" جنگِ قضا ! "
شد فرو بر پشت این شیر ژیان پارسی
خنجری از شعر با لحن و لسان فارسی
ساخت ابیاتی چنین یک شخص از افکار خود
داد ملت را حذر با پرّهیِ پرگار خود
روز هیجا وُ نبرد، او جای آنکه دل دهد
سر بفرمان باشد و بر دشمنان نازل شود
گوید از هر چیز، جز آنچه که باید حرف زد
تا مبادا بر عدو یکباره زخمِ ژرف زد !!!
خوانَد اینجا را طویله با دو چندان مساله
گویَد از قانِ قبیله با هزاران امثله
بد روایت میکند از فتحهیِ فتح جهان
هَجو میتازد زِشعرش بر خودیها بس عیان !
گوید ای چوپان به خویش و گلّهات مشغول باش
تا کنی حل مشکلات مردمت، مخذول باش!
چه رسد آن را که دَر مانده زِ رفع غَمّ خویش
درفِتد با گرگها، هیهی کند با سنگ و تیش؟!
پس به پاس پاسدارانِ حریم معرفت
وز برای مرزدارانِ حدودِ معدلت
لازم آمد یک دو بیتی پاسخی در خور ورا
تا نگردد پرامید آری ، عدو زین ماجرا
حال جانا خوش نیوش و فکر در این کار کن
تا نباشد شعر تو ای جان، بسی بی مایه بُن
نیست ایران یک طویله آی، ای غوغا حوار
بلکه دارد هر سرایی یک طویله در کنار
تا چه باشد گوهر اصل وجودت نازنین
باشی اندر سرسرا یا در طویله بر زمین!
وانگهی، آنگه که بودش سر در آخور راع ما
تا کند حل مساله از صد یکِ اوضاع ما
میرسید از هر طرف، بس آتش و دودِ فتن
بر سرای نازنین ما دو صد رنج و محن
آن زمان که گرگها درندهتر از هر زمان
تکّه میکردند سامان و بلادِ این چمان
پادشاه ما درون خیمهیِ عشاق بود
ناجی ما هم میان فین به خون الصاق بود
آری اندر این قبیله بود صدها مسئله
بود فرسخها زجانان فاصله در معدله
سالها بگذشت بر ایران چنین، دیدیمو بُد
این سرا مشغولِ احوالِ پریشو ریشِ خود
لیک جانا, آندمی که بمب آمد از فضا
داشت چوپان، سر درونِ گلّهیِ خود از قضا
بود شهریور به سال بیست، هان، آن داستان
بارشِ رنج و بلا بر این سرایِ باستان
پس نباید آزمود از نو هرآنچه رفته باز
تا نگردد این زمین چون آنزمان نذر و نیاز
در درونِ گلّه گَر باشد هزاران ابتلا
چون توان غافل شدن از گرگها ای مُبتلا؟!
باغ را گر باشد آفت از درون از هر نظر
میشود غافل شد از خیلِ ملخ ای بیخبر؟!
تا نگردد طعمهیِ دشمن همه دارائیت
پس فرو هِل اینزمان وان نغمهیِ غوغائیت
آری از بعد هزاران دشمنیّ و شور و شر
بعد از آنیکه بشد قیچی وطن، ای بی بصر
شد نهنگ ما در این هیجا چو شیری پرخروش
تا نماید بس قضا جنگ و جهاد از نو، بِه هوش
باش چون "حامد"، مجاهد، در میان این نبرد
یا که ساکت، چون نباشی رهروِ مردانِمَرد
✍: سید حامد نسابه
#حامد
🚩✊🚩✊🚩
* در سوم شهریور ۱۳۲۰ اندکی پیش از آنکه پادشاه ایران از خواب خرگوشی خود به امید کشیدن تریاک صبحگاهی، از جای برخیزد، هواپیماهای متفقین از شمال و جنوب و غرب، ایران را عرصهیِ تاخت و تاز خود قرار داده و بسان یکصد و پنجاه سال گذشتهشان، کشوری را که فقط سر در آخور خویش داشت و با خوب و بد جهان و کشورهای همسایه کاری نداشت، زیر سُمّ ستورانِ خود لگدمال کردند...
🔻 تا برای بینهایتمین بار در تاریخ، به همگان گوشزد کنند که غفلت از اطراف و بی توجهی به اکناف و سر، فقط در آخور خویشتن داشتن، هنر نیست‼️</span>
#غزه
#راهبرد
#فضای_حیاتی
#گوشمالی_سخت
#دوران_بزن_در_رو_تمام_شد
🚩✊🚩✊🚩
🚩✊کانالهای انتشار مطالب، اشعار ، مصاحبهها و پژوهشها در پیامرسانهای بله و ایتا:
https://ble.ir/nassabeh
https://eitaa.com/seyyed_hamed_nassabe