چند بیت روضه
#یا_صدیقه_الشهیده سلاماللهعلیها
تا به تغسیلت علی آغاز کرد
زخم خونین درون سر باز کرد
خَست خارِ غم، دلِ آزُردهاش
دید تا بلبل گُلِ پژمردهاش
گفت ای جانِ نهان در پیرُهن
این تو هستی خُفته پیش چشم من
رفتی و آرام جانم با تو رفت
بل تو رفتی و روانم با تو رفت
وای اینک بایدم تغسیل تو
ای ملائک را به لب تجلیل تو
هان چه گویم من ز تقلیب زمان
جان خود شستن که خواهد در جهان
گفت با اسما به چشمِ اشکبار
آب غسل از چشمهسار جان بیار
طُهر مطلق را نیاز آب نیست
هفت دریا را سرِ تالاب نیست
از پی اجرای حکم کبریا
غسل باید پیکر مرضیه را
ورنه دریا را چه حاجت شستشو
نصِ کوثر را که میخواهد وضو
گل به شبنم شست باید در چمن
غسل او شاید ز آب چشم من
شوید از برگ شقایق در بهار
آب چشمِ ابر نیسانی غبار
چشمهٔ تسنیم را خون در جگر
که نشد از غسل زهرا بهرهور
تیره بود آفاق گردون، سوبهسو
شهر یثرب غرق ظلمت کوبهکو
دیدهٔ گردون ز دیدن باز ماند
هاتفش گویی "یَغُضُّوا" باز خواند
تافت تا انوارِ چون خورشید او
قدسیان بستند چشم از دید او
مه جمال خود نهان در هاله کرد
تا نبیند آن فروغِ شبنورد
دیده بیدار انجم نیز خُفت
داستان غسل زهرا تا شنفت
کون و امکان لیلهٔ دیجور شد
چشم هر بیننده آن شب کور شد
دیدهها بستند خیلِ انبیا
تا نبینند آن فروغِ لایُری
دورباشِ عصمتِ کبرای حق
بست چشمِ روشنای ماخَلَق
دیدهای کان را به دیدش راه بود
چشمِ شویَش، چشمِ عینالله بود
دستِ حق آن جسم را تا لمس کرد
سر زدش از آتشیندل آهِ سرد
خوانده شد مُبهم خطِ کلکِ سیاط
با همه ظلماتِ این ویرانرباط
این خطوط آثار جور و کینه بود
گوییا زنگار در آیینه بود
خواند از این خط شیرِ حق با لمس دست
درد زهرا را که پنهان بوده است
وای، این گُل خستهٔ این خارهاست
این ستم یارب به زهرا کی رواست؟
بشکند دستی که این گوهر شکست
گوهر گنجینهٔ داور شکست
بشکند دستی که این بیداد کرد
ظلم هم ای کینهاش فریاد کرد
عصمتِ کبری و ظلمی این چنین؟
گوهرِ نایاب، آنگه سنگِ کین؟
حجتِ یزدان ز جان بیزار شد
صورتش آیینهٔ دیوار شد
سر کشید آهِ شررزای علی
اشک آمد بر تسلای علی
بود دل اما ز هجران بیقرار
یار را سخت است آری هجر یار
تا علی را دیده گریان شد ز غم
ماسوا گردید غرق اندر الم
#عابد_تبریزی
#اصغریه_اعظم_تبریز
🔰@Seyed_Alireza_Naghibpour