🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
✨گاهی اوقات به حالت غبطه می خورم؛
اگر #نوکری برای اهل بیت آن بود که تو می کردی پس ما کجای کاریم؟!
✨اگر کار فرهنگی آن بود که تو انجام می دادی پس ما چکاره ایم؟!
✨اگر اخلاص و کار برای خدا این است، که ما فقط حرف می زنیم و دریغ از عمل!
✨اگر آن نماز و عبادت تو را به خدا رساند ما با این عبادتمان به کجا می خواهیم برسیم؟!
_دست مارا هم بگیر که بدجور زمین خورده ایم🍃
🌸تولدت مبارک حاج عمار🌸
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#عمار_حلب
#شهید_مدافع_حرم
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
امیر حسین را بردیم منزل حاج آقا آیت اللهی برای خواندن اذان و اقامه در گوشش.
از حرف هایی که رد و بدل می شد می شنیدم که محمد حسین گفت "دو روز دیگه میرم ماموریت حاج اقا دعا کن شهید بشم" حاج اقا دستشان را گذاشتند روی سینه محمد حسین و گفتند "انشالله خدا شما را به موقع ببرد مثل شهید صدوقی، شهید دستغیب."
بهش گفتم "دیدی حاج آقا هم موافق نبود حالا شهید بشی" سری بالا انداخت گفت "همه این حرف ها درست ولی لذتی که علی اکبر(ع) امام حسین (ع)برد ، حبیب نبرد ...
#عمار_حلب
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
#عمار_حلب ✨
✨دلـداده ی اربـاب بـود
درِ تابـوت را بـاز ڪردند
ایـن آخـرین فرصـت بـود ...
بـدن را برداشتنـد تا بگـذارند داخـل قبـر؛ بدنـم بیحـس شـده بـود ، زانـو زدم ڪنار قبـر دو سـه تا ڪار دیگر مانـده بـود😭 . بایـد وصیـتهای📜 محمـدحسیـن را مـو بہ مـو انجـام میدادم.
پیـراهـن مشڪی اش 🏴را از تـوی ڪیـف👜 درآوردم. همـان که محـرم ها می پوشیـد. یڪ چفیـه مشـکی هم بـود ، صـدایـم میلرزیـد💔 . بہ آن آقـا گـفتـم ڪہ ایـن لبـاس و ایـن چـفیـه را قشنـگ بڪشد روی بدنـش 💕، خـدا خیـرش بـدهد توی آن قیـامت ؛ پیراهـن را با وسـواس ڪشیـد روی تنـش و چـفیـه را انـداخـت دور گردنـش ...
جـز زیبـایی چیـزی نبـود بـرای دیـدن و خـواستـن☺️ ! بہ آن آقـا گفتـم:« میخواسـت بـراش سینـه بزنـم ؛ شـما میتونید؟ یا بیـاید بالا ، خـودم بـرم بـراش سینـه بـزنم » بغضـش ترڪید.😭 دسـت و پایـش را گـم کـرد . نمیتوانست حـرف بـزند
چـند دفعـه زد رو سینـه محـمـدحسـیـن. بهـش گفتـم:« نوحـه هـم بخونیـد.» 🗣برگـشت نگاهـم کـرد.👀 صورتـش خیـس خیـس بـود. نمیدانم اشـک😭 بـود یـاآب باران.🌧 پرسیـد:« چی بخونـم؟» گفتـم :« هرچـی به زبونتـون اومد. » گفـت:«خودت بگـو » نفسـم بالا نمیآمد ....
انگار یڪی چنـگ انداختـه بود و گلـویم را فـشار میداد ، خیلی زور زدم تا نفـس عمیـق بکـشم❤️
گفتــم :
از حـرم تـا قـتلگـاه ✨
زینـب صـدا میزد حسـیـن
دسـت و پـا میزد حسـیـن ؛
زینـب صـدا میزد حسـیـن ...🕊
سینـه میزد برای محمـدحسیـن
شانـه هایـش تکـان میخورد ... 😭
برگـشت با اشـاره بہ مـن فهمـاند
همـه را انجـام دادم ؛ خـیالـم راحـت شـد ...
پیـشِ پـای اربـاب تـازه سینـه زده بـود ...
#همسر_شهید 💞
به مناسبت سالگرد شهید عزیز🕊
#محمدحسین_محمدخانی
۱۶/آبان/۹۴
#شـہیدمـحمـدحـسـیـنمـحمـدخـانـے❤️
https://eitaa.com/setaregan_velayat313
خودش خیلی وقتها با صدای گرفته هم روضه میخواند؛ فکر این را نمیکرد که ممکن است بگویند چقدر صدایش بد است. میگفت که الان وظیفه ام روضه خواندن است، حتی با صدای گرفته. آخرهای روضه هم نصیحت میکرد:
#رفیق_نکنه_جا_بمونی
نکنه ارباب تو رو نخره ...
نکنه روسیاه شی ...
اگه نخره آبروت میره ...
چند خط از کتاب #عمار_حلب
نقل از رفیق شهید
#شهید_محمدحسین_محمدخانی❤️
#روزتون_شهدایی🌹
https://eitaa.com/setaregan_velayat313