت هتل
وارد هتل که شدیم
سمت رستوران هتل رفتیم
با اشاره های دست امیر رفتیم سمتشون
همه دور هم نشسته بودن
من رفتم کنار بابا نشستم
علی هم کنار داداشش نشست
زیر چشمی به علی و داداشش نگاه میکردم
نمیدونم داداشش چی زیر گوشش میگفت که علی از خجالت سرخ میشد و آروم میخندید...
♥♥♥_______________________
#رمان
♥ #راه_عشق
♥ @raheeshgh88
🌱صراط🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #گامهای_عاشقی💗 قسمت124 بعد از زیارت از حرم خارج شدم دیدم علی کنار اسمال طلایی وایستاده
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای_عاشقی💗
قسمت 125
در حین غذا خوردن بابا به علی گفت: ما فردا صبح میخوایم برگردیم ،شما چیکار میکنین؟
امیر: من کلید ویلای یکی از دوستامو گرفتم اگه علی موافق باشه چند روزی بریم اونجا
علی: واسه من فرقی نمیکنه ، من تا آخر هفته مرخصی دارم
بابای علی گفت:
باشه پس شما بمونین ما میریم
علی: بابا جان با ماشین من برین ،ما هم همراه امیر میریم
بابا : باشه بابا
بعد از خوردن شام ،به اصرار امیر
رفتیم دور زدیم
نصفه های راه نرفتیم که سارا گفت:امیر من تشنمه
امیر: باشه الان برات یه آب معدنی میخرم
سارا: آب نمیخوام ،شیر موز بستنی میخوام
با شنیدن این حرف همه وایستادیم و به سارا نگاه میکردیم
♥ @raheeshgh88
-دختر نترکی یه وقت ،تازه شام خوردی
سارا: چیکار کنم خو ،،دلم هوس کرده
- خدا به داداشم رحم کنه ،هنوز خبری نیست اینجوری هوس میکنی وای به روزی که هوس کنی امیر هم رفت یه لیوان براش شیر موز بستنی خرید و حرکت کردیم سمت بازار
سارا همینجور که میخورد میخندید
-چیه به سلامتی دیونه هم شدی ؟
سارا: نه خیر ،داشتم به این فکر میکردم که اگه تو یه روزی باردار بشی ،ویار شیر موز کنی
تا آخر ماه بارداریت قیافه ات دیدنی میشه
زدم تو سرش گفتم: زبونت لال شه الهی
امیرو علی هم فقط منو سارا و نگاه میکردن و میخندیدن
آخر شب هم برگشتیم هتل
من به همراه علی رفتم سمت اتاقش، امیر و سارا هم رفتن سمت اتاقشون...
♥♥♥_______________________
#رمان_مذهبی #رمان_عاشقانه
♥ #راه_عشق
♥ @raheeshgh88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 #کلیپ ؛ #استوری
▫️ کاش تو زندگی اگه باختنی هم در کار باشه، دلباختن به مهدیِ فاطمه باشه…
🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
♥♥♥_______________________
#یامهدی #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
♥ #راه_عشق
♥ @raheeshgh88
✨﷽✨
💎شب جمعه ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 #دعـــــــــــایفـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠#دعــایســـلامتیامــامزمــــان(عجلالله)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
#اللّٰهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَجُ
♥♥♥_______________________
#دعا
♥ #راه_عشق
♥ @raheeshgh88
🌱صراط🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #گامهای_عاشقی💗 قسمت 125 در حین غذا خوردن بابا به علی گفت: ما فردا صبح میخوایم برگردیم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای_عاشقی💗
قسمت126
