eitaa logo
˼صــراط ِنــور⸀
142 دنبال‌کننده
443 عکس
263 ویدیو
4 فایل
『﷽』 میگما !آقـامنتــظـرته ها .. جا نمــونی یه وقــت رفیــق بدجــوری بویِ ظــهور میاد (: شنوای سخنان تو https://harfeto.timefriend.net/16944590638759 در نشر مطالب کوتاهی نکنید
مشاهده در ایتا
دانلود
˼صــراط ِنــور⸀
این خانم میرن کربلا یه روز قبل اربعین میرسن حرم امام حسین ایشون مستند ساز هستن... میرن پشت بام حرم
حالشون عوض میشه با همکارانشون رو میکنن سمت حرم گریه میکنن من خودم حقیقتا حسشون خریدارم ! از این عظمت حیرت زده ان و اشک شون جاری میشه
ایشون میگن ، هرسال ۲۵ میلیون زائر کسی نمیدونه چطوری برای حسین عزاداری میکنن یجوریه که انگاری همون روز از دنیا رفته...
˼صــراط ِنــور⸀
ایشون میگن ، هرسال ۲۵ میلیون زائر کسی نمیدونه چطوری برای حسین عزاداری میکنن یجوریه که انگاری همون رو
و بعد در ادامه میگن ، واقعا چطوری یک مرد می‌تونه این همه آدم رو در یک مکان متحد کنه ؟ در حالی که سرتاسر جهان این واقعه رو بایکوت میکنن
"لاحَياة‌‌لِقلبي‌‌إلابِذکركَ،يآحُسَين" جانی‌‌برایِ‌‌دلم‌‌نیست‌‌جز‌به‌‌یاد‌تو، یاحسین!♥️
نذرظهورمولاصلوات🤎؛
آقای امام حُسین کربلا چگونه است که به دست فراموشی‌می‌ سپارد تمام‌غمُ‌غصه های دنیا را و تمام غصه اَت می شود دیدنِ حرم و ضریحت . . ! کاش می شد بیاییم و بمانیم💔؛
˼صــراط ِنــور⸀
آقای امام حُسین کربلا چگونه است که به دست فراموشی‌می‌ سپارد تمام‌غمُ‌غصه های دنیا را و تمام غصه اَت
حاج حسین یکتا میگن: اینا که میان پیاده‌روی اربعین اینا دعای اهدنا الصراط المستقیمِ نمازشون مستجاب شده که میان
شبهه جدیدی که وارد شده اینکه ما با عراق هشت سال جنگیدیم و فلان حالا بریم پیش اونا چی شده دوست شدن مهربون شدن مگه همونا جوونای این ممکلت رو نکشتن و چرندیات مختلف
دیدی یه وقتها آب میخوری یاد امام حسین میوفتی تو هیئت یاد امام حسین میوفتی گاها همینجوری پیش میاد که یاد آقا میوفتی روایتی از امام رضا علیه السلام هست: میگن هروقت یاد امام حسین افتادی بگو؛ یا لَیتَنا کُنا مَعَک - ای کاش با شما بودم
˼صــراط ِنــور⸀
دیدی یه وقتها آب میخوری یاد امام حسین میوفتی تو هیئت یاد امام حسین میوفتی گاها همینجوری پیش میاد که
اینو براچی گفتن ؟ برا اینکه همینجوری خیال پردازی کنیم ؟ امام رضا علیه السلام میفرمایند کسی که این ذکر رو میگه مثل کسانی هست که در راه حسین شهید شدن
بسم رب الحسین 💚
تا حالا دقت کردید به دیالوگ‌های اصحاب امام حسین و امام حسین بریم با هم یه نگاه بندازیم
˼صــراط ِنــور⸀
تا حالا دقت کردید به دیالوگ‌های اصحاب امام حسین و امام حسین بریم با هم یه نگاه بندازیم
مثلاً یه جا سعید بن عبدالله علیه الرحمه موقع نماز بدنش رو سپر امام کرده بود کلی تیر به بدنش خورده بود دم آخر رو می‌کنه به امام حسین میگه آقا آیا من وفا کردم؟
