سلام دوستان مجموعه آموزشی سید حسینی نیاز به یک ادمین(آقا) داره(باحقوق) که روزی سه ساعت (بعد ظهر) در دفتر مجموعه حاضر بشه ...
مهارت هایی که نیاز داریم : تدوین با اینشات و پوستر سازی با گوشی
اگر کسی اصفهان هست و میتونه بیاد به آیدی زیر پیام بده👇
@Adminseyedhoseiny
.
.
سلام به رفقای بزرگوار
بهتره اینجوری بگم سلام به شما بچه های حضرت زهرا ...💚
خوبین ان شاالله؟
رفقا دو کلام عرض خیلی مهم دارم ...
گوشت با منه؟
.
.
.
.
.
.
😰واقعیتش یه ظلم خیلی بزرگی در حق ما و نسل جدید داره میشه ...
اونم اینه که دشمن یه سری فاحشه رو به عنوان الگو داره تو مغز مردم جامعه ما وارد میکنه و سبک زندگیشون رو فاسد میکنه ....
برای همینه که کلا حیا از بین رفته ...
بعضی مردم در گناه و بی حیایی پرده ندریده باقی نگذاشتند😢
.
.
.
در حالی که ما الگویی در عالم داریم به نام زهرای مرضیه سلام الله علیها که در تمام ابعاد زندگی برای ما الگو هستند .... دین داری ... تعلیم و تربیت... خانه داری ... مادری... فرزند پروری... کنش های اجتماعی ... معنویت ... معنای زندگی و....☘️
این خانم شخصیتی هست که امام حسن عسگری میفرماید: ما حجت خدا بر مردم زهرای مرضیه حجت خدا برماست....😍
حالا یه سوال دارم ⁉️
من یه طرحی دارم برای اینکه بتونیم در زندگی خود از وجود حضرت زهرا سلام الله علیها الگو بگیریم ولی نیازه همه دستمون تو دست هم باشه تا بتونیم کار فرهنگی بکنیم ...✅️
.
.
.
اگه همراهی نکنی بعد حق نداری این و اون رو در وضعیت فرهنگی جامعه مقصر بدونی چون خودت هم کاری که میتونستی انجام بدی رو انجام ندادی🟥
.
.
حالا طرح چیه؟🧐
با هم دیگه یه پویش راه میندازیم به نام #پویش_بچه_های_زهرا ❤
چه هدفی داره این پویش؟
هدف 1️⃣ : ایجاد یک رابطه ی قلبی بین ما و مادرمون حضرت زهرا ...
هدف2⃣ : پاسخ با شبهاتی که دشمن در اذهان عمومی انداخته که مردم رو از حضرت زهرا دور کنه
هدف3️⃣: چه اتفاقی برای حضرت زهرا افتاد و حرف ایشان چه بود (اینجا مراجعه میکنیم به تاریخ و در کانال مطلب میذاریم)
هدف4⃣ : شناخت سبک زندگی اون حضرت و الگو گرفتن از ایشان در زندگی خود
این پویش چگونه راه می افتد؟
ما در این کانال مطالب و محتواهایی تولید میکنیم که ما را به اهداف بالا میرساند.
.
اما شما چگونه در #پویش_بچه_های_زهرا شرکت میکنید؟🧐
فقط دوتا کار باید انجام بدید اول محتوا رو ببیند دوم تا جایی که میتونید نشر بدید❤️
.
هرکی پاکاره نیت کنه و بگه لبیک یا زهرا💔
.
.
.
دمتون گرم چقدر لبیک یازهرا فرستادید...
مادرمون حضرت زهرا شب ها در خونه ی مهاجر و انصار رو میزد و برای امیر المومنین یار جمع میکرد...💔
همش میگفت: انسیتم یوم الغدیر؟
چه زود غدیر رو یادتون رفت ...
خیلی ها قبول میکردن ولی در عمل همراهی نمیکردند
.
.
در عمل برای مادر چه میکنیم ....؟
بنا داریم تو این ایام جواب شبهه منتشر کنیم
یکم بریم تاریخ رو مرور کنیم بهتر جریان رو بفهمیم....