تا اذان صبح فقط از دلتنگی های این مدتی که با هم نبودیم حرف زدیم
بعد از خوندن نماز صبح خوابیدیم
با صدای علی از خواب بیدار شدم
علی: آیه جان ،نمیخوای بیدار بشی؟
با چشم نیمه باز نگاهش کردم
-بزار یه کم بخوابم ،چشمام میسوزه
علی: قربون چشمات برم ،خانومم نیم ساعت دیگه اذانه
باشنیدن این حرف مثل فرفره بلند شدم نشستم روی تخت
-چی؟ فک کردم الان ساعت ۹ باشه
علی: تازه اینقدر خوابت سنگین بود مادرت هرچی اومد صدات کرد تا خداحافظی کنه ازت بیدار نشدی
-ای وای آبروم رفت
علی: پاشو پاشو برسیم واسه نماز
-چشم
♥ @raheeshgh88
بلند شدم رفتم سمت سرویس
همینجوری که داشتم دست و صورتمو میشستم و وضو میگرفتم
گفتم: علی جان به امیر هم بگو آماده شن با هم بریم
علی: امیر میگفت سارا خانم خوابیده اصلا بیدار نمیشه
- منم اگه یه عالم غذا میچپوندم تو شکمم باید حالا حالا ها خواب تابستونی برم
صدای خنده علی بلند شد
و من عاشق صدای خنده هاش بودم
لباسمو پوشیدم ،چادرمو سرم کردم از اتاق رفتیم بیرون
وقتی رسیدیم به لابی هتل دیدم با دیدن قیافه خواب آلود سارا خندم گرفت
خواستم برم سمتش که امیر و دیدم هی دستشو به ریشاش میکشه و با چشماش التماس میکنه که نرم پیشش
منظور کاراشو فهمیدم ،دست علی رو گرفتم به امیر گفتم : امیر جان ما میریم شما هم بیاین
وقتی از هتل رفتیم بیرون
صدای قرآن از داخل حرمو شنیدیم
منو و علی به همدیگه نگاه کردیمو سرعتمونو تند کردیم خدا رو شکر وسط های خوندن اذان رسیدیم صحن انقلاب از علی جدا شدمو رفتم روی فرش نشستم قرار شد نماز تمام شد همینجا بمونم علی بیاد پیشم هوا خیلی گرم بود
انگار آفتاب زل زده بود به چشم های من
چادرموکشیدم روی صورتم
ولی از تشنگی هلاک شده بودم
میخواستم بلند بشم برم آب بخورم ولی میترسیدم یکی جای منو بگیره و علی گمم کنه
♥♥♥_______________________
#رمان
♥ #راه_عشق
♥ @raheeshgh88
🌱صراط🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #گامهای_عاشقی💗 قسمت126 تا اذان صبح فقط از دلتنگی های این مدتی که با هم نبودیم حرف زدیم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای_عاشقی💗
قسمت127
با هر زحمتی بود نمازمو خوندم و منتظر علی نشستم از دور با دیدن علی خوشحال شدمو دستمو براش تکون دادم
وقتی نزدیک شد گفتم: علی جان دارم از تشنگی میسوزم یه آب میاری برام
علی: باشه الان میارم
مفاتیحی که توی دستش بود و داد به من و رفت
بیچاره ۴ بار فرستادمش تا آب بیاره برام
علی هم میخندید و چیزی نمیگفت
چهارمین لیوان آبی که خوردم گفتم -سلام بر حسین،فدای لب تشنه علی اصغر بشم ،مردم از تشنگی علی کنارم نشست و گفت : میخوای باز آب بیارم ؟
♥ @raheeshgh88
-نه قربونت بشم ،دیگه تشنگیم رفع شد
علی : خوب خدا رو شکر
علی کنارم نشست و با هم اول زیارت امین الله رو خوندیم ،بعدش زیارت عاشورا
بعد از خوندن زیارت عاشورا
به علی گفتم
یه آدمهایی هستن
که میان تو زندگی آدم
یهویی
بی صدا
آروم
میان و با خودشون یه دنیا چیزای خوب میارن
عشق٬ لبخند٬ حمایت٬ آرامش٬ ...
یه عالمه حس های خوب میدن
حس هایی که هیچ وقت نداشتی
میان و بهت میگن همه آدمها هم بد نیستن
و تو می فهمی آدمای خوب هنوز هم هستن٬ هر چند کم علی ممنونم که هستی ..
