eitaa logo
ستاره شو7💫
732 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
49 فایل
یه ستاره💫 کاشتم واسه تو روشن و زیبا یه ستاره تو دلم💖 جا گذاشتم رنگ فردا... ارتباط با موسسه هفت آسمان @haftaaseman ارتباط با ادمین: @admin7aaseman ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستای گلم که جواب صحیح دادند به تست هوش این هفته 😍😇 صبا صفری مطهره مرتضائی ماهان امینی امیدحجت علی حجت نگار جعفری الهام احمدی خواه مریم جان نثاری هانیه جمالی مبینا گردفروشانی نرگس باقری طادی اسما فدائی جواد زهرا اسدی مهدی ابراهیم عابدی ساغر یزدانی ابوالفضل امانی زیباخدامی مصطفی قلع ریز محمد حسن آبکار فاطمه زهرا بیغمیان نازنین زهرا عابدی علی جزینی سمیه اسداللهی مهشید بورونی ملیحه یادگاری سجاد حیدری عرفانه احمدی راضیه بیدرام فاطمه زهرا احمدی 👏👏👏👏👏
کانال اموزش رایگان نوجوانان 👇👇 https://eitaa.com/setareha_amozesh منتظر کارهای زیباتون هستیم 😊👏
11.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
↻✂️📏✏️••|| . . 🙃🙂 اموزش درست کردن قایق موتوری کنترلی ᘜ⋆⃟݊🍁🪸🪺🌻•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
ستاره شو7💫
#رمان #نوجوان #فرشته‌هاازکجامی‌آیند #قسمت_پنجم 🧖‍♀🧖🧖‍♀🧖 محمد من شاگرد پینه‌دوزی بودم که همان نزدیکی‌
🧖‍♀🧖🧖‍♀🧖 گیتی بدون هیچ چون‌وچرایی برگشتم. دلم نمی‌خواست بروم، پای رفتن نداشتم. منتظر بهانه‌ای بودم تا بعدها وجدان‌درد نگیرم. صدای پسر واکسی مثل صدای باران نرم و دلنشین بود و در هوایی سرد و بارانی گرمی می‌بخشید. همراهش رفتم چون مطمئن بودم هر جا بروم بهتر از خانه‌ی حاجی کرباسی است. پیرمردی روی چهارپایه نشسته بود و بسته‌ای در دست داشت. من کمی عقب‌تر ایستادم و پسر واکسی چند کلمه‌ای با او حرف زد، بعد کنار رفت و پیرمرد بسته را به‌طرف من دراز کرد و گفت: «بیا بگیر! کارت را راه می‌اندازد.» من با همان بسته‌ی نخ‌پیچی‌شده به خانه برگشتم. مادرم دسته‌های اسکناس را لمس کرد و لبخند بی‌رمقی زد. ــ باورم نمی‌شود! هیچ‌کدام باورمان نمی‌شد، تا وقتی‌که رفتیم بیمارستان، پول‌ها را دادیم و پرستاری پرونده‌مان را تکمیل کرد. همکارش پرسید: «کدام بخش بستری می‌شود؟» ــ باید برود اتاق عمل. دکتر می‌گفت همین‌جوری هم دیر شده. همین مرا بیشتر نگران می‌کرد. دلم مثل سیروسرکه می‌جوشید. قلبم مثل قلب گنجشکی گرفتار در تله می‌تپید. حواسم به خودم نبود. کاغذی که پول‌ها را در آن پیچیده بودند، هنوز دستم بود. دو ساعتی بود که توی راهروهای بیمارستان راه می‌رفتم و آن تکه‌ی مجله را این‌طرف و آن‌طرف می‌بردم. دوروبرم را نگاه کردم ببینم سطل آشغال کجاست که آن تکه کاغذ را دور بیندازم. سطل آشغال، آن سر راهرو بود. دور بود و من دلم نمی‌خواست از جلو در اتاق عمل جنب بخورم برای من و برادر و خواهر کوچکم، همه‌چیز توی آن اتاق بود. بی‌اختیار چشم‌هایم کشیده شد به‌طرف نوشته‌های تکه مجله‌ای که دستم بود. چهار صفحه‌ی پشت‌ورو از یک مجله بود. یک صفحه پرسش‌ها و پاسخ‌های پزشکی که بیشتر درباره‌ی ناراحتی‌های استخوان و ارتوپدی بود. فکر کردم کاش درباره‌ی تومورها بود. صفحه‌ی روبه‌رویش تبلیغ کتاب بود و دو صفحه‌ی پشتش هم مقاله‌ای بود با این عنوان: «فرشته‌ها از کجا می‌آیند؟» از اسم مقاله خوشم آمد همه را خواندم و تصمیم گرفتم آن دو صفحه را پیش خودم نگه دارم. ادامه دارد... ᘜ⋆⃟݊🍁🪸🪺🌻•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[🌿🌸] ﷽ ❀الهی هر آنچه از تو به ما رسد الحمدلله🤲 ᘜ⋆⃟݊🍁🪸🪺🌻•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
ظهر روز دوشنبه تون بخــــــــــــیر 🌤
╭┅──────┅╮ ࿐༅📚༅࿐ دوستی با نامحرم ❌⛔️ ╰┅──────┅🦋 ᘜ⋆⃟݊🍁🪸🪺🌻•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂
ستاره شو7💫
-مرگ است حیاتی که درآن فاطمه ای نیست -خاموشم وبعداز تومرازمزمه ای نیست... ᘜ⋆⃟݊🍁🪸🪺🌻•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