بیشتر از سیره ی اون حضرت بگیم و ازشون الگو بگیریم .....
.
.
.
👇
☘️داستانی معتبر_بدون سانسور _جذاب از زبان امیر المومنین که جریانات زمان شهادت حضرت زهرا را حکایت میکند ☘️
قسمت #اول
#در_مدینه_چه_میگذرد؟
🟥سال یازدهم هجری
ظهر دوشنبه ۲۸ صفر با فاطمه و بچه ها خانه پیامبر بودیم دیگر به کسی اجازه ملاقات ندادیم. سرشان را به سینه ام تکیه دادند
_با برده ها رفتار خوبی داشته باشید حواستان به خوراک و پوشاکشان باشد با آنها نرم حرف بزنید نماز را ترک نکنید
فاطمه شعر پدرم را میخواند
- چهره ای نورانی که به احترامش از ابر باران طلب می.شود. شخصیتی که پناهگاه یتیمان و نگهبان بیوه زنان است.
پیامبر به سختی چشم باز کردند
- این شعر را عمویم ابوطالب در وصفم سرود؛ اما بهتر است به جای آن این آیه را بخوانی محمد فرستاده خداست قبل از او هم پیامبرانی آمدند و رفتند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود ایمان و عمل درست را ترک میکنید؟ به دین اجدادتان بر میگردید؟ هرکس این کار را بکند هیچ ضرری به خدا نمیرساند. قطعاً خدا شاکران را پاداش میدهد.
بعد از خدا، پیامبر همه امیدم بودند به حال احتضار افتادند. روبه قبله شان کردم رو برگرداندم تا اشکهایم را نبینند. گریه شان گرفت.
- پیامبر چرا گریه میکنید؟
-بعد از من این امت به شما بی اعتنایی میکنند.
فاطمه هم گریه اش گرفت.
- پدر من از فراق شما گریه میکنم
نگاه پیامبر آرام و زلال بود در گوش فاطمه خواندند.
_دخترم از خانواده ام تو اولین کسی هستی که به من ملحق میشوی
فاطمه لبخند زد و پیامبر به شهادت رسیدند. چشم هایشان را بستم و دست هایم را برای تبرک به صورتم کشیدم بردی یمنی روی ایشان کشیدیم
پیامبران قدر خوب بودند که گاهی با شعر بر
ایشان ابراز احساسات میکردم همه آنها را در ذهن مرور کردم.
هنوز لشکر از جَرف حرکت نکرده بود کسی خبر شهادت پیامبر را به آنها رسانده بود. بخاگوهای غدیر همین را بهانه کردند به خاطر کینه هایی که از من داشتند، دوان خودشان را به مدینه رساندند تا بر مسند خلافت ننشینم عمر بن خطاب در
سرش می زد.
- به خدا پیامبر نمرده است موسی چهل روز به طور رفت و برگشت. پیامبر هم خیلی زود برمیگردد هرکس بگوید رسول خدا مرده است، زبانش را می برم. دست و پایش را هم قطع میکنم
هنوز پیامبر وسط اتاق درازکش بودند که عمر در گوش ابوبکر چیزی گفت و او
را با خودش برد.
فضل و اسامه آب می ریختند و من ایشان را از روی لباس غسل می دادم. فرشته ها هم کمک حالم بودند. انگار درودیوار خانه فریاد میکشید. دسته ای از فرشته ها به آسمان می رفتند و دسته ای دیگر به زمین هبوط می کردند. زیرلب میخواندم.
- ای رسول خدا با مرگ تو رشته پیامبری و خبرهای آسمانی پاره شد. شهادت تو اتفاق خاصی بود مصیبتهای دیگر را از یادمان برد و همه عزادار شدند. اگر به صبوری امر نکرده بودی، اگر از بی تابی نهی نکرده بودی، آن قدر گریه میکردم تا اشک چشمم خشک شود. این درد بی درمان غم ،رفتنت تا ابد در قلبم میماند چه باید کرد؟ مگر میشود جلوی مرگ را گرفت؟ پدر و مادرم فدایت که در زندگی و مرگ،
پاکیزه ای در محضر خداوند یادم .کنید فراموشم نکنید .