علی: منم ممنونم که قلبت و به من سپردی...
♥♥♥_______________________
#رمان_عاشقانه #رمان_مذهبی
♥ #راه_عشق
♥ @raheeshgh88
15.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
#شهدای_امنیت
♦️جانشین فرمانده انتظامی اصفهان: در پی تیراندازی فردی مسلح و قتل شهروندی در یکی از خیابانهای شهرستان اصفهان، بلافاصله مأموران انتظامی کلانتری ۱۶ به محل اعزام شدند.
♦️ با اقدام سریع مأموران انتظامی حاضر در صحنه، قاتل مسلح در درگیری مسلحانه با پلیس به هلاکت میرسد و دو نفر از مأموران انتظامی نیز به شدت مجروح شده و جهت مداوا به مرکز درمانی منتقل میشوند.
♦️ استوار یکم امیر حسین زاده احمدی و گروهبان یکم محمد احسان شفیعی از مأموران شجاع کلانتری ۱۶ شهرستان اصفهان پس از انتقال به بیمارستان به دلیل شدت جراحات وارده به فیض شهادت نائل شدند.
♥♥♥_______________________
♥دوستان این کلیپ وخودم ساختم
هدیه به این شهدای عزیز
❤️نشر حداکثری لطفا
#شهدا #شهدای_فراجا #شهدای_امنیت
♥ #راه_عشق
♥ @raheeshgh88
🌱صراط🌱
#استوری #شهدای_امنیت ♦️جانشین فرمانده انتظامی اصفهان: در پی تیراندازی فردی مسلح و قتل شهروندی در یکی
باسلام
دوستان من کار کلیپ سازی و ساخت بنر تبلیغاتی و... هم انجام میدم
اینم کانال رسانه ای من👇
📲 @leader_eitaa14
،خیلی جالب برام
این کلیپ وبه درخواست نیروی های نظامی وفراجای یگان ویژه، ساختم وحتی بمن گفتن هزینه ساخت کلیپ هم پرداخت میکنیم
منم چون دیدم سفارش کار براشهداست
گفتم صلواتی میزنم وپول نمیگیرم هدیه به شهدا
برام جالب بود یه بار کار رسانه ای وکلیپ سازی براشهدا انجام بدم
قطعا هم من از شهدا دستمزد کارمو میگیرم
نشر بدید لطفا دیده بشه
واگه نظامی هستید یا خانواده شهدا
سفارش اینجور کارهارو هم قبول میکنم
وقطعا تخفیف میدم حتما
بخاطر شهدا
17.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌟 اینم دیوارکوب مهدوی ما خودم که خیلی دوستش دارم😍💪
🌟 این دیوارکوب مهدوی سفارش مشتری محترم،یه برادر بزرگوار
از استان زیبای کهکیلویه وبویر احمد هست
ممنون از سلیقه خوبشون ان شا الله درپناه امام زمان عج باشند
🌟 خوشحالم که برای اهل بیت علیه السلام قلم زدم که خودش افتخار وطول مدت نقاشی هم حس خیلی خوبی داشتم وتوفضای معنوی خاصی نقاشی کردن
🌟 این کار هم مناسب هست برای دکور اتاق شخصی یا پذیرایی منزل،هم اماکن عمومی مذهبی ،مثل پایگاه های بسیج،حسینه ها،مساجد،تکیه ها ویا برای هدیه دادن به یک دوست مذهبی
درخدمتیم برای قبول سفارشات شما دوستان مذهبی عزیز🌸😊🙏👇
@paeezan27
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
▫️ کاش تو زندگی اگه باختنی هم در کار باشه، دلباختن به مهدیِ فاطمه باشه…
🌸 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌟 باید همه ظهور آرامش دل هایمان را ازخدا بخواهیم
♥♥♥_______________________
#دیوارکوب_مذهبی
♥ #راه_عشق
♥ @raheeshgh88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊹
⊹
"و برات چه جاها مایه گذاشته
نفهـــــمیـــــدے💔!
