eitaa logo
ستاد اربعین شورای هیئات مذهبی افغانستانی های مقیم فلاورجان و حومه
188 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
820 ویدیو
11 فایل
فعالیت های ستاد اربعین مهاجرین افغانستانی مقیم فلاورجان و حومه از طریق این کانال اطلاع رسانی میشود. ارتباط با ادمین: @Tanhafaghatkhoda
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ گول ظاهر و ادعاهای افراد را نخوریم 🔹زاهدی کیسه‌ای گندم نزد آسیابان برد. 🔸آسیابان گندم او را در کنار سایر کیسه‌ها گذاشت تا به نوبت آرد کند. 🔹زاهد گفت: اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا می‌کنم خرت سنگ بشود. 🔸آسیابان گفت: تو که چنین مستجاب‌الدعوه هستی، دعا کن گندمت آرد بشود. https://eitaa.com/setad_arbaeen_falavarjan
16.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 سلطه بر انسان؛ ورود اجنه و شیاطین به زندگی انسانها با فناوری های نوین! 🔹 حتما صحبت های ارزشمند این مهندس الکترونیک با تجربه را کامل بشنوید! مادی_شدن_جن https://eitaa.com/setad_arbaeen_falavarjan
🔅امام_صادق علیه‌السلام: ✍️ ما ضَعُفَ بَدَنٌ عَمّا قَويَتْ عَلَيْهِ النِّـيَّةُ؛ 💠 در موردی که نیت و اراده آدمی قوی باشد، بدن دچار ضعف و ناتوانی نمی‌گردد. 📚وسائل الشیعه، ج۱، ص۵۳ https://eitaa.com/setad_arbaeen_falavarjan
✍ زرنگ‌بازی مغازه‌دار 🔹دو برادر بودن که کت و شلوار می‌فروختن. یکی شهرام یکی بهرام. 🔸شهرام مسئول جذب مشتری بود و بهرام قیمت می‌داد و همیشه آخر مغازه می‌نشست. 🔹مشتری که می‌اومد شهرام با زبان‌بازی جنس رو نشون می‌داد و قیمت رو از بهرام می‌پرسید: داداش قیمت چنده؟ 🔸بهرام می‌پرسید: کدوم یکی؟ 🔹 شهرام می‌گفت: کت‌شلوار مشکی دکمه‌طلایی جلیقه‌دار. 🔸بهرام می‌گفت: ۸۲۰ تومن. 🔹ولی شهرام باز می‌پرسید: چند؟ 🔸دوباره بلندتر می‌گفت: ۸۲۰ تومن. 🔹شهرام به مشتری می‌گفت: ۵۲۰ تومن. 🔸مشتری که خودش قیمت ۸۲۰ رو شنیده بود با عجله ۵۲۰ می‌داد و می‌خرید. 🔹همه فکر می‌کردن شهرام کَره‌.اما در حقیقت قیمت کت‌شلوار ۳۲۰ بود و مردم به خیال یک خرید خوب زود می‌خریدن. https://eitaa.com/setad_arbaeen_falavarjan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دقایقی با قرآن... 📖 تلاوت دلنشین آیات ۴۵ و ۴۶ سوره مبارکه طه. قاری: شریف_مصطفی 🔅 قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنَا أَوْ أَنْ يَطْغَىٰ ﴿۴۵﴾ قَالَ لَا تَخَافَا ۖ إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَىٰ ﴿۴۶﴾ 🔸 موسی و هارون عرض کردند: بارالها، می‌ترسیم که فرعون بی‌درنگ بر ما ظلم و عقوبت کند یا بر کفر و سرکشی خود بیفزاید. ﴿۴۵﴾ خدا فرمود: هیچ نترسید که من با شمایم (و همه گفتار و رفتار شما را با او) می‌شنوم و می‌بینم. ﴿۴۶﴾ https://eitaa.com/setad_arbaeen_falavarjan
🔅امیرالمؤمنین امام_علی علیه‌السلام: ✍️ مِن كمالِ المَرءِ تَركُهُ ما لا يَجمُلُ بهِ؛ 💠 از کمال آدمی است که آنچه را زیبنده او نیست فرو گذارد. 📚 اعلام‌الدین، ص۲۹۲ https://eitaa.com/setad_arbaeen_falavarjan
🔅امیرالمؤمنین امام_علی علیه‌السلام: ✍️ مِن كمالِ المَرءِ تَركُهُ ما لا يَجمُلُ بهِ؛ 💠 از کمال آدمی است که آنچه را زیبنده او نیست فرو گذارد. 📚 اعلام‌الدین، ص۲۹۲ https://eitaa.com/setad_arbaeen_falavarjan
✍ برگ عیشی به گور خویش فرست    دگران نفرستند تو پیش بفرست 🔹مرد فقیری به شهری وارد شد. هنوز خورشید طلوع نکرده بود و دروازه شهر باز نشده بود. 🔸پشت در نشست و منتظر شد. ساعتی بعد در را باز کردند. تا خواست وارد شهر شود، جمعی او را گرفتند و دست‌بسته به کاخ پادشاهی بردند. 🔹هر چه التماس کرد که مگر من چه کار کردم؟ جوابی نشنید. 🔸در کاخ دید که او را بر تخت سلطنت نشاندند و همه به تعظیم و اکرام او برخاستند و پوزش طلبیدند. 🔹چون علت ماجرا را پرسید! گفتند: هر سال در چنین روزی، ما پادشاه خویش را این‌گونه انتخاب می‌کنیم.» 🔸پادشاه کنونی که مرد فقیر بود با خود اندیشید که داستان پادشاهان پیش را باید جست که چه شدند و کجا رفتند؟ 