eitaa logo
سه شنبه های مهدوی
1.1هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
392 ویدیو
5 فایل
مقدمه ای ست برای یادآوریِ عزیزترینی که در این شلوغی های زندگی،شده است غریب ترین..🌸 پرداخت نذورات سه شنبه های مهدوی👇 5892101403351352 بنام امیرحسین عسگری 🔹ارتباط با ما👈 @seshanbemahdavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ✨ بر سر گنبد زرّین حسـیـن بن علی پرچم کرببلا منتظر توست بیا گزارش تصویری روزهائی که به خیر میگذرد 🌺 😍 به تاریخ 🌱 @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... عاشق هیئت بود ... دلش می رفت برای شستن استکانهای چای روضه و جفت کردن کفش های عزاداران حسینی ... اصلا سرش درد می کرد برای هر کاری که کمتر دیده شود ... ساعات خادمی حال خوشی داشت ... خدمت می کرد و زیر لب با خود نجوا داشت و اشک‌ می ریخت ... بارها از مادر شنیده بود کودکی اش در روضه های هفتگی سپری شده و در هیئت و مسجد ... تمام عشق و ارادتش را به خاندان عصمت مرهون پاکی مادری می دانست که با وضو از شیره جانش به او نوشانده بود، در حالیکه چشمانش بر غربت اهل بیت بارانی بود و لالایی اش زمزمه عاشقانه هایش با آل الله ... عصر تاسوعا بعد جارو زدن حسینیه، لباسهایش را مرتب کرد، دستی به موهایش کشید و راهی شد ... مثل هر پنج شنبه برای دیدار مادر سر از پا نمی شناخت ... تمام مسیر زیر لب دلگویه های مادر با حضرت سقا را زمزمه می کرد ... اینک‌ پایین پای مادر ایستاده بود ... به آرامی آب را روی سنگ سپید ریخت و با دست‌ گرد از روی سنگ زدود. به اسم مادر که رسید عاشقانه نوازشش کرد، خم شد و گل بوسه ای بر روی اسم مادر نشاند ... بوسه ای بر دست و بوسه ای دیگر بر پای مادر زد ... کنار مادر نشست و روضه حضرت سقا‌ را زمزمه کرد؛ روضه او را به روزهای دور برد ... همان‌ روزها که مادر پیراهن مشکی اش را به او میپوشاند و شال سیاهش را ... سه شنبه ای دیگر فرا رسید .... قرار ما سه شنبه دهم مرداد ماه ۱۴۰۲، . من غم و مهر تو را با شیر از مادر گرفتم روز اول کآمدم دستور تا آخر گرفتم وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِه .... @seshanbemahdavi
... یا این دلِ شکسته ما را صبور کن یا لااقل بخاطر زینب ظهور کن @seshanbemahdavi
..‌. گفتم‌ بیا بخاطر زهرا اثر نداشتت گفتم بیا به حرمت زینب نیامدی @seshanbemahdavi
💠 سیصد و نهمین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی .... قاب چشمانم حتی برای لحظه ای میزبان سیمای دلربایت نشده ... و موسیقی روح نواز صدای نازنین ات گوش هایم را ننواخته ... اما مهرت چنان در دل و جانم ریشه دوانده که گویی از ازل گلم را به عشق تو سرشته اند، حضرت دلبر ... پیش تر ها جمعه‌ ها از سر صبح، رد و نشانت را از نسیم صبح گاهی می جستم و از قاصدک های خوش خبر و پرستوهای مهاجر ... اما‌ چندی است، سه شنبه هایم نیز به عطر دل انگیز نرگسی ات معطر گشته ... چندی است سه شنبه ها نیز عشق تو آرام و قرارم ستانده ... از سر صبح بی تاب و بی قرار ثانیه ها را می شمارم و عصرگاه راهی می شوم به این امید که اذن دیدارم دهی و قدم بر دیدگانم گذاری ... اما هر غروب سه شنبه من و خورشید با دلی خون به چشمهامان سه شنبه ای دیگر را وعده می دهیم ... سه شنبه ای دیگر در حسرت دیدار ماه رویت سپری شد ... اين سه شنبه به تاريخ دهم مرداد ماه ۱۴۰۱، با پذیرایی حلوا و اهداء چای روضه، یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم. میز ختم قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب، میز خدمات پزشکی و میز کودک ، از دیگر خدمات خادمین بود. دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز ....  وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ ... @seshanbemahdavi