خریدتت، نفهـــــمیـــــدے🚶♀ . . .
🎙استاد رائفی پور
#امام_زمان
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
♥ #راه_عشق
♥ @raheeshgh88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
این رورزها عطر اقاقیو میخام
تلخی چای،عراقیو میخام
گریه تو صحن،ساقی و میخام
آروم جونم....
دارم میمیرم.....
#اربعین #امام_حسین #کربلا
♥ #راه_عشق
♥ @raheeshgh88
🖤
نیازی نیست حتی گفتن اوضاع دلتنگی
بخوان از چشم هایم آرزوی ،یک زیارت را
#اربعین #امام_حسین #کربلا
♥ #راه_عشق
♥ @raheeshgh88
12.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری #جامانده
⭐مگه ما به شمال رفتن شما کاری داریم؟ که به اربعین رفتن ما گیر میدید؟
جالب وقتی خودشون ملیونی خرج عمل های زیبایی وبوتاکس و کاشت ناخن وکاشت مژه و کاشت گونه و فیبروز وتتو و... میکنن کسی نیست بهشون بگه خرج فقرا کنید این پول
محرم وصفر که میرسه میگن چرا خرج امام حسین اربعین میکنید به فقرا بدید...... اندکی تفکر لطفا......
⭐و قصه ما که مث هرسال شدیم جامانده... 😔😔😔
تاحالا ما که طعم کربلا رفتن ونچشیدیم،... حالا نمیدونم چرا قسمت نمیشه....
ولی هرسال دم اربعین دلمون خیلی میگیره وچشامون میسوزه که چرا تواین جمع تواین راه و تواین حرکت عظیم جهانی نیستیم
خوش باشید شما، مارو هم دعا کنید
برای ظهور حضرت حجت هم دعا کنید اربعینی ها
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#جامانده_اربعین
♥♥♥_______________________
♥ @raheeshgh88
🌷 #شهیدی که سر بی تنش سخن گفت
در جاده بصره خرمشهر #شهید_ذبیح_الله_عاصی_زاده همین طور که می دوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر پاکش جدا شد.
در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید.
سر مبارک این شهید حدود پنج دقیقه فریاد " یا حسین، یا حسین" سر می داد.
همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند...
چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش
🥀 وصیتنامه اش را برداشتند، نوشته بود:
🕊ألسلام علی الرأس المرفوع🕊
خدایا من شنیده ام که امام حسین علیه السلام با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم اینگونه شهیدبشوم
خدایا شنیده ام که سر امام حسین (ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود.
خدایا شنیده ام سر امام حسین(ع) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین (ع)خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید میشوم سر بریده ام به ذکر " یا_حسین" باشد...
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است
♥♥♥_______________________
♥ @raheeshgh88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بطلب_آقا 😔
کاش پای دل من هم به نوایی برسد
اربعینی، حرمی، کرب و بلایی برسد
آری؛ آقاتر از آنی تو که راهم ندهی
دارم امید که از دوست ندایی برسد
#اللهم_ارزقنا_کربلا🖤
🌻|↫ #صباحڪم_حسینے
،#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
♥♥♥_______________________
♥ @raheeshgh88
نماهنگ-قصه-دیرینه-رحیمیان.mp3
3.23M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ
ㅤㅤ ◁ ㅤ❚❚ㅤ▷ ㅤ
{از تموم آدما دل بریدم الا تو:)}
.
.
🎶#مداحی
🗣#رحیمیان
🏴#اربعین
♥♥♥_______________________
♥ @raheeshgh88
18.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎دیوار کوب سفالی طرح مذهبی امیری حسین و ونعم الامیر پیشکش به ابا عبدالله الحسین
◾️السلام علیک یااباعبدالله
▪حسین جانم
▪پیــــاده ، محض
▪تسلّای قلبِ خواهرتـان
▪وظیفه بـود بیـایَـــم
▪ببـخش که جـا مـانــدم!