🔹طرح رفاقت با مردی ریخت و آن مرد در عالم محبت به او گفت: در روزهای آخر سال، پادشاه را با کشتی به جزیره‌ای دوردست می‌برند که آنجا نه آبادانی‌ست و نه ساکنی دارد و آنجا رهایش می‌کنند. بعد همگی بر می‌گردند و شاهی دیگر را انتخاب می‌کنند. 🔸محل جزیره را جویا شد و از فردای آن روز داستان زندگی‌اش دگرگون شد. 🔹به کمک آن مرد، به‌صورت پنهانی غلامان و کنیزانی خرید و پول و وسیله در اختیارشان نهاد تا به جزیره روند و آنجا را آباد کنند. کاخ‌ها و باغ‌ها ساخت. 🔸هرچه مردم نگریستند دیدند که بر خلاف شاهان پیشین او را به دنیا و تاج‌وتخت کاری نیست. 🔹چون سال تمام شد روزی وزیران به او گفتند: امروز رسمی است که باید برای صید به دریا برویم. 🔸مرد داستان را فهمید، آماده شد و با شوق به کشتی نشست، او را به دریا بردند و در آن جزیره رها کردند و بازگشتند. 🔹غلامان در آن جزیره او را یافتند و با عزت به سلطنتی دیگر بردند. 💢 امروز که فرصت ساختن دنیای دیگر و آخرتمان را داریم، تلاش کنیم و فردای زندگی خود را بهشتی بسازیم. ‎‌‌‌https://eitaa.com/setad_arbaeen_falavarjan
🔅پیامبر_اکرم صلی‌الله علیه وآله: ✍️ مَلعونٌ مَلعونٌ مَن عَبَدَ الدِّينارَ و الدِّرهَمَ؛ 💠 ملعون است ملعون، کسی که بندگی دینار و درهم کند. 📚 میزان‌الحکمه، ج۷، ص۱۹ https://eitaa.com/setad_arbaeen_falavarjan
✍ شباهت دل با آب 🔹در حیرتم از خلقت آب؛ 🔺اگر با درخت هم‌نشین شود، آن را شکوفا می‌کند. 🔺اگر با آتش تماس بگیرد، آن را خاموش می‌کند. 🔺اگر با ناپاکی‌ها برخورد کند، آن را تمیز می‌کند. 🔺اگر با آرد هم‌آغوش شود، آن را آماده طبخ می‌کند. 🔺اگر با خورشید متفق شود، رنگین‌کمان ایجاد می‌شود. 🔸ولی اگر تنها بماند، رفته‌رفته گنداب می‌گردد. 🔹دل ما نیز بسان آب است، وقتی با دیگران است زنده و تاثیرپذیر است و در تنهایی مرده و گرفته است. 🔸باهم‌بودن‌هایمان را قدر بدانیم. ‎‌‌‌https://eitaa.com/setad_arbaeen_falavarjan
🔅امام_حسین* علیه السلام ✍️ اعْلَمُوا أَنَّ حَوَائِجَ اَلنَّاسِ إِلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اَللَّهِ عَلَيْكُمْ فَلاَ تَمَلُّوا اَلنِّعَمَ فَتَحُورَ نِقَماً 💠 بدانيد كه نيازهاى مردم به شما از نعمت هاى خدا بر شماست. از آنها ملول نشويد كه گرفتار مى شويد.* 📚 كشف الغمّة ج 2 ص 241 https://eitaa.com/setad_arbaeen_falavarjan
✍ بخت دزد مسجد با نماز شب باز شد 🔹حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می‌اندیشید که دخترش را به چه کسی بدهد تا مناسب او باشد. 🔸در یکی از شب‌ها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد. 🔹از قضا آن شب دزدی قصد داشت از آن مسجد دزدی کند. 🔸پس قبل‌از وزیر و سربازانش به آنجا رسید. در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد. 🔹هنگامی که به‌دنبال اشیای به‌دردبخور می‌گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در را شنید که باز شد. راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نمازخواندن مشغول کرد. 🔸سربازان داخل شدند و او را در حال نماز دیدند. 🔹وزیر گفت: سبحان‌الله! چه شوقی دارد این جوان برای نماز. 🔸دزد از شدت ترس هر نماز را که تمام می‌کرد نماز دیگری را شروع می‌کرد. 🔹تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند، نمازش که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند. 🔸این‌گونه شد که وزیر، جوان را نزد حاکم برد. 🔹حاکم که تعریف دعاها و نمازهای جوان را از وزیر شنید، به او گفت: تو همان کسی هستی که مدت‌هاست دنبالش بودم و می‌خواستم دامادم باشد. اکنون دخترم را به ازدواج تو درمی‌آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود. 🔸جوان که این را شنید بهت‌زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی‌کرد. 🔹سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم درآوردی، فقط با نماز شبی که از ترس آن را خواندم! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می‌دادی و هدیه‌ات چه بود. ‎‌‌‌https://eitaa.com/setad_arbaeen_falavarjan