╭─━─━─• · · · #استوری | #story📱 . . + نگرانی؟ - آره.. +پس زیاد بگو... -... ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂🙋‍♀

#صیقل_روح 🎶 🎧 صبح امید #حامد_زمانی ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂🙋‍♀

#بازی 🎯 ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂🙋‍♀

#رمان #قسمت_شصت_و_هفت محمدجواد به جمع حروف بازگشت و با نگاهش به دنبال لام گشت. 🙄 لام در کنار برهان ایستاده بود و باهم درباره ی چیزی صحبت میکردند و میخندیدند🧐 محمدجواد احساس میکرد قلبش درد میکند. حرفهای صدا از فکرش بیرون نمیرفت. 😣برهان از لام جدا شد و رو به کوه تشدید با صدای بلند گفت: عقاب نگهبان؟! 🦅 من برهان هستم🕊 صدای برهان در کوه طنین انداز شد. انگار کوه حرفش را چند بار تکرار کرد. ناگهان عقابی بزرگ از بلندی کوه به سمت اهالی باغ قرآن فرود آمد. از شدت حرکت بالهایش گرد و خاکی بلند شد. اهالی باغ قرآن دستان هم را گرفتند تا مبادا باد یکی از آنها را به سمتی پرتاب کند. عقاب بالهایش را جمع کرد و رو به اهالی باغ قرآن گفت: «سلام من عقاب هستم. نگهبان کوه تشدید. بابت این طوفان هم از همه ی شما عذر میخوام. این مشکل بالهای بزرگه. از دیدار دوباره ی شما خوشحالم.» حروف دستان هم را رها کردند. خوشبختانه همه سالم بودند و جواب سلام عقاب را با صدای بلند دادند. برهان رو به عقاب کرد و گفت: دوست عزیزم مسافران ما خسته اند.» عقاب رو به کوه ایستاد و با بالهای بزرگش به کسی یا چیزی اشاره کرد و به اهالی باغ قرآن گفت: «لطفاً پشت من و برهان پناه بگیرید. طوفان سختی در راهه...» 🌪 ادامه دارد..... ـ ـ ـ ــــــــ⊰𑁍⊱ــــــــ ـ ـ ـ #محمدجوادوشمشیرایلیا #داستان 👨🧕 🌼⃢ 🍂🌟@setaresho7

💠تلاوت تحدیر (تندخوانی)💠 ⚜ #جزء_28#قرآن_کریم ⚜ ⏲ «در۳۰دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 فایل را به دوستان خود هدیه دهید. ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂🙋‍♀

↻✂️📏✏️••|| . .#حوصلتون_سر_نره🙃🙂 #کاردستی آموزش درست کردن جامدادی با کنف😊👌 ᘜ⋆⃟݊🌱•✿❅⊰'••'•'━━━•─ @setaresho7 اینجا ستاره شو ‎‎‌‌‎‎‎‌‌‎‎‌‌‎─•━━━•'••'•⊱❅✿•ᘜ⋆⃟݊🙋‍♂🙋‍♀

چالش پدرم ، مولایم ، علی جانم با نام تو تمام عالم شاد شده و دشمنان به لرزه می افتند . پدرم زمانی که نام تو را به زبان می آورم دلم قرص می شود که کسی پشتم است و همیشه هوایم را دارد . مولا جانم زمان زیادی سختی کشیدی و کسان اندکی به تو یاری رساندند اگر آنجا بودم تا آخرین لحظه تنهایت نمی گذاشتم و می دانم تو هم هوای من را داشتی . حسرت دیدنت خواب را از من گرفته است و در کنار تو بودن برایم آرزو است 🥀 مبینا گردفروشانی

‌ ‌: #چالش نامه ای برای پدر به مناسبت شهادت مولا علی ع و شب های قدر شبهای قدر بنویسید کجا میرین، چه میکنین، چرا باید احیا بگیریم و.... در قالب؛: خاطره، دلنوشته، کلیپ زیبا، سلام ما شب های قدر به امامزاده مسجد و یا کانون میرویم دعای جوشن کبیر رو میخونیم برای اینکه لیاقتمان را بالا ببریم از گناهان توبه کنیم و آدم خوبی بشیم همچنین در این شب سرنوشت انسان ها تعیین میشه مهدیه احمدی

سلام #چالش برای شبهای احیا به مسجد محلمون میرم تا دعا کنم برای امام علی(ع) عزاداری کنیم چون به شهادت رسیدند من اول از همه خدا راشکر میکنم که عمری دوباره بهم دادتا شب های قدر را شب زنده‌داری کنم و دعا کنم که ظهور آقا امام زمان (عج) برسه. و اینکه إنشاءاللّه سالی که درپیش داریم رو با سلامتی و دلخوشی بگذرونیم دعا واسهٔ شما که ما را بابرنامه های قرانی جذابتون آشنا کردید دعا واسهٔ مامان و بابام و داداش کوچیکم دعا واسهٔ شفای همهٔ مریضها واینکه از خدا می خواهم زیارت امام رضا و امام حسین رو قسمت کنه تا برم ََ🤲🏻 🤲🏻 🤲🏻 فاطمه زهرا احمدی