˼صــراط ِنــور⸀
مثلاً یه جا سعید بن عبدالله علیه الرحمه موقع نماز بدنش رو سپر امام کرده بود کلی تیر به بدنش خورده
در تاریخ نوشتن: امام به همراهانشان فرمودند بازگردید چون خواستند بازگردند، حر و همراهانش مانع شدند ! امام حسین فرمود مادرت به عزایت بنشیند حر گفت ؛ اگر جز شما هر یک از اعراب در این حال با من چنین سخنی می‌گفت پاسخش را می‌دادم اما به خدا قسم که نمی‌توانم نام مادر شما را جز به نیکی ببرم .. - این ِ راز ادب ! احترامی که اینجا برای حضرت زهرا قائل هست باعث شد از کاری که میخواد بکنه دست بکشه
˼صــراط ِنــور⸀
در تاریخ نوشتن: امام به همراهانشان فرمودند بازگردید چون خواستند بازگردند، حر و همراهانش مانع شدند
در تاریخ نقل شده که جناب جون (غلام امام حسین )رحمت الله علیه خدمت امام حسین علیه السلام رسید و از ایشون اذن میدان گرفت اما امام در جواب بهش گفتن تو آزادی از این لشکر بیرون برو نقل شده که بهش مزدش هم دادن که وقتی رفت پولی داشته باشه بخواد عروسی کنه لباسی برای خودش بگیره خونه‌ای بگیره...
˼صــراط ِنــور⸀
در تاریخ نقل شده که جناب جون (غلام امام حسین )رحمت الله علیه خدمت امام حسین علیه السلام رسید و از ای
اما جون باز هم اذن میدان می‌خواست ! حضرت باز هم اجازه نمیدن جون اما خیلی رو خواسته‌اش محکم بود پس به خیمه حضرت زینب رفت و با ایشون صحبت کرد . تاریخ نوشته وقتی جون از خیمه اومد بیرون و خدمت سیدالشهدا رسید جملاتی گفت که مصداق بارز اینکه میگن مگه ما بدا دل نداریم؟
˼صــراط ِنــور⸀
اما جون باز هم اذن میدان می‌خواست ! حضرت باز هم اجازه نمیدن جون اما خیلی رو خواسته‌اش محکم بود پس
آدم گریه اش میگیره از جمله ها، نقل شده جناب جون محضر سیدالشهدا رسید و گفت: آقا جان فهمیدم چرا به من اذن جنگ نمیدی! چون من سیاه پوستم و شما نورانی چون من نسل اندر نسل غلام‌زاده‌ام و شما پدرتان امیر مومنان و مادرتان فاطمه زهراست چون بدن من بدبو هست و شما بدنی مطهر دارید حَسَبم ناچيز و چهره ام سياه است پس بهشت را بر من ارزانى دار تا بويم خوش و حَسَبم شريف و سيمايم سفيد گردد. به خدا سوگند از شما جدا نخواهم شد تا اين خون من با خون شما بياميزد. بعد از این امام به ایشون اذن میدن
˼صــراط ِنــور⸀
آدم گریه اش میگیره از جمله ها، نقل شده جناب جون محضر سیدالشهدا رسید و گفت: آقا جان فهمیدم چرا به من
از امام سجّاد(عليه السلام) نقل شده : آنگاه كه جمعى براى دفن شهيدان كربلا حاضر شدند، پيكر جون را در حالى يافتند كه با گذشت چند روز بوى بسيار خوشى از آن به مشام مى رسيد (: -هنگامى كه معرفت غلامى چنين باشد، اصحاب و ياران خاص در چه پايه اى از معرفت خواهند بود!