▪اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْن
▪ِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
▪وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
▪ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
▪فرارسیدن اربعین حسینی بر
▪امام زمان عج و شما خوبان تسلیت باد
🦋 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ 🦋
🤲 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🤲
💎مناسب برای اماکن مذهبی مثل مسجد یا دفاتر بسیج و...یا تزیینی مذهبی برای پذیرایی یا اتاق شخصی یا هدیه به دوستی مذهبی وامام حسینی
💎💎💎💎💎💎💎💎
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
💎این کار برای یه برادر محترم از خرم آبادآماده شد، ممنون ازین انتخاب خوبشون، کار کردن روی طرح های مذهبی حس خوبی داره 🤗🌹
مشابه این کار قابل سفارش است
💎برای اطلاع از قیمت و سفارش دایرکت درخدمت هستیم👇
@paeezan27
#محمد_الجنامی
#جامانده_اربعین
♥♥♥_______________________
♥ @raheeshgh88
#استوری #عکسنوشته
🔹 هنوز هم دلیل بارش باران در میان ماست
🔅 اللهم عجل لولیک الفرج
#یامهدی
♥♥♥_______________________
♥ @raheeshgh88
هدایت شده از سالار ادیت/آموزشی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 #بنر استوری #استوری_موشن
📲سفارش مشتری برای پیج مذهبی شون که خواستن یه بنر سایر استوری براشون بسازیم برای تبادل و تبلیغ استوری
📲میبینید که سایز استاندارد استوریه و متن جذاب داره واهنگ متناسب، وبنر متحرک
📲این کلیپ هم فقط برا نمونه کار
نه من راضی هستم از نمونه کارم کپی کتید واستفاده کنید
نه صاحب پیج راضیه از بنرش وعکس شخصی برادراش، پیج یا کانالی دیگه استفاده بشه، پس تاکید میکنم استفاده ازین کلیپ اکیدا ممنوع وجایی ببینیم حتما برخورد میکنیم😐 و حروم❌❌❌❌❌❌❌❌❌
📲اگه برای پیج اینستا یا روبیکا تون نیاز دارید به تولید محتوا، حالا طراحی پست اسلایدی یا کاور پست، یا کلیپ بلند یا ریلز
میتونید دایرکت هماهنگ کنید😊👇
@paeezan27
اینم کانال پشتیبان که همه نمونه کارهای ما تو این کانال هست، بزن رولینک😊👇
https://eitaa.com/joinchat/3153199368C6f0db4fae8
📲📲📲_________________________
#ریلز #تولید_محتوا #اینستا #روبیکا #پست_اینستاگرام #کلیپ_سازی #بنر #استوری #استوری_موشن #بنر_متحرک
📲 #راهنمای_ایتا
📲 @salar_edit27
🌱صراط🌱
📲 #بنر استوری #استوری_موشن 📲سفارش مشتری برای پیج مذهبی شون که خواستن یه بنر سایر استوری براشون بساز
باسلام دوستانی که پیج مذهبی دارن
اگه برا پیج شون بنر متحرک اینشکلی میخان
میتونیم براتون بسازیم😊
اینم کار خودم بوده
با این آی دی هماهنگ کنید👇
@paeezan27
🌱صراط🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #گامهای_عاشقی💗 قسمت127 با هر زحمتی بود نمازمو خوندم و منتظر علی نشستم از دور با دیدن ع
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#برای_تمام_بزرگوارانی_که_در_چالش_شرکت_کردن
#گامهای_عاشقی💗
قسمت128
صدای زنگ گوشیمو شنیدم
از داخل جیب مانتوم گوشیمو بیرون آوردم نگاه کردم امیر بود
-جانم امیر
امیر: کجایین شما ما بیایم؟
-صحن انقلاب روی فرش نشستیم نزدیک ورودی صحن بیاین داخل میبینمتون
امیر: باشه ،فعلن
-به سلامت
