ساعاتی پس از شنیدن خبر ناگوار درگذشت این روحانی شریف، این سطرها را در استوریها نوشتم:
▪️«ارغوان
اين چه رازى است كه هرسال بهار
با عزاى دل ما مىآيد؟»
درگذشت روحانىِ مردمىِ جهادیِ مديريتبلدِ بااخلاصِ باسوادِ بافكرِ باشعورِ جوانِ جوانفهمِ هنرفهمِ دنياگريز ِ رياستگريزِ شهرتگريزِ نورانىِ خوشمشرب براى هرکه او را مى شناخته عزاست، اما براى خودش عيد است.
مرگ كسى كه یک عمر منتظرانه زيسته و دويده و جنگیده در ايام نيمهشعبان معناى ديگرى دارد:
منتظران را به لب آمد نفس
اى شه خوبان تو به فريادرس
سوى عجم ران منشين در عرب
زردهٔ روز اينک و شبديز شب
سكه تو زن، تا امرا كم زنند
خطبه تو كن تا خطبا دم زنند
از تو یکی پرده برانداختن
وز دو جهان خرقه درانداختن...
مرحوم استاد حجت الاسلام والمسلمين حاج آقا #سيد_محسن_شفيعى شايد محبوبترين و فعالترين روحانى در ميان روحانيان مسئول نهاد نمايندى سراسر كشور بود، از محبوبترين روحانيان كل خطهٔ خوزستان بود و البته كه در استانهاى دیگر هم ارادتمند بسيار داشت، مىدانم كه بارها برا سمتهای خوبى به پايتخت و به مناصب متفاوت دیگر دعوت شده و برخلاف بيشتر ما كه هيج تعارفى را رد نمىكنيم اين تعارفات را رد كرده بود تا در استان خودش و در تخصص خودش و دور از رسم تهرانزدگى نخبان موثر باشد.
حقا مردى بود كه مىشد دل آدم به وجودش گرم باشد. درگذشت ايشان را به خوزستان عزیز، پدر بزرگوارشان و خانوادهٔ محترم و معزز و پرافتخارشان خصوصا برادر شاعر و نخبهام آقا #سید_محمدمهدی_شفیعی تسليت مىگويم. انشاالله با انبيا و اوليا و اجداد طاهرين و برادر شهيدشان و معاشيق ازلى و ابدیشان محشور باشند، اعلى الله مقامه و قدس الله نفسه الزكيه و حشره الله مع اوليائه و رفقائه و حسن اولئک رفيقا.
▪️آنچه در این متن به طور کامل از آن غافل بودم و از خصائص مهم آن مرد شریف است و بنده هم بعد از درگذشتشان متوجه شدم، توجه و اشتیاق و اهتمام ویژهٔ ایشان به فرزندان شهدای. این خصلت علوی، خصلتی است که من در تمام مردان خدا و زنان الهی دیدهام و عموما هم بعد از درگذشتشان متوجه شدهام. فرزندان شهیدان بسیاری پس از درگذشت اینگونه انسانها بار غم سنگینی را دوباره بر دوش خود احساس میکنند.
در هفتمین روز درگذشت ایشان دعا میکنم انشاالله با جدشان، پیشوایشان و الگویشان امیرالمومنین علی علیه السلام محشور و همنشین و همسخن باشند.
@FihMaFih
«قلب شهر» کو؟
کوچه کوچه در پیاش دویدهام
نیست؛
رفته است
بیخبر
از میان کوچههای شهر، کوچ کرده است
«قلب مهربان شهر»
با تبسم و سلام
در نهایت خضوع و احترام
خلوت مرا به سمت خود کشانده بود
آه پس کجاست
سیدی که با عبای خود، غبار شهر را تکانده بود؟
«قلب شهر» کو؟
خواب بودم و طنین یک ندای ناب
پرسش مرا جواب داد:
آی قلب مهربان! به سوی من بیا!