دیالوگ‌های حبیب با سیدالشهدا خیلی جذابه اول از نامه شروع کنیم ، امام حسین علیه السلام به حبیب نامه می‌نویسند و تو نامه به چند تا صفت حبیب اشاره می‌کنند ...و اولین این صفت‌ها، لقب «فقیه» علم و معرفت حبیب نسبت به امام حسین خیلی زیاد بوده بعد به آزادگی و غیرتمندی حبیب اشاره می‌شه...
˼صــراط ِنــور⸀
دیالوگ‌های حبیب با سیدالشهدا خیلی جذابه اول از نامه شروع کنیم ، امام حسین علیه السلام به حبیب نامه م
بسم الله الرحمن الرحیم از حسین بن علی به مرد فقیه حبیب بن مظاهر ..... ای حبیب تو قرابت ما با پیامبر را می‌دانی! و تو بهتر از دیگران ما را می‌شناسی! و فرد آزادمرد و غیرتمندی هستی! از جان خود بر ما مضایقه مکن، همانا رسول خدا در قیامت پاداش آن را به تو خواهد داد .
˼صــراط ِنــور⸀
بسم الله الرحمن الرحیم از حسین بن علی به مرد فقیه حبیب بن مظاهر ..... ای حبیب تو قرابت ما با پیامبر
حبیب از خونه می‌زنه بیرون و تو بازار مسلم بن عسیجه رو می‌بینه حبیب میگه چیکار می‌کنی ؟ میگه می‌خوام حنا بخرم! حبیب میگه دوست داری بهت حنایی بدم که سرخیش تا قیامت پاک نشه؟ - رفاقت اینجوریش قشنگ(:
˼صــراط ِنــور⸀
حبیب از خونه می‌زنه بیرون و تو بازار مسلم بن عسیجه رو می‌بینه حبیب میگه چیکار می‌کنی ؟ میگه می‌خوا
خلاصه وقتی حبیب و مسلم به نزدیکی خیمه‌های سیدالشهدا می‌رسند، سیدالشهدا به استقبالشون می‌فرستند و از این طرف تو خیمه‌ها ولوله‌ای به پا میشه چرا ؟ چون حبیب و مسلم رسیدن ! شما ببین حجم غربت امام حسین تا چه حد بوده که در مقابل چند هزار سربازی که به لشکر دشمن اضافه می‌شده اضافه شدن دو پیرمرد با دل مخدرات چه می‌کنه !
˼صــراط ِنــور⸀
خلاصه وقتی حبیب و مسلم به نزدیکی خیمه‌های سیدالشهدا می‌رسند، سیدالشهدا به استقبالشون می‌فرستند و از
حضرت زینب سلام الله علیها به حبیب سلام می‌فرستد و وقتی این سلام ابلاغ می‌شه حبیب روی زمین می‌نشینه و خاک به سرش می‌زنه و میگه من کی باشم که دختر امیرالمومنین به من سلام بفرسته؟
˼صــراط ِنــور⸀
حضرت زینب سلام الله علیها به حبیب سلام می‌فرستد و وقتی این سلام ابلاغ می‌شه حبیب روی زمین می‌نشینه و
حالا خود حبیب کیه؟ حبیب فقیه یه امام شناسی که توی شب قرآن رو ختم می‌کرد یه جا دیگه دل حضرت زینب رو خیلی شاد کرد شب عاشورا حبیب از کنار خیمه حضرت رد شد و صدای گفتگوی سیدالشهدا و حضرت زینب را شنید شنید که حضرت زینب دارند از نگرانی راجع به وفادار نبودن اصحاب با سیدالشهدا حرف می‌زنند حبیب که این حرف‌ها را شنید غیرتی شد و رفت اصحاب رو جمع کرد و آورد در خیمه حضرت زینب حبیب گریه می‌کرد و می‌گفت اگر امام اجازه بدن همین الان به سمت دشمن میریم و شمشیرهامون رو در تن دشمن غلاف می‌کنیم