بعد از ده دقیقه امیر و سارا هم اومدن کنارمون نشستند
-رسیدین واسه نماز ؟
سارا: اره
-خوب خدا رو شکر
سارا:آیه بریم زیارت ؟
-هوممممم....بریم
علی:آیه ما همینجا منتظرتون میمونیم تا بیاین
-باشه
با سارا رفتیم سمت حرم ،با دیدن جمیعت اولش ترسیدیم
ولی خنده شیطنت آمیزی به هم زدیم و دست همو محکم گرفتیمو
وارد جمعیت شدیم
اولش خوب بود ولی وسطاش نفسمون بند اومده بود
محکم دست سارا رو گرفته بودم که ازم دور نشه
با گفتن یا زهرا و یا حسین و یا رضا
نفهمیدن چی شد دیدم کنار ضریحم
سارا رو کشیدم سمت خودم
سرمونو گذاشته بودیم روی ضریح و درد و دل آخرمونو کردیم
یه دفعه صدای یه خانمی رو شنیدم
هی میگفت یا امام رضا نا امیدم نکن ،تو رو به جوادت نا امیدن نکن ،بچه امو از تو میخوام
♥ @raheeshgh88
با شنیدن حرفش اول از اقا خواستم حاجت این خانومو بده
بعد گفتم: آقای من... تو رو به غریبی ات قسم همه این زائرا حاجتی دارن شما رو به مادرتون زهرا قسم هیچ کدومشونو ناامید نکن
آقا جان زندگیمو گره میزنم به ضریح تو خودت مواظب زندگیم باش ،مواظب علی من باش
یه دفعه یه خادم صدامون زد که حرکت کنین
بعد با سارا از جمعیت دور شدیم
و از حرم رفتیم بیرون
امیر و علی رو به روی ورودی ایستاده بودن
رفتیم سمتشون بعد با هم رفتیم سمت هتل
وسیله هامونو جمع کردیم
گذاشتیم صندوق ماشین
بعد از خوردن ناهار حرکت کردیم...
♥♥♥_______________________
#رمان
♥ #راه_عشق
♥ @raheeshgh88
🌱صراط🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #برای_تمام_بزرگوارانی_که_در_چالش_شرکت_کردن #گامهای_عاشقی💗 قسمت128 صدای زنگ گوشیمو شنید
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای_عاشقی💗
قسمت129
توی راه امیر یه جا ایستاد و از ماشین پیاده شد
بعد از ده دقیقه با دو تا پلاستیک بزرگ هله هوله اومد سمت ماشین سمت عقب ماشین و باز کرد پلاستیکها رو داد دست من...
- مگه بچه کوچیک همراهمونه که اینقدر وسیله خریدی؟
امیر:حتما باید بچه همراه مون باشه؟
رد چشماشو گرفتم برگشتم دیدم سارا با چه ذوقی به پلاستیک و نگاه میکنه
اصلا یادم رفته بود سارا از صد تا بچه ،بچه تره
-نمیشه برگردیم حرم؟
علی: چرا؟
- یادم رفت واسه شفای یه نفر دعا کنم
امیر : کی؟
سارا: من...
-ععع آفرییین باهوووش ،فک کنم کم کم داره اون شیر موز و معجونایی که خوردی جواب میده...
سارا: آیه ،مزه سفر به این چیزاست
-بله ،حق با توعه
امیر: هیچی ،خدا به دادمون برسه ادامه راهو...
توی راه اینقدر خوابم میاومد
سرمو گذاشتم روی شیشه ماشین خوابم برد
♥ @raheeshgh88
با صدای امیر چشمامو باز کردم
نگاه کردم هوا تاریک شده بود
-وااایی کی شب شده
سارا: یه جور خوابیده بود که اصحاب کهف اینقدر خوابیده نبودن
امیر: پیاده شین بریم واسه شام و نماز
-باشه
خواستم پیاده شم چشمم افتاد به زباله های پلاسیک
-سارا همه اینا رو تو خوروی؟
سارا: چیه ،اشکالی داره؟
- نه ولی اشتهای خوبی داریااا
سارا: بسم الله بسم الله هووووففف، بترکه چشم حسود از حرفش همه زدیم زیر خنده و از ماشین پیاده شیم بعد از خوندن نماز و خوردن شام
دوباره برگشتیم داخل ماشین
ایندفعه علی رانندگی میکرد
وسطهای راه امیر و سارا خوابیدن
منم چون قبلش خوابیده بودم با علی صحبت میکردم تا احیانا یه موقع خوابش نبره..