ایشان را کفن کردیم خم شدم و صورتشان را بوسیدم باز نگاهشان کردم تنها تکیه گاه تمام این سالها را دلم نمیآمد؛ اما پارچه سفید کفن را کشیدم روی صورت سردشان
_جانم در ناله ها زندانی است ای کاش همراه ناله ها بیرون می آمد. بدون شما در زندگی خیری نیست من گریه میکنم مبادا بعد از شما عمرم طولانی شود.
مردمی که صبر ندارند به من میگویند صبور باش. در شکیبایی من چیزهایی تلخ تر از صبر وجود دارد.
_تسلیت دهنده تسلیت میگوید و میرود دنبال کارش صاحب عزا میماند با آتش فراقی که در آن میسوزد آتشی سوزان تر از آتش دنیا.
سلمان در گوشم خواند.
_انصار و مهاجر برای انتخاب جانشین پیامبر در سقیفه بنی ساعده جمع شدند. در آخر هم ابوبکر خلیفه شد. عمر و عبدالرحمان بن عوف و چند نفر دیگر، دست مردم را میگیرند و در دست ابوبکر میگذارند. بخواهند یا نخواهند مجبورشان میکنند.
از اینکه به این زودی بیعتم را شکستند، دلم سوخت.
به خاطر از دست دادن پیامبر سخت احساس بی پناهی میکردم. ایشان را روی تختشان گذاشتیم. سلمان و ابوذر و مقداد همراه فاطمه و حسنین، پشت سرم ایستادند. همه برایشان نماز خواندیم عایشه گوشه اتاقش نشسته بود و نگاه میکرد. گوشم پر بود از صدای آهسته فرشته ها که برای پیامبر نماز می خواندند. رفتم داخل محوطه، مردم جمع بودند.
_ایشان چه زمانی که زنده بودند چه ،الان رهبر ما هستند. دسته دسته
بیایید برایشان نماز بخوانید
صدای عمر از کوچه پس کوچه ها می آمد.
_اهالی مدینه همه با ابوبکر بیعت کردند هرکس هنوز دست در دست
خلیفه نگذاشته است هر چه زودتر به مسجد برود.
تا ظهر سه شنبه همچنان مردم دسته دسته می آمدند نماز می خواندند. درباره
محل دفن، اختلاف شد. حرف آخر را زدم.
- من پیامبر را در همان اتاقی که از دنیا رفتند دفن میکنم
ادامه دارد💔
کانال آموزشگاه سید حسینی 💚👇
https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
آموزشگاه سید حسینی|خانواده_معنویت
☘️داستانی معتبر_بدون سانسور _جذاب از زبان امیر المومنین که جریانات زمان شهادت حضرت زهرا را حکایت می
.
.
چندتا نکته رفقا 😍
1️⃣این داستان قسمتی از کتاب حیدر هست که با منابع معتبر نوشته شده و ادامش رو براتون میذاریم
2️⃣با اجازه ناشر قسمتی که مربوط به شهادت حضرت زهراست گذاشته میشه و ناشر فقط اجازه انتشار در این کانال رو دادند
3️⃣به نظرم محاله این داستان رو بخونی و عاشق حضرت زهرا نشی❤️ در ضمن از تمام اتفاقاتی که اون روز ها برای بی بی افتاد اطلاع پیدا میکنید
4️⃣فرزندانتان و نوجوان ها به شدت با این محتوا ارتباط میگیرند پس حتما از بقیه بخواهید اونا هم این ماجرا رو بخونند و منتظر قسمت های بعدش باشند
کانال آموزشگاه سید حسینی 💚👇
https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
چقدر خوشحالم کتاب رو دوست داشتید ...
