eitaa logo
" ستارگان ری"
188 دنبال‌کننده
257 عکس
115 ویدیو
31 فایل
💠 جملات قصار و وصیت نامه شهدای شهرستان ری 💠 🔸️قبله تهران🔸️ ↩ امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست ↪ 🔶️ مقام معظم رهبری 🔶️ ✅ ارتباط با معاونت فرهنگی : @gomnam_1472 🔰 معاونت فرهنگی هنری سپاه ناحیه ری
مشاهده در ایتا
دانلود
(محله دولت آباد) ✅پیام شهید عزیزم هرگاه خواستید برای من کنید بر مظلومیت مولایمان علیه السلام و یارانش گریه کنید و برای اهل بیته حسین علیه السلام مبلغ شهدا باشیم🌹 ــــــــــــــــــــــ ما را دنبال کنید👇👇 🆔 @setaregane_rey
(محله دولت آباد) ✅وصیت نامه ای ک روضه حضرت زهراست (س) ای که را تا ابد پایدار و بیمه کرده ای دخلیم آقاجان وقتی که ما به جبهه میرویم به این میرویم که انتقام آن سیلی که آن نامردان بر روی شیعیان زده اند و برای انتقام آن کرده میرویم وهمچنین برای گرفتن آن سوراخ شده میرویم. سخت است شنیدن این ها خدایا🤲 به ما توفیق اطاعت و فرمانبرداری از این رهبر عنایت بفرما. مبلغ شهدا باشیم🌹 ــــــــــــــــــــــ ما را دنبال کنید👇👇 🆔 @setaregane_rey
مادری بود بنام ننه‌علی آلونکی ساخته بود در بهشت‌زهرا بر قبر فرزند شهیدش شب و روز اونجا زندگی میکرد، قرآن میخوند سنگ قبر پسرش بالش‌ش بود و همونجا هم چشم از دنیا می‌بندد و کنار فرزندش خاک میشود این داستان یک شهید است خدا کند که در روز قیامت شرمنده این مادر نشویم... مبلغ شهدا باشیم🌹 ــــــــــــــــــــــ ما را دنبال کنید👇👇 🆔 @setaregane_rey
( محله فدائیان اسلام) ✅خاطره ای از اقوام شهید از جبهه آمده بود تهران برای گرفتن گواهی نامه پایه ۲بعد با رفتن بیرون (بهشت زهرا) به نامزدش که دوست و همرزم بودند نشان داده بود و حتی جای قبر خود را هم گفته بود بعد به خانه برگشتند پرسید کجابودید؟ احمدرضا چیزی نمیگوید اما نامزدش گفت: بودیم و مادر او ناراحت میشود و به او میگوید همه اول زندگیشان میروند و آن وقت شما بهشت زهرا رفتید. مبلغ شهدا باشیم🌹 ــــــــــــــــــــــ ما را دنبال کنید👇👇 🆔 @setaregane_rey
✅لوتی آن شب خانه نبود، باهم رفتیم رستوران نزدیک خانه، نان داغ و کباب داغ. داشتیم غذا می خوردیم که نگاهمان افتاد به بیرون. دو تا پاکستانی صورت هایشان را چسبانده بودند به شیشه رستوران و معصومانه نگاه می کردند به غذا خوردن ما صاحب بهشان تشر زد که چرا اینجا آمدید و بروید پی کارتان.خلاصه برخورد بدی کرد آن لحظه باید بودید و قیافه را می دیدید،عصبانی شده بود،از سر میز بلند شد و رفت سراغ صاحب رستوران با ناراحتی گفت: "به جای دعوا کردن یک پرس غذا بده به این طفل های معصوم" صاحب جواد داد :" کار یک شب دوشب که نیست،هرشب می آیند اینجا" مصطفی این حرف را که شنید گفت: هرشب چند تا به این بچه ها بده،سرماه من همه را با شما می کنم،اصلا همین امشب،پول غذای یک ماه را می دهم که شما هم خیالت راحت باشد. مبلغ شهدا باشیم🌹 ــــــــــــــــــــــ ما را دنبال کنید👇👇 🆔 @setaregane_rey