بیش از آستانهی تحملت تپیدهای
تو در امتحان عاشقی
سربلند گشتهای
من به مهربانی تو بیست میدهم
آی قلب مهربان بس است
من به تو
حکم «ایست!» میدهم
سید مهدی موسوی
#شاعر
#شعر
#اشعار
به حسرتی که در دل ماند...
آ سید محسن شفیعی
*زبان حال مسجد صاحب الزمان (عج) اهواز*
در حسرتِ یک گفتگوی ساده، بعد از تو
دلخسته خواهد ماند، این سجّاده، بعد از تو
بی اشکِ چشم وُ، ذِکرِ 《یا سبحانِ》 لبهایت
خونینجگر خواهد شد این دلداده بعد از تو
این مُهر... این مِحراب... دیگر با کدامین ذوق
شبهای احیاء ... میشوند آماده بعد از تو؟
□□
چون نالههای خانه وُ ، چون بُغضِ حَنّانه
در خویش نالیدهست، هر آزاده، بعد از تو
سَقّا بِنوشانَد کدامین تشنه را -بی آب-؟
ساقی بِگرداندَ کدامین باده/ بعد از تو؟
□□
بیشک به دستِ صاحبِ این نام خواهد بود
این بیرقی که بر زمین افتاده، بعد از تو
رفتی وُ، مِعیارِ و عَیاری تازه پیدا کرد
طرز و ترازِ لفظِ 《آقازاده》 بعد از تو
فردین کوراوند
#شاعر
#شعر
برای حضرت سید محسن شفیعی که زودتر به مقصد رسید
استاد سید محسن شفیعی آن مرد نام دیگرش سحر بود
آن مرد اهل راز و اهل تدبیر، آن مرد اهل حکمت و نظر بود
با عمر در حدود کمتر از شصت کوچید و بار خویش را سحر بست
با سیرتی و صورتی که حتی از خنده ی بهار تازه تر بود
او سربه زیر بی توقعی بود، با بخششی که خاص عاشقان است
او تکیه گاه بچه های جبهه، او یاور طفلان بی پدر بود
من هر زمان که دیدمش یکی کوه، مردی بزرگ و دردمند و نستوه
او سینه اش چون سفره ای گشاده، چشمان پر مهرش هماره تر بود
استاد سید محسن شفیعی مرد بزرگ روزهای غربت
آن مرد یار بی بدیل مولا، آن مرد خار چشم فتنه گر بود
با مهربانی نسبتش چه خونی، با عشق و مستی نسبتش چه نزدیک
آن مرد از تبار روشنایی آن مرد از قبیله ی هنر بود
استاد سید محسن شفیعی مردی که نام کوچکش بزرگی ست
مردی که پیش مردمان چه کوچک مردی که از نامش بزرگتر بود
علیرضا قزوه
شعری با چشمان اشکبار در وصف یار دیرین▪️
عالم ربانی حضرت حجه الاسلام و المسلمین حاج آقا سید محسن شفیعی رضوان الله تعالی علیه
سُرایم شعر خود را وصف یارم▪️
توانم ده خدایا چونکه زارم▪️
زهجر آنیَش گو من چه سازم▪️
رفیق و همدم و آگه به رازم▪️
گُهر بود و پرید از دار دنیا▪️
گمانم گَه بوَد این بوده روءیا▪️
زفقدانش عزا هر کوی و برزن ▪️
به نزد اهل بیت و مرد و هر زن▪️
که رفته عالمی از دار دنیا▪️
چه حُسنی و جمال و دل چو دریا▪️
بیانش هم رسا و مرد پویا▪️
زاحوال یتیمان بوده جویا▪️
به هر شب نزد محرابش جماعت▪️
جوان و پیر و کودکها به ساعت▪️
فراق و هجر او بر ما شده سخت▪️
که یاری چون گُهر از دست ما رفت▪️
حسن هم روز و شب نالانِ هجرش▪️
بیاد محسن و آن خُلق و مِهرش▪️
سروده ای از شیخ محمد حسن انصاری