یادم یه شب داشتم قسمت شهادت بی بی رو میخوندم... دست خودم نبود زار میزدم😔
رفقا محتواهای کانال رو نشر بدید ولی این داستان رو فقط برای این کانال اجازه دادند
یکی از پست های کانال رو برای دوستانتون بفرستید بهشون بگید بیان بخونند
کانال آموزشگاه سید حسینی 💚👇
https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام کلیپ های آقای قرائتی یه طرف این یه طرف👏💥
حیف تو که شیعه هستی؟ چرا سنی نیستی⁉️
هیچکس نمیتونه جواب این یک دقیقه رو بده👏
تا جایی که میتونید پخش کنید
برای پاسخ به شبهات فاطمیه و مباحث تاریخی با ما همراه باشید👇
https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
چند وقت بود آسید محمد حیدر مریض بود و خوب نمیشد ...
تا اینکه ام حیدر نذر کردند برا حضرت زهرا روضه بگیرند و خلاصه امشب نذرشون ادا کردند ...
یه روضه چند نفره داریم .... جاتون خالیه و دعاگوتون هستم ...
راستی اینم بگم آیه الله قاضی فرمودند : روضه هفتگی بگیرید ولو با دو سه نفر ...
وقتی روضه میگیری خونت میشه حرم...
خودتو و خانوادتم میشن خادم الزهرا ....
آشپزخانه هم میشه مضیف ....
غذا هم میشه غذا حضرت ....
🥀🥀🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀...
قسمت #دوم
#در_مدینه_چه_میگذرد
☘️داستانی معتبر از زبان امیر المومنین که جریانات زمان شهادت حضرت زهرا را حکایت میکند ☘️
مراسم تشییع شلوغ نبود، خودمان بودیم. من و فاطمه و بچه ها و عمو.... قبرآماده شد.
- سلام و رحمت خداوند به تو ای پیامبر خدایا! شهادت میدهم پیامبرت هر چه را بر او نازل کردی تبلیغ کرد. همیشه خیرخواه امت بود. در راهت جهاد کرد تا اینکه به پیشگاهت آمد. خداوندا! کمکمان کن به دین اسلام عمل کنیم و در این راه بمانیم.
همه آمین گفتند فرشته ها هنوز برای پیامبر درود میفرستادند تا اینکه با کمک عمو عباس و فضل ایشان را در قبر گذاشتیم .شب چهارشنبه بود. کفن را ازروی صورتشان کنار زدم و سنگهای لحد را چیدم روی قبر را برآمده میکردم و میخواند
- صبر زیباست؛ اما نه در مرگ تو بی تابی زشت است؛ اما نه در غم فراق تو تمام مصیبت ها در مقایسه با اندوه از دست دادنت چه ناچیزند
روی قبر را آب ریختم.
زیر گوشم خواندند.
- عمر بن خطاب آن قدر برای به مسند نشاندن ابوبکر بدو بدو میکند که دهانش کف کرده است ابالحسن همه به جز بنی هاشم، در مسجد با ابوبکر بیعت کرده اند.
زیرلب زمزمه کردم: «... آیا مردم فکر کرده اند، همین که بگویند ایمان آوردیم، به حال خود رها میشوند و با جان و مال و فرزندان و حوادث آزمایش نمی شوند؟ ما کسانی را که قبل از آنها بودند .آزمودیم آنها را هم آزمایش میکنیم کسانی
را که در ادعای ایمان راست گفتهاند میشناسد. دروغگوها را هم میشناسد آیا کسانی که کارهای زشت انجام میدهند فکر کرده اند میتوانند از ما جلو بیفتند تا از عذاب کارهایشان فرار کنند ؟ ...
ابوبکر خوب میدانست جایگاه من مثل محور سنگ آسیاب است که بدون آن از چرخش می ایستد. میدانست سیل علم از کوهسار وجودم جاری است و مرغ اندیشه نمیتواند به بلندایم پرواز کند با این حال لباس خلافت را تن کرد. به اطرافم نگاه کردم جز خانواده ام کسی کنارم نمانده بود. آنها هم اگر کمکم میکردند کشته میشدند چشم پر از خارم را به ناچار بستم. جام تلخ حوادث را سر کشیدم در حالی که استخوان شکسته ای در گلویم گیر کرده بود. در شرایطی بودم که کهنسالان را از کار افتاده جوانها را پیر و مؤمنان را تاقیام قیامت غصه دار نگه می داشت باید چه کار میکردم؟ قیام دست تنها یا صبر؟ صبر عاقلانه تر بود. باز جامی تلخ تر از گیاه حنظل را نوشیدم خشمم را ته نشین کردم و نظاره گر میراث به غارت رفته ام شدم.
