˼صــراط ِنــور⸀
در تاریخ نوشتن: امام به همراهانشان فرمودند بازگردید چون خواستند بازگردند، حر و همراهانش مانع شدند
در تاریخ نقل شده که جناب جون (غلام امام حسین )رحمت الله علیه خدمت امام حسین علیه السلام رسید و از ایشون اذن میدان گرفت اما امام در جواب بهش گفتن تو آزادی از این لشکر بیرون برو
نقل شده که بهش مزدش هم دادن که وقتی رفت پولی داشته باشه بخواد عروسی کنه لباسی برای خودش بگیره خونهای بگیره...
˼صــراط ِنــور⸀
در تاریخ نقل شده که جناب جون (غلام امام حسین )رحمت الله علیه خدمت امام حسین علیه السلام رسید و از ای
اما جون باز هم اذن میدان میخواست !
حضرت باز هم اجازه نمیدن
جون اما خیلی رو خواستهاش محکم بود
پس به خیمه حضرت زینب رفت
و با ایشون صحبت کرد .
تاریخ نوشته وقتی جون از خیمه اومد بیرون و خدمت سیدالشهدا رسید جملاتی گفت
که مصداق بارز اینکه میگن مگه ما بدا دل نداریم؟
˼صــراط ِنــور⸀
اما جون باز هم اذن میدان میخواست ! حضرت باز هم اجازه نمیدن جون اما خیلی رو خواستهاش محکم بود پس
آدم گریه اش میگیره از جمله ها،
نقل شده جناب جون محضر سیدالشهدا رسید و گفت:
آقا جان فهمیدم چرا به من اذن جنگ نمیدی! چون من سیاه پوستم
و شما نورانی
چون من نسل اندر نسل غلامزادهام
و شما پدرتان امیر مومنان و مادرتان فاطمه زهراست
چون بدن من بدبو هست
و شما بدنی مطهر دارید
حَسَبم ناچيز و چهره ام سياه است پس بهشت را بر من ارزانى دار تا بويم خوش و حَسَبم شريف و سيمايم سفيد گردد. به خدا سوگند از شما جدا نخواهم شد تا اين خون من با خون شما بياميزد.
بعد از این امام به ایشون اذن میدن
˼صــراط ِنــور⸀
آدم گریه اش میگیره از جمله ها، نقل شده جناب جون محضر سیدالشهدا رسید و گفت: آقا جان فهمیدم چرا به من
از امام سجّاد(عليه السلام) نقل شده
: آنگاه كه جمعى براى دفن شهيدان كربلا حاضر شدند، پيكر جون را در حالى يافتند كه با گذشت چند روز بوى بسيار خوشى از آن به مشام مى رسيد (:
-هنگامى كه معرفت غلامى چنين باشد، اصحاب و ياران خاص در چه پايه اى از معرفت خواهند بود!
دیالوگهای حبیب با سیدالشهدا خیلی جذابه اول از نامه شروع کنیم ،
امام حسین علیه السلام به حبیب نامه مینویسند
و تو نامه به چند تا صفت حبیب اشاره میکنند ...و
اولین این صفتها، لقب «فقیه» علم و معرفت حبیب نسبت به امام حسین خیلی زیاد بوده بعد به آزادگی و غیرتمندی حبیب اشاره میشه...
˼صــراط ِنــور⸀
دیالوگهای حبیب با سیدالشهدا خیلی جذابه اول از نامه شروع کنیم ، امام حسین علیه السلام به حبیب نامه م
بسم الله الرحمن الرحیم
از حسین بن علی به مرد فقیه حبیب بن مظاهر .....
ای حبیب تو قرابت ما با پیامبر را میدانی!
و تو بهتر از دیگران ما را میشناسی!
و فرد آزادمرد و غیرتمندی هستی!
از جان خود بر ما مضایقه مکن،
همانا رسول خدا در قیامت
پاداش آن را به تو خواهد داد .
˼صــراط ِنــور⸀
بسم الله الرحمن الرحیم از حسین بن علی به مرد فقیه حبیب بن مظاهر ..... ای حبیب تو قرابت ما با پیامبر
حبیب از خونه میزنه بیرون
و تو بازار مسلم بن عسیجه رو میبینه
حبیب میگه چیکار میکنی ؟
میگه میخوام حنا بخرم!
حبیب میگه دوست داری بهت حنایی بدم که سرخیش تا قیامت پاک نشه؟
- رفاقت اینجوریش قشنگ(:
˼صــراط ِنــور⸀
حبیب از خونه میزنه بیرون و تو بازار مسلم بن عسیجه رو میبینه حبیب میگه چیکار میکنی ؟ میگه میخوا
خلاصه وقتی حبیب و مسلم به نزدیکی خیمههای سیدالشهدا میرسند، سیدالشهدا به استقبالشون میفرستند
و از این طرف تو خیمهها
ولولهای به پا میشه
چرا ؟ چون حبیب و مسلم رسیدن !