♥♥♥_______________________
#رمان_عاشقانه #رمان_مذهبی
♥ #راه_عشق
♥ @raheeshgh88
باسلام دوستان عذر میخام مدتی وقت نشد رمان بذارم
قسمت های قبلی واگه یادتون رفته
پشت سرهم ریپلای کردم
میتونید برید عقب بخونید
سعی میکنم دیگه رمان وبذارم
یه کم اینستا سرم شلوغ وقت نمیشه بیام ایتا
22.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊹
⊹اربعین کربوبلایے نشدم اما کاشـ . . .(꧇✨
⊹
▫️#امام_رضا '؏'
▫️#استوری
♥♥♥_______________________
♥ @raheeshgh88
22.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥دلم برات پر میزنه امام رضا، تقدیم به همه ی دلهای شکسته
⭐دکلمه وکلیپ امام رضایی
با صدای
@emadaram__fan1
📲وتدوین کلیپ ازخودم
پ. ن: دلم برایت پرمیزد آقا، دلتنگی اربعین نرفتن داشتم، دوست داشتم بیایم سفره دلم را پیش شما پهن کنم و های های گریه کنم و بگویم چه بمن گذشته، برات بگویم رازهای مگو را، دلتنگی های زمانه را، توهم پدرانه دست نوازش برسرم بگذاری واین قلب پریشان احوال را لختی آرام کنی...
اما حیف
آن هم نشد
هم زیارت شماهم امسال درسالگرد شهادتتان نصیبم نشد
ومن تنها گوشه ای از خانه ازدور باید بشما سلام دهم
تا ببینم کی میتوانم سعادت این راپیدا کنم به پابوس شما بیایم
نمیدانم دلم تا کی طاقت می آورد
خودت میدانی که مدتی است چقد فشارهای روحی و.. بمن آمده
وتنها جایی که میشود حالم خوب شود حرم توست
پس خودت کاری کن بزودی چشمم به حرم زیبایت خیره شود واز خوشحالی تا صبح در صحن انقلابت روبروی ایوان طلا اشکم بریزم و رازهای مگو را برایت بگویم و...
مخلص کلام بطلب آقا....
⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
او را جایی دیدم که در خانه و حرمش، زیبا ترین لحظات کودکی ام را گذرندام و از بچگی،
وقتی خواسته و آرزویم بی جواب میماند به سراغش میرفتم ...
در نوجوانی تنها پناهم ، و باز کنار او آرامش محض را تجربه کردم🌱..
و حالا میفهمم و درک میکنم معنی پـدر را..