سر قبر پیامبر نشستم. فاطمه می خواند.
_پدر جان بوی خوش تربتت از همه عطرهای جهان، خوشبوتر است.
- آن چنان غمی به جانم افتاده است که اگر به روزهای روشن می افتادبه رنگ شب تیره و تار میشدند
_ابالحسن ابوسفیان آمده با تو کار دارد
دم در رفتم.
- ابالحسن تو با فرار از خلافت قریش را خار میکنی. پست ترین خانواده قریش عهده دار خلافت شده و تو سکوت کرده ای؟ والله مدینه راعلیه ابو فضیل از سواره و پیاده پُر میکنم. دستت را بده تا بیعت کنم.
- ما به خدم و حشم تو نیازی نداریم فکر کردی نمیدانم قصدت از این کارها نابودی اسلام است؟ به خدا قسم هدفی جزفتنه و فساد و آشوبگری نداری همیشه شر به پا کردی من به تو نیاز ندارم
تیرش را به سنگ زدم و رفت. او میخواست جنگ داخلی راه بیاندازد تادشمنان به مدینه حمله کنند و اسلام از بین برود
■■■■■■■■■■■■■
با دلی پرماتم، به خانه خودمان برگشتیم.
ابالحسن؛ قربانت شوم لباسی که تن پیامبر بود را نشانم بده.
پیراهن را گرفت و بوئید. آن قدر گریه کرد که از هوش رفت. به صورتش آب باشیدم بچه ها صدایش می زدند.
- مادر... مادر... فاطمه جانم؟
چشم باز کرد دور از چشمش پیراهن را جایی پنهان کردم.
■■■■■■■■■■■■■
صبح فردا دستی زمخت چند بار به در خانه زد قنفذ بود؛ همراه عده ای با دستور مستقیم ابوبکر و عمر آمده بود.
- زود بیا مسجد و با امیرالمؤمنین، ابوبکر بیعت کن.
- فراموش کردید پیامبر من را جانشین خودشان انتخاب کردند؟ چند روزی بیشتر از فوت ایشان نگذشته است خود ابوبکر هم خوب میداند که امیرالمؤمنین لقب من است.
شانه بالا انداخت و رفت لحظه ای بعد دوباره در خانه را زد ابوبکر می گوید: همه بیعت کرده اند. تو هم جزئی از مردمی. باید مثل
آنها بیعت کنی.
- پیامبر به من وصیت کرده اند بعد از مراسم تدفین، تا قرآن را با تفسیرو تأویل ناسخ منسوخش ننوشته ام، سرگرم کار دیگری نشوم. عبا بر ودوش نیندازم و از خانه بیرون نروم.
پنجشنبه،
دوم ربیع الاول قرآن را در پارچه ای پیچیدم و به مسجد رفتم. مردم برای نماز به امامت ابوبکر جمع بودند همه با نگاه می پاییدنم. از قرآن گفتم. بلندتا همه بشنوند.
_من تفسير همه آیات قرآن را میدانم چون از پیامبر درباره همه شان سؤالکرده ام. این قرآنی است که در این چند روز نوشتم.
- ما به قرآن تو نیازی نداریم
همه با سکوتشان حرف عمر را تأیید کردند اجباری در کار نبود. آن را دوباره در پارچه پیچیدم و به خانه برگشتم.
در راه زمزمه میکردم خدا از کسانی که کتاب آسمانی داشتند، قول گرفت تا حتماً احکام و حقایق آن را برای مردم بگویند و پنهانش نکنند، ولی آنها به حرف خدا اعتنایی نکردند در قبال این کارشان بهای ناچیزی به دست آوردند. چه چیز بدی به دست آوردند.»
عمو عباس به خانه مان آمد.