شما ببین حجم غربت امام حسین تا چه حد بوده
که در مقابل چند هزار سربازی که به لشکر دشمن اضافه میشده
اضافه شدن دو پیرمرد با دل مخدرات چه میکنه !
˼صــراط ِنــور⸀
خلاصه وقتی حبیب و مسلم به نزدیکی خیمههای سیدالشهدا میرسند، سیدالشهدا به استقبالشون میفرستند و از
حضرت زینب سلام الله علیها به حبیب سلام میفرستد و وقتی این سلام ابلاغ میشه حبیب روی زمین مینشینه و خاک به سرش میزنه و میگه من کی باشم که دختر امیرالمومنین به من سلام بفرسته؟
˼صــراط ِنــور⸀
حضرت زینب سلام الله علیها به حبیب سلام میفرستد و وقتی این سلام ابلاغ میشه حبیب روی زمین مینشینه و
حالا خود حبیب کیه؟
حبیب فقیه یه امام شناسی که
توی شب قرآن رو ختم میکرد
یه جا دیگه دل حضرت زینب رو خیلی شاد کرد
شب عاشورا حبیب از کنار خیمه حضرت رد شد و صدای گفتگوی سیدالشهدا
و حضرت زینب را شنید
شنید که حضرت زینب دارند از نگرانی راجع به وفادار نبودن اصحاب با سیدالشهدا حرف میزنند
حبیب که این حرفها را شنید غیرتی شد
و رفت اصحاب رو جمع کرد
و آورد در خیمه حضرت زینب
حبیب گریه میکرد و میگفت اگر امام اجازه بدن همین الان به سمت دشمن میریم
و شمشیرهامون رو در تن دشمن غلاف میکنیم
از زبان مادر هم حرفای قشنگی داریم ،
یجا حضرت رباب به طفل معصوم شون میگن ،
علی اصفرم ! پسرم ،
تو کشته شیر ندادن منی
در تاریخ نقل کردند ،
که هر فردی از اصحاب و بنی هاشم
نزد سیدالشهدا اومدن که اذن بگیرند
حضرت معطلشون میکرد
اما در نقلی اومده حضرت علی اکبر علیه السلام تا اومدن اذن بگیرن ،
حضرت معطل نکردن و فرمودند:
برو پسرم برو به میدان !
˼صــراط ِنــور⸀
در تاریخ نقل کردند ، که هر فردی از اصحاب و بنی هاشم نزد سیدالشهدا اومدن که اذن بگیرند حضرت معطلشون
در تاریخ نقل شده که شمر« لعنت الله علیه» روز نهم محرم
امان نامهای با این مضمون برای حضرت عباس فرستاد :
شما خواهرزادگان منید بدانید تا ساعاتی دیگر شعلههای جنگ برافروخته میگردد و از یاران حسین بن علی کسی زنده نمیماند شما از این ساعت در امان ما هستید مشروط بر اینکه از یاری برادرتان حسین دست برداشته و سپاهش را ترک کنید.
˼صــراط ِنــور⸀
در تاریخ نقل شده که شمر« لعنت الله علیه» روز نهم محرم امان نامهای با این مضمون برای حضرت عباس فرست
حضرت ابوالفضل العباس درجواب این امان نامه فرمودند:
بریده با دستان تو و لعنت خدا بر تو امان نامت ای دشمن خدا !
ما را فرمان میدهی که از یاری برادر و مولایمان حسین بن علی دست برداریم؟
و سر در طاعت ملعونان و ناپاکان درآوریم ؟
ما را امان میدهی ولی برای فرزند رسول خدا امانی نیست؟
_ پای امام بودن از آقا قمر بنی هاشم یاد بگیریم
˼صــراط ِنــور⸀
حضرت ابوالفضل العباس درجواب این امان نامه فرمودند: بریده با دستان تو و لعنت خدا بر تو امان نامت ای
یه جایی که درد اوره اونجاست که ؛
تمام یاران به شهادت رسیده بودند
و تنها شده بود
حضرت آخرین بار اتمام حجت خطاب به آنان فرمودند :
وای بر شما چرا با من میجنگید ؟
آیا سنتی را تغییر دادم؟
آیا شریعتی را دگرگون ساختهام؟
آیا جرمی مرتکب شدهام؟
آیا حقی را ترک کردم؟
حرامیان خطاب به امام حسین گفتند :
تو را به خاطر کینهای که از پدرت به دل داریم میکشیم !
اشک از چشمانش جاری شد و بر مظلومیت پدرش گریست
منم از کربلا جاموندم
به نیابت کسایی که مثل من جا موندم
امشب قدم قدم دارم میرم حرم امام رضا
این دفعه از یه مسیری اومدم
که خبری نیست
که الان بالاخره یکم نزدیک حرم شدیم
یه موکب هست
اومدم به نیابتتون
˼صــراط ِنــور⸀
این دفعه از یه مسیری اومدم که خبری نیست که الان بالاخره یکم نزدیک حرم شدیم یه موکب هست اومدم به نیاب
اهل چایی نیستما
ولی چای روضه صحبتش جداست ...