eitaa logo
آموزشگاه سید حسینی|خانواده_معنویت
331.2هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
813 ویدیو
8 فایل
ما یه تیم 40 نفره و حرفه ای هستیم که به مدد الهی به ارتقای کانون خانواده و معنویت چندين هزار نفر کمک کرده ایم☘️👨‍👩‍👧‍👧 فهرست دیدنی مطالب ما👇 https://eitaa.com/seyedhoseiny_ir/1874 ارتباط با ما👇‌ @seyedhosainy . .
مشاهده در ایتا
دانلود
. . سلام به رفقای بزرگوار بهتره اینجوری بگم سلام به شما بچه های حضرت زهرا ...‌💚 خوبین ان شاالله؟ رفقا دو کلام عرض خیلی مهم دارم ...‌ گوشت با منه؟‌ . . .
. . . 😰واقعیتش یه ظلم خیلی بزرگی در حق ما و نسل جدید داره میشه ...‌ اونم اینه که دشمن یه سری فاحشه رو به عنوان الگو داره تو مغز مردم جامعه ما وارد میکنه و سبک زندگیشون رو فاسد میکنه .... برای همینه که کلا حیا از بین رفته ... بعضی مردم در گناه و بی حیایی پرده ندریده باقی نگذاشتند😢 . . . در حالی که ما الگویی در عالم داریم به نام زهرای مرضیه سلام الله علیها که در تمام ابعاد زندگی برای ما الگو هستند .... دین داری ... تعلیم و تربیت... خانه داری ... مادری... فرزند پروری... کنش های اجتماعی ... معنویت ... معنای زندگی و....‌☘️ ‌ این خانم شخصیتی هست که امام حسن عسگری می‌فرماید: ما حجت خدا بر مردم زهرای مرضیه حجت خدا برماست....‌😍 ‌ حالا یه سوال دارم ⁉️ من یه طرحی دارم برای اینکه بتونیم در زندگی خود از وجود حضرت زهرا سلام الله علیها الگو بگیریم ولی نیازه همه دستمون تو دست هم باشه تا بتونیم کار فرهنگی بکنیم ...‌✅️ . . . اگه همراهی نکنی بعد حق نداری این و اون رو در وضعیت فرهنگی جامعه مقصر بدونی چون خودت هم کاری که میتونستی انجام بدی رو انجام ندادی🟥
. . حالا طرح چیه؟‌🧐 با هم دیگه یه پویش راه میندازیم به نام ❤ چه هدفی داره این پویش؟‌ ‌ هدف 1️⃣ : ایجاد یک رابطه ی قلبی بین ما و مادرمون حضرت زهرا ... ‌ ‌ هدف2⃣ : پاسخ با شبهاتی که دشمن در اذهان عمومی انداخته که مردم رو از حضرت زهرا دور کنه‌ ‌ هدف3️⃣: چه اتفاقی برای حضرت زهرا افتاد و حرف ایشان چه بود (اینجا مراجعه میکنیم به تاریخ و در کانال مطلب میذاریم) هدف4⃣ : شناخت سبک زندگی اون حضرت و الگو گرفتن از ایشان در زندگی خود‌ ‌ این پویش چگونه راه می افتد؟‌ ‌ما در این کانال مطالب و محتواهایی تولید میکنیم که ما را به اهداف بالا می‌رساند. . اما شما چگونه در شرکت میکنید؟🧐‌ ‌فقط دوتا کار باید انجام بدید اول محتوا رو ببیند دوم تا جایی که میتونید نشر بدید❤️‌ . هرکی پاکاره نیت کنه و بگه لبیک یا زهرا💔‌‌ . . .