- ابالحسن دیشب ابوبکر و عمر و ابو عبيده و مغیره بن شعبه به خانه ام آمدند. ابوبکر گفت خداوند محمد را سرپرست مؤمنان قرار داد. بعد از فوتش هم کارها را به خود مردم واگذار کرد تا بر اساس مصلحت برای زندگی شان نظر بدهند. مردم من را انتخاب کردند. این توفیقی است که خدا نصیبم کرده است. بار سنگینی است؛ اما اصلاً نگران نیستم
به یاری خدا از پسش برمی آیم. فقط از خداوند توفیق عمل میخواهم و به او توکل میکنم. من انتخاب مردمم باید به خواست مردم احترام بگذارید. به من خبر رسیده بعضی ها مثل بقیه مردم فکر نمیکنند و با تکیه به شما، مخالفت میکنند. بهتر است شما هم مثل مردم با من بیعت کنید و جلوی منحرفان را بگیرید تو عموی ،پیامبری، محترمی اگر دست از علی برداری و با من بیعت کنی بعد از خودم تو را به عنوان جانشین معرفی میکنم دست از او بکش و بین مسلمان ها اختلاف نینداز.
گفتم: همان طور که گفتی خداوند متعال محمد را به پیامبری انتخاب کرد و او را ولی مؤمنان قرار داد؛ اما باید جواب بدهی که پیامبرکی و کجا تو را جانشین خودش معرفی کرد؟ با رأی مردم انتخاب شدی؟ ما بنی هاشم جزء مردم نبودیم تا در رأی گیری شرکت کنیم؟ حرف هایت ضدونقیض است. از یک طرف میگویی انتخاب مردمی از یک طرف میگویی: مردم مخالفت میکنند. تو میگویی به خاطر نسبت فامیلی با پیامبر به این سمت رسیدی. خب ما که به پیامبر نزدیک تریم. میگویی بعد از خودت خلافت را به من میدهی؟ مگر خلافت ارث پدرت است که به هرکسی که دوست داشتی میبخشی؟ اگر این خلافت حق مسلمان هاست، پس چرا به دیگران میبخشی؟ اگر حق خودت است برای خودت نگه دار. اگر هم حق بنی هاشم است که ما حقمان را تمام و کمال میخواهیم و فقط به داشتن قسمتی از آن راضی نمیشویم رسول خدا از درختی است که ما شاخه هایش هستیم و شما همسایه هایش.
عمر باز از راه خشونت وارد شد گفت ما به شما نیازی نداریم، فقط اینکه خوش نداریم ساز مخالف بزنید بیعت با ابوبکر هم به نفع تو هم به نفع مخالفان است بهتر است درباره این موضوع فکر کنید. گفتم این بازی ای است که خودتان شروع کردید. بدون خداحافظی
.
لنگه های در را محکم به هم زدند و رفتند
شب شد. فاطمه را روی پالان الاغ نشاندم. دست حسنین را گرفتم و یک به یک در خانهها را زدم در اولین خانه باز شد.
_یادت هست در غدیر ، پدرم علی را به جانشینی انتخاب کرد؟
یادتهست با ابالحسن بیعت کردی؟
مرد سر تکان داد.
_پس چرا به علی پشت کردی؟ مرد!
- اگر علی زودتر از ابوبکر به سقیفه آمده ،بود قطعاً من با او بیعت میکردم انتظار داشتی بدن رسول خدا را به حال خودش رها کنم و به سقیفه بیایم؟
- ابالحسن کار درستی کرد دست از پدرم نکشید خدا ما را بس است. موهای سرت را بتراش شمشیر به کمر ببند و فردا صبح دم مسجد باش. - چشم، من می آیم؛ اما ابالحسن! خیلی به این مردم دل نبند. از قریشی گرفته تا اوسی و خزرجی، کسی به خلافت تو علاقه ای ندارد. هرچه باشد تو بعضی از خانواده و فامیلشان را در جنگها کشته ای.
- هیچ خصومت شخصی در کار نبوده است. من خون آن مردم کافر را به خاطر اسلام ریختم
_درست میگویی؛ اما آن خونها از شمشیر تو چکیده است.