روزهائی که به خیر میگذرد 🌺 به تاریخ قران قرائت شده ۳۲ صفحه صلوات فرستاده شده ۶۹۱۸ صلوات @seshanbemahdavi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ✨ جانا بیا که بی تو دلم‌ را قرار نیست ... گزارش تصویری روزهائی که به خیر میگذرد 🌺 😍 به تاریخ 🌱 @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... پس از عصر روز دهم ... آن هنگام که لشگریان شیطان به خیام آل الله حمله ور شد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌..‌. آنگاه که خیمه ها در آتش سوخت ‌‌‌‌‌‌‌... آِن زمان که بیابان ها پناهگاه زنان و کودکان بی سر پناه شد ... لحظه به لحظه در کنار عمه جانت بوده ای ... اینک ده روز است زینب را همراهی می کنی ... همراه او بر کودکانی که از روی ناقه های عریان بر زمین می افتند می گریی. آن گاه که چشمان نگران جد غریب ات، از روی نیزه خیره به بیایان، خون‌ می گرید، قلب نازنین ات از غصه آب می شود. این روزها شاید همچون زینب، تنها التیام قلب داغدارت، شنیدن صوت ملکوتی قرآن از لبهای خشکیده و خونین شاه عطشان باشد آن هنگام که دیده های ناپاک لشگر کفر را از فرزندان رسول خدا باز می گیرد ... ده روز است همراهی می کنی، کاروانی داغدیده را ... قدم به قدم ... از کربلا تا کوفه و اینک از کوفه تا شام بلا. کاروانی از بزرگ زادگان را ... رخت اسارت بر تن .. زخم جسارت بر دل ..‌. دردهاشان را می بینی و خون می گریی ... فدای چشم های بارانی ات ... فدای دل شکسته ات، برگرد برگرد که تا دروازه ساعات راهی نیست ..‌. سه شنبه ای دیگر فرا می رسد .... قرار ما سه شنبه هفدهم مرداد ماه ۱۴۰۲، . دارند سوی شام بلا میبرندشان عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان اللّهم عجّل لوليّک الفرج بحقّ زِينَبِ کُبري سَلامُ الله عََليها ... @seshanbemahdavi
... مه مبارک در ابر آرمیده بیا امید آخر دلهای داغدیده بیا قسم به مهر رخت کشته تیرگی ما را بیا تو ای شب اندوه را سپیده بیا به طول غیبت و اشک مدام و سوز دلت که جان شیعه ز هجران به لب رسیده بیا @seshanbemahdavi
چهل سال است، مقتل می‌چکد از چشم‌های من چهل سال است گودال است، هر جایی برای من چهل سال است، ابرِ اشک‌ریزی بر سرم دارم که می‌بارد برای تشنه‌لب‌ها؛ پا به پای من چهل دریاست، پشت کوه‌های بغض خاموشم که جاری می‌شود بر گونه‌ام؛ با های‌های من منم پیغمبرِ گریه؛ کتابم مصحفِ روضه‌ست که نازل می‌شود هر لحظه در غار حرای من تمام آنچه را دیدم چهل سال است، می‌خوانم دل سنگ آب شد؛ با روضه با سوز صدای من از آن روزی که باران دیر آمد؛ آسمان بد کرد پر است از ابرهای شرمگین آب و هوای من چهل سال است، قاتل می‌بُرد با خنجر کُندش سر بابا به نیزه می‌رود در کربلای من ◼️ آجرک الله یا صاحب الزمان ... @seshanbemahdavi
💠 سیصد و دهمین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی .... هر صبح پنجره قلبم را رو به افق روشن یاد عزیزت میگشایم ... و ناگاه حجمی از هوای دل انگیز حضورت سرتاسر وجودم‌ را در بر میگیرد و معطر میشوم به عطر یادت ... آنگاه زیر لب زمزمه میکنم ... اللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِي هَذَا ، وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً لَهُ فِي عُنُقِی، لَا أَحُولُ عَنْهَا وَ لَا أَزُولُ أَبَداً .... و هر روز مصمم تر از قبل، در حراست از گوهر ناب عشق ات میکوشم و به ریسمان محبت ات محکمتر چنگ میزنم، شاید لایقم‌ بدانی و از بین خیل مشتاقان و دلداگانت برای یاری ات برگزینی. سه شنبه ای دیگر بدون رؤیت ماه رویت سپری شد ... اين سه شنبه به تاريخ هفدهم مرداد ماه ۱۴۰۲، با اهداء چای روضه، عطر یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم. میز ختم قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب، میز خدمات پزشکی، میز کودک و واکس صلواتی ، از دیگر خدمات خادمین بود. مرا روزی مباد آن دم که بی یادِ تو بنشینم ... اللّهُمَّ اسلُك بِنا عَلى يَدَيهِ مِنهاجَ الهُدى ... @seshanbemahdavi
روزهائی که به خیر میگذرد 🌺 به تاریخ قران قرائت شده ۸۲ صفحه صلوات فرستاده شده ۷۹۶۸ صلوات @seshanbemahdavi