دمتون گرم چقدر لبیک یازهرا فرستادید...‌‌ ‌ مادرمون حضرت زهرا شب ها در خونه ی مهاجر و انصار رو میزد و برای امیر المومنین یار جمع می‌کرد...💔 همش میگفت: انسیتم یوم الغدیر؟ چه زود غدیر رو یادتون رفت ... خیلی ها قبول می‌کردن ولی در عمل همراهی نمیکردند ‌. . در عمل برای مادر چه میکنیم ....‌؟ بنا داریم تو این ایام جواب شبهه منتشر کنیم یکم بریم تاریخ رو مرور کنیم بهتر جریان رو بفهمیم.... بیشتر از سیره ی اون حضرت بگیم و ازشون الگو بگیریم .....‌ ‌. . . 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘️داستانی معتبر_بدون سانسور _جذاب از زبان امیر المومنین که جریانات زمان شهادت حضرت زهرا را حکایت می‌کند ☘️ قسمت ؟ 🟥سال یازدهم هجری ظهر دوشنبه ۲۸ صفر با فاطمه و بچه ها خانه پیامبر بودیم دیگر به کسی اجازه ملاقات ندادیم. سرشان را به سینه ام تکیه دادند _با برده ها رفتار خوبی داشته باشید حواستان به خوراک و پوشاکشان باشد با آنها نرم حرف بزنید نماز را ترک نکنید فاطمه شعر پدرم را میخواند - چهره ای نورانی که به احترامش از ابر باران طلب می.شود. شخصیتی که پناهگاه یتیمان و نگهبان بیوه زنان است. پیامبر به سختی چشم باز کردند - این شعر را عمویم ابوطالب در وصفم سرود؛ اما بهتر است به جای آن این آیه را بخوانی محمد فرستاده خداست قبل از او هم پیامبرانی آمدند و رفتند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود ایمان و عمل درست را ترک میکنید؟ به دین اجدادتان بر میگردید؟ هرکس این کار را بکند هیچ ضرری به خدا نمیرساند. قطعاً خدا شاکران را پاداش میدهد. بعد از خدا، پیامبر همه امیدم بودند به حال احتضار افتادند. روبه قبله شان کردم رو برگرداندم تا اشکهایم را نبینند. گریه شان گرفت. - پیامبر چرا گریه میکنید؟ -بعد از من این امت به شما بی اعتنایی میکنند. فاطمه هم گریه اش گرفت.
- پدر من از فراق شما گریه میکنم نگاه پیامبر آرام و زلال بود در گوش فاطمه خواندند. _دخترم از خانواده ام تو اولین کسی هستی که به من ملحق میشوی فاطمه لبخند زد و پیامبر به شهادت رسیدند. چشم هایشان را بستم و دست هایم را برای تبرک به صورتم کشیدم بردی یمنی روی ایشان کشیدیم پیامبران قدر خوب بودند که گاهی با شعر بر ایشان ابراز احساسات میکردم همه آنها را در ذهن مرور کردم. هنوز لشکر از جَرف حرکت نکرده بود کسی خبر شهادت پیامبر را به آنها رسانده بود. بخاگوهای غدیر همین را بهانه کردند به خاطر کینه هایی که از من داشتند، دوان خودشان را به مدینه رساندند تا بر مسند خلافت ننشینم عمر بن خطاب در سرش می زد. - به خدا پیامبر نمرده است موسی چهل روز به طور رفت و برگشت. پیامبر هم خیلی زود برمیگردد هرکس بگوید رسول خدا مرده است، زبانش را می برم. دست و پایش را هم قطع میکنم هنوز پیامبر وسط اتاق درازکش بودند که عمر در گوش ابوبکر چیزی گفت و او را با خودش برد.
