آورتین ،کتاب پرطرفدار که به شما مخاطبان عزیز پیشنهاد میکنم😍
قیمت با احترام،22500 تومان
آورتین فقط اسم یک روستایی دورافتاده در اطراف کرمان نیست. آورتین یادآور حماسۀ ایستادگی و مبارزۀ حاجقاسم در برابر مردانی است که امنیت و آرامش مردم را هدف گرفته بودند؛ داستان یک جنگ نابرابر. آنها از هیچ جنایتی خودداری نمیکنند؛ اما تو میخواهی مردانه بجنگی. آنها میجنگند تا تو را و خانوادهات را و سرزمینت را نابود کنند و تو میجنگی تا خانوادۀ آنها سلامت بمانند.
#کتاب
#حاج قاسم
#آورتین
#شهدا_دفاع مقدس
#فرمانده_دل ها
@setaregaannderakhshan
کتاب روطه 😍
قیمت با احترام،30هزار تومان
تا قبل از روشنشدن هوا، عراقیها تصور میکردند که نیروهای گردان ما در حد یک تیپ کامل وارد عمل شدهاند؛ بنابراین آنها با احتیاط در این منطقه حرکت میکردند و عقبنشینی ما و سایر تیپ و لشکرها نیز بهراحتی انجام میشد. پس از روشنشدن هوا، عراقیها که از ظرفیت محدود نیروهای گردان و عقبنشینی ما مطلع شده بودند، با سرعت و جسارت بیشتری به تعقیبمان پرداختند. آنها با خودروهای زرهی و نفرات پیادۀ خود، ما را دنبال میکردند و قصد محاصره و اسیرکردنمان را داشتند. در این تعقیبوگریز، فاصلۀ ما با عراقیها کمتر از سیصدچهارصد متر بود و بهراحتی، آنها را در پشتسرمان مشاهده میکردیم. در آن لحظه که چارهای نداشتم، در حالت دویدن و در جهت مخالف قبله، نماز صبح را بدون وضو و تیمم و رکوع و سجود، قبل از طلوع آفتاب خواندم که امید من به پذیرش این نماز در پیشگاه حضرت حق، بیش از نمازهای دیگرم میباشد.
#کتاب
#شهدا_دفاع مقدس
#انتشارات_ستارگان_درخشان
@setaregaannderakhshan
نام کتاب:ابودردا
قیمت با احترام،9هزار تومان
چند جمله از کتاب:سراغ حسین علمداری رفتم. او با دیدن من بهطرف میزش رفت و از داخل کشوی میز، یک پاکت بیرون آورد و همان طور که بهسمت من میآمد، گفت: «تعدادی عکس از سپاه خرمآباد برای ما فرستادن.» بعد پاکت عکسها را به من داد. نگاهم که به عکسها افتاد، انگار یک ظرف آب سرد روی سرم خالی شده بود. نمیتوانستم باور کنم. با تعجب گفتم...
متن پشت جلد: ترکش، از پنجره طرف ما، وارد ماشین شد و از بالای سر ما گذشت. بله ترکش از بالای سر ما عبور کرد و به سر حمید فتاح اصابت کرد و در دم او را شهید کرد. خون از سر او فواره میزد و روی سر و صورت من میریخت و من گرمی آن را حس میکردم و بوی آشنای خون تازه مشامم را میآزرد. شهادت حمید باعث شد تا فشار پای او روی گاز ماشین بیشتر شود و به سرعت هرچه تمامتر به جلو برود. من با یک دست فرمان ماشین را گرفته بودم و با دست دیگر سعی میکردم پای حمید را از روی گاز بردارم ولی پستی و بلندیهای جاده اجازه کار را به من نمیداد. بالاخره ماشین با همان سرعت زیاد اینقدر بالا و پایین رفت تا بین یک کانال بزرگ میان زمین و هوا گیر کرد و ایستاد. تمام بدنم کوفته شده بود. به برادر ارتشی گفتم: زود از ماشین خارج شو و خودم هم بلافاصله از ماشین به داخل کانال پریدم.
#کتاب
#انتشارات_ستارگان_درخشان
#شهدا_دفاع مقدس
#عشق
#مذهبی
@setaregaannderakhshan
نام کتاب:آقای دکتر
قیمت بااحترام:29هزار تومان
چند جمله از کتاب: وقتی بیهوش شدم، مرا همراه یکی از بچههای نجفآباد که آن هم یک چشمی شده بود، روی دوش اسرای عراقی انداختند که به عقب بیاورند. آتش که میریختند، اینها روی زمین شیرجه میزدند. ما هم از روی دوششان به پایین پرت میشدیم. وقتی مرا به اورژانس میرساندند، نبضم را میگیرند، ظاهراً ضربانی نداشتم، برای همین مرا جزو شهدا گذاشته بودند. مرا در کفن میپیچند و میگذارند پشت سنگر که من و بقیه شهدا را با وانت به معراج شهدا انتقال دهند...
متن پشت جلد: هوا گرم بود. داخل پلاستیک هم گرم. نیمه جانی داشتم و نفس ضعیفی میکشیدم. پلاستیک عرق کرده بود. رزمندهای این را دیده و فریاد زده بود: «آقای دکتر...!»
دکتر که دوباره معاینه میکند، میبیند نبض دارم. مرا به اورژانس برمیگردانند و بعد از وصل سرم و خون به بیمارستان سینای اهواز انتقال میدهند. بعد از سه روز که به هوش آمدم، فکر میکردم شهید شدم و جوانان بهشتی که بعد فهمیدم پرستاران هستند، داشتند خونهای خشکشده را میشستند و مرا تمیز میکردند.
#کتاب
#آقای_دکتر
#انتشارات_ستارگان_درخشان
#عشق
#وطن
#شهدا_دفاع مقدس
@setaregaannderakhshan