محفل ..
محفل و عزاداری ها فقط گریه
و اشک نیست ، فقط نذری و
مداحی نیست ؛مکمل و اصلش
درک خودسازیه و آگاهسازیه..
مکملش شناسایی حق و عشق
حسینی شدن و حسینیتر شدنه..
و اگرنه خیلی ها هیئت میرن
ولی کردارشون هیئتی نیست!
@serate_nor
نکته ..
خیلیا فکر میکنن دو روز تاسوعا
و عاشورا ، یک عده جمع میشن
و به قول خودشون کار الکی انجام
میدن اما اون افراد نه تنها نمیدونن
عزاداریها رو درک کنن در #اسم
این دو روز هم بی دقت و فاقد درک هستن..
خیلیا فکر میکنن تاسوعا یعنی نهم
و عاشورا یعنی دهم محرم هست
ولی این معنا لغوی هست و اسم عدد
نیستن ،اگر عربی مطالعه کرده باشید
برای نامیدن روزها از اعداد ترتیبی
استفاده میشه مِثلِ رابعاً ، خامساً و..
اما این دو روز از این قاعده پیروی
نمیکنن در ضمن شاید برخی بگن
خب استثنا هستش ولی در جواب میگم
از جاهایی که در عربی استثنا نداره و طبق
قاعده خاص پیش میره شمارش اعداد هست..
پس این دو روز عزیز برای نامیدن روز نیستن..
عاشورا از [عشر] میاد به معنی معاشرت و رفاقت
هست یعنی در این روز میل رفاقت و عشق بازی
با امام حسین ع شدت میگیره..
تاسوعا هم از [اتسع] میاد یعنی گستردهشدن
و وسعت پیدا کردن و مقصود در این روز اینه
که ظرفیت نفس انسان زیاد میشه و فضایی
ایجاد میکنه که تو رو از سختی و گناه آزاد
کنه تا شجاعت و ایثار در تو پرورش کنه..
@serate_nor
عزاداری هاتون خیلی خیلی قبول باشه
میدونید در عاشورا چه گذشت ؟
یه مروری بر این روز داشته باشیم ..
طبق محاسبه واقعه کربلا
به حساب گاهشماری شمسی
۲۱ مهر سال ۵۹ هجري شمسی میشود.
تاریخ شمسی هم مثل قمری نیست
که تغییر کند.
موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و
میشود با در آوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ، حرفهای مقتلنویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.
ادامه 👇🏻👇🏻👇🏻💔
۵:۴۷ اذان صبح
امام(ع) بعداز نماز صبح، برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثقتی فی کل کرب...
خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری»
[مکن ای صبح طلوع]
طرف مقابل نيز نماز را به امامت عمر سعد خواند و بعداز نماز صبح، به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.
[ای کشته شیوخ مقدس نما]
حدود ساعت ۶:۰۰
امام حسین(ع) دستور دادند
تا اطراف خیمهها خندق بکنند و
آن را با خار بوته ها پر کنند
تا بعد آن را آتش بزنند
و مانع از حمله سپاه از پشت سر بشوند
طلوع آفتاب
کمی بعد از طلوع آفتاب،
امام(ع) سوار بر شتری شد
تا بهتر دیده شود.
رو به روی سپاه کوفه رفت
و با صدای بلند برای آنها خطبهای خواند.
صفات و فضایل خودش، پدر و برادرش را یادآوری فرمودند و اینکه کوفیان به امام(ع) نامه نوشتهاند.
حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار داد و از حجّار بن ابجر و شبث ربعی پرسید که مگر آنها او را دعوت نکردهاند؟
آنها انکار کردند!
امام(ع) نامههایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کرد که حجت را بر آنها تمام کردهاست.
یکی از سران جبههی مقابل، از امام(ع) پرسید: چرا حکم ابن زیاد را نمیپذیرد و آنها را از جنگ مقابله با پسر پیامبر(ص) نمیرهاند؟
اینجا بود که امام(ع)، آن جمله معروفشان را فرمودند:
«أَلَا وَإنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ: بَيْنَ السِّلَّه وَالذِّلَّه؛ وَهَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه...
فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است، من را بین کشته شدن و قبول شدن و قبول ذلت مجبور کرده! ذلت از ما دور است.»
سخنرانی امام(ع) حدوداً نیم ساعت طول کشیدهاست.
حدود ساعت ۸:۰۰
بعداز سخنان زهیر و بریر، امام فریاد معروف «هل من ناصر ینصرنی» را سر دادند.
چند نفری دچار تردید شدند!
از جمله حُر و فرد دیگری به نام ابوالشعثا
و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند.
بعید نیست که کسان دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ، از سپاه کوفه فرار کرده باشند.
[کی شود حُر شوم و توبه مردانه کنم]
حدود ساعت ۹:۰۰
روز به وقت چاشت رسیده بود
که شمر به عمر سعد پرخاش کرد
که چرا این قدر تعلل میکند؟
عمر سعد عاقبت رضایت به شروع جنگ داد.
اولین تیر را به سمت سپاه امام(ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد:
«نزد عبیدالله، شهادت بدهید که من اولین تیر را رها کردم.»
بعداز انداختن تیر توسط عمر سعد،
کماندارهای لشکر کوفه همگی
با هم شروع به تیراندازی کردند
. امام به یارانش فرمودند:
«اینها نماینده این قوم هستند.
برای مرگی که چارهای جز پذیرش آن نیست، آماده شوید.»
چند نفر از سپاه امام در این تیر باران کشته شدند.
حدود ساعت ۱۰:۰۰
بعد از تیراندازی،
«سالم» غلام عبیدالله ابن زیاد
از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن،
در ابتدای جنگ بیرون آمدند.
عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست.
امام حسین(ع) نگاهی به او کرد و فرمود:
«به گمانم حریف کشندهای باشی»
عبدالله آن دو نفر را کشت.
البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن،
حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد.
خود شمر در این حمله زخم برداشت.
بعداز عقبنشینی هر دو جناح کوفی، عمر سعد ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیرباران کردند که آن حملات، علاوه بر از پا درآمدن هر ۲۳ اسب لشکریان امام(ع)
تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند.
الفتوح، آن نفرات را ۵۰ نفر و ابن شهرآشوب ۳۸ نفر ذکر کردهاست.
اولین شهید، ابوالشعثا بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت.
امام(ع) او را دعا کرد.
گروهی از سپاه شمر خواستند از پشت سر به امام(ع)حمله کنند. زهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند.
حدود ساعت ۱۱:۰۰
بعداز این حملات، امام(ع) دستورِ تک تک به میدان رفتن را به یاران داد.
اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زندهاند نگذارند که کسی از بنیهاشم به میدان برود.
انگار برای شهادت با هم مسابقه داشتند.
بعضی «در مقابل نگاه امام(ع)» شهید شدند.
یکی از اولین کسانی که کشته شد،
پیرمرد زاهد، جناب بریر بود.
مسلم بن عوسجه بعد از او کشته شد.
حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش میتوانستم وصیتهای تو را اجرا کنم.
مسلم با دست امام حسین(ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است».
یک بار، هفت نفر از اصحاب امام(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره آنها را شکست و نجاتشان داد.