فضل و اسامه آب می ریختند و من ایشان را از روی لباس غسل می دادم. فرشته ها هم کمک حالم بودند. انگار درودیوار خانه فریاد میکشید. دسته ای از فرشته ها به آسمان می رفتند و دسته ای دیگر به زمین هبوط می کردند. زیرلب میخواندم. - ای رسول خدا با مرگ تو رشته پیامبری و خبرهای آسمانی پاره شد. شهادت تو اتفاق خاصی بود مصیبتهای دیگر را از یادمان برد و همه عزادار شدند. اگر به صبوری امر نکرده بودی، اگر از بی تابی نهی نکرده بودی، آن قدر گریه میکردم تا اشک چشمم خشک شود. این درد بی درمان غم ،رفتنت تا ابد در قلبم میماند چه باید کرد؟ مگر میشود جلوی مرگ را گرفت؟ پدر و مادرم فدایت که در زندگی و مرگ، پاکیزه ای در محضر خداوند یادم .کنید فراموشم نکنید . ایشان را کفن کردیم خم شدم و صورتشان را بوسیدم باز نگاهشان کردم تنها تکیه گاه تمام این سالها را دلم نمیآمد؛ اما پارچه سفید کفن را کشیدم روی صورت سردشان _جانم در ناله ها زندانی است ای کاش همراه ناله ها بیرون می آمد. بدون شما در زندگی خیری نیست من گریه میکنم مبادا بعد از شما عمرم طولانی شود. مردمی که صبر ندارند به من میگویند صبور باش. در شکیبایی من چیزهایی تلخ تر از صبر وجود دارد.
_تسلیت دهنده تسلیت میگوید و میرود دنبال کارش صاحب عزا میماند با آتش فراقی که در آن میسوزد آتشی سوزان تر از آتش دنیا. سلمان در گوشم خواند. _انصار و مهاجر برای انتخاب جانشین پیامبر در سقیفه بنی ساعده جمع شدند. در آخر هم ابوبکر خلیفه شد. عمر و عبدالرحمان بن عوف و چند نفر دیگر، دست مردم را میگیرند و در دست ابوبکر میگذارند. بخواهند یا نخواهند مجبورشان میکنند. از اینکه به این زودی بیعتم را شکستند، دلم سوخت. به خاطر از دست دادن پیامبر سخت احساس بی پناهی میکردم. ایشان را روی تختشان گذاشتیم. سلمان و ابوذر و مقداد همراه فاطمه و حسنین، پشت سرم ایستادند. همه برایشان نماز خواندیم عایشه گوشه اتاقش نشسته بود و نگاه میکرد. گوشم پر بود از صدای آهسته فرشته ها که برای پیامبر نماز می خواندند. رفتم داخل محوطه، مردم جمع بودند. _ایشان چه زمانی که زنده بودند چه ،الان رهبر ما هستند. دسته دسته بیایید برایشان نماز بخوانید صدای عمر از کوچه پس کوچه ها می آمد. _اهالی مدینه همه با ابوبکر بیعت کردند هرکس هنوز دست در دست خلیفه نگذاشته است هر چه زودتر به مسجد برود. تا ظهر سه شنبه همچنان مردم دسته دسته می آمدند نماز می خواندند. درباره محل دفن، اختلاف شد. حرف آخر را زدم. - من پیامبر را در همان اتاقی که از دنیا رفتند دفن میکنم‌ ادامه دارد💔 ‌کانال آموزشگاه سید حسینی 💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
. . چندتا نکته رفقا ‌😍 1️⃣این داستان قسمتی از کتاب حیدر هست که با منابع معتبر نوشته شده و ادامش رو براتون میذاریم‌ 2️⃣با اجازه ناشر قسمتی که مربوط به شهادت حضرت زهراست گذاشته میشه و ناشر فقط اجازه انتشار در این کانال رو دادند 3️⃣به نظرم محاله این داستان رو بخونی و عاشق حضرت زهرا نشی❤️ در ضمن از تمام اتفاقاتی که اون روز ها برای بی بی افتاد اطلاع پیدا میکنید 4️⃣فرزندانتان و نوجوان ها به شدت با این محتوا ارتباط می‌گیرند پس حتما از بقیه بخواهید اونا هم این ماجرا رو بخونند و منتظر قسمت های بعدش باشند کانال آموزشگاه سید حسینی 💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
چقدر خوشحالم کتاب رو دوست داشتید ... یادم یه شب داشتم قسمت شهادت بی بی رو میخوندم... دست خودم نبود زار میزدم😔‌ ‌ رفقا محتواهای کانال رو نشر بدید ولی این داستان رو فقط برای این کانال اجازه دادند یکی از پست های کانال رو برای دوستانتون بفرستید بهشون بگید بیان بخونند کانال آموزشگاه سید حسینی 💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00