آن شب در خانه ۳۶۰ نفر از اهل مدینه را زدم همه قبول کردند تا پای جان، پای من می ایستند. به سلمان و عمار و ابوذر هم خبر دادیم.
صبح فردا، فقط مقداد آمده بود کم کم سروکله سلمان و ابوذر، حذیفه و عمار و زبیر هم پیدا شد. هر چه منتظر ماندیم کس دیگری نیامد. سلمان قبضه شمشیرش را محکم فشرد.
برگشتم خانه فاطمه باورش نمیشد هیچ کدام شان سر قرار نیامده اند.
ادامه دارد .... برای ادامه داستان با ماه همراه باشید
کانال آموزشگاه سید حسینی 💚👇
https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀🥀🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️👈اول با زدن روی اینجا عضو کانال شو👉
میگه: خاتمی به دستور آقای وحید تقویم ها رو اصلاح کرده و وفات حضرت زهرا رو تبدیل به شهادت کرده و اصلا شهادتی در کار نبوده😳
جواب این شبهه رو بشنوید و به یاری مادرمون حضرت زهرا بشتابید که هنوز خیلی خیلی مظلومند 😔
برای دیدن جواب شبهات دیگر و خواندن ماجرای فاطمیه بدون سانسور 👈اینجاعضوشوید👉
به #پویش_بچه_های_زهرا ملحق بشید
و ۰ تا ۱۰۰ اتفاقات فاطمیه رو به قلم جذاب و معتبر بخوانید👇
https://eitaa.com/seyedhoseiny_ir/925
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👈اول با زدن رو اینجا عضو کانال شو👉
👆👆👆👆👆👆👆👆👆
میگه : اگه فاطمیه حقه پس امیر المومنین خیلی ترسو بودند که ایستادند کتک خوردن همسرشون رو دیدند؟؟؟
یا میگه: مگه اون زمان در بوده که در خونه رو آتشی زدند؟
یا میگه: اصلا فاطمیه سند نداره
❌️همه ی اینها رو در این کلیپ کوتاه جواب دادم✅️
حالا اگه دوست داری ۰ تا ۱۰۰ فاطمیه رو مستند جذاب و بدون سانسور بخونی از اینجا شروع کن👇
https://eitaa.com/seyedhoseiny_ir/925
جلسه اول فاطمیه-۱.m4a
23.82M
جلسه اول #فاطمیه
#سخنرانی : #سید_حسینی
موضوع: #سبک_زندگی_فاطمی ☘️
-مراقبه چهل روزه پیامبر قبل انعقاد نطفه حضرت زهرا
_معجزه در وضع حمل حضرت خدیجه
_نوجوانی حضرت زهرا و هجرت به مدینه
_توسل به حضرت زهرا
#فاطمیه
برای عضوت در کانال یا روی گزینه "پیوستن"پایین صفحه بزنید یا روی لینک زیر بزنید
https://eitaa.com/joinchat/2382102563C1821233c00
.
.
سلام به رفقای بزرگوارم
ببخشید دیروز نیومدم خدمتتون و فعال نبودم
راستش از طلوع آفتاب تا آخر شب به منبر و جلسات و دسته عزاداری بودم ... خداروشکر سر درد نگرفتم
اما امروز خدمت شما هستم و محتوای کانال و ادامه ی داستان حیدر گذاشته میشه...
در ضمن باورم نمیشد اینقدر محتوای داستانی و تاریخی دوست دارید
کلی پیام انرژی بهش دریافت کردم ...
منتظر ادامش باشید
پیام یکی از اعضای محترم☘️
*الهی آرامشم تویی*:
سلام استاددیشب موقع سحری داشتم قسمت دوم کتاب رومیخوندم خداحفظتون کنه خیلی دلم به حال غربت مولاسوخت فقط دلم میخواست اونجاوکنارحضرت زهرامیبودم وکنیزیشون رومیکردم چقدرواقعی وقابل لمس بودانگارداشتم اون صحنه هارویکی یکی میدیدم 😭😭😭