بابارضـا
همان کسی که از چشم گشودنم تا به حالا پناهم بوده و حریمش نقطه امن زندگی همۀ ما ایرانی هاست:)
#دکلماتور #امام_رضا #دهه_آخر_صفر #شهادت_امام_رضا_علیه_السلام
♥♥♥_______________________
♥ @raheeshgh88
🌱صراط🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #گامهای_عاشقی💗 قسمت129 توی راه امیر یه جا ایستاد و از ماشین پیاده شد بعد از ده دقیقه ب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای_عاشقی💗
قسمت130
تااذان صبح علی رانندگی کرد
منم تا اون موقع چشم رو هم نزاشته بودم
بعد از خوندن نماز صبح امیر نشست پشت فرمونو حرکت کردیم با خیال راحت خوابیدم
ساعتهای ۷_۸ صبح بود که رسیدیم به ویلای دوست امیر
بوی دریا رو میشد از ورودی شهر استشمام کرد ویلای خیلی قشنگی بود
از پشت پنجره اتاق میشد دریا رو دید
دریایی که با آرامشش یه موقع قافلگیرت میکنه بعد از جابه جا شدن امیر و علی رفتن مشغول صبحانه اماده کردن شدن منو سارا هم روی مبلا لم داده بودیمو هی غر میزدیم که بابا زود باشین روده بزرگه روده کوچیکه رو خورد دقیقا بعد از یه ساعت صبحانه اماده شد مشغول خوردن صبحانه شدیم
بعد ظهر رفتیم سمت دریا
افراد زیادی اومده بودن
ما هم رفتیم یه سمتی که خلوت بود روی ماسه ها نشستیم مشغول نقاشی کردن روی ماسه ها بودم
سارا:امیر بریم شنا؟
امیر یه چشم غره ای واسه سارا رفت:نخیر
سارا:عع چرا
♥ @raheeshgh88
امیر:لباست خیس میشه جذب تنت میشه
سارا:با چادر میریم
-وااا سارا ،دختر تو چرا یه جا بند نمیشی ،هنوز شاهکار دفعه قبلت تو گوشیم هست
سارا:مگه چی گفتم ،با چادر میرم ،همین جلو ،دور نمیشم
امیر:باشه بریم
-چی چی بریم ،بشینین ،دختره تا خودشو نکشه ول کن نیست
سارا:اصلا تو هم بیا با هم بریم
-نمیخواد ،خودتون برین دو تایی خودکشی کنین
علی :عع آیه جان زشته
-چی چی زشته دیونه شدم از دست دیونه بازی های این دوتا ،کدوم آدم عاقلی با چادر میره داخل آب که اینا دومیش باشن
سارا:حسوووود ،اتفاقا ما اولین نفر میشیم ،بریم امیر جان....
♥♥♥_______________________
#رمان
♥ @raheeshgh88
🌱صراط🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #گامهای_عاشقی💗 قسمت130 تااذان صبح علی رانندگی کرد منم تا اون موقع چشم رو هم نزاشته بو
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#گامهای_عاشقی💗
قسمت131
علی با دیدن چهره ام زد زیر خنده
نگاهش کردم
-به چی میخندی آقا؟
علی : آخه هر موقع عصبانی میشی خیلی بامزه میشی
-عه پس که اینطور ،یادم باشه همیشه عصبانی باشم که شما بخندین
علی :نه دیگه ،من به اندازه کافی عصبانیت شما رو دیدم
صدای زنگ موبایل علی باعث شد حرفمون نصفه بمونه علی هم عذرخواهی کرد و بلند شد رفت
تعجب کرده بودم از اینکارش
چه کسی بود که به خاطرش بلند شد و رفت
بیخیال شدمو مشغول نقاشی کردنم شدم
بعد از مدتی امیر و سارا مثل دوتا پنگوئن برگشتن با دیدن چهره سارا خندم گرفت ولی حوصله سر به سر گذاشتنش رو نداشتم
بعد از مدتی علی هم برگشت خیلی خوشحال بود علت خوشحالیش رو نمیدونستم
♥ @raheeshgh88
دلم میخواست بپرسم کی بود که زنگ زده بود ؟ چی گفت که اینقدر خوشحالت کرد؟
ولی چیزی نگفتم ،دلم میخواست خودش تعریف کنه برام ولی چیزی نگفت
بعد از مدتی هم سوار ماشین شدیم و برگشتیم سمت ویلا به خاطر ماموریتی که برای علی پیش اومده بود خیلی زود برگشتیم تهران علی رو رسوندیم خونشون بعد به همراه سارا و امیر برگشتم خونه علی گفته بود احتمالا دو هفته ای ماموریتش طول میشه نرفته دلم برایش تنگ شده بود ای کاش تصمیمش عوض میشد و نمیرفت ولی حیف که علی عاشق کارش بود
عاشق تفحص ...
بدون علی حتی هم نفس کشیدن تو دانشگاه هم برام سخت بود...
♥♥♥_______________________
#رمان_مذهبی #رمان_عاشقانه
♥ @raheeshgh88