eitaa logo
کانال سید حسین کشفی
1.3هزار دنبال‌کننده
227 عکس
85 ویدیو
199 فایل
🔸یادداشت هایی با رویکرد دینی از سید حسین کشفی 🔹محصّل و مدرّس حوزه علمیه قم ارتباط با ادمین: @s_h_kashfi 🔻کانال دروس رجال و حدیث: https://eitaa.com/hadiskhani_kashfi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 خاطرات و حکایاتی از آیةالل‍ه سیّد صادق روحانی / ۴ ✍🏻 سیّد حسین کشفی ❇️ از آیةالل‍ه سیّد صادق روحانی شنیدم که فرمودند: ▫️ پدرم می‌فرمود: یک روز محضر حاج شیخ عبدالکریم رفتم. وقت شلوغی [= غائلهٔ کشف حجاب] بود. دیدم حاج شیخ پشت کرسی نشسته و میرزا مهدی بروجردی را هم دیدم که در حیاط قدم می‌زند. هیچ‌کس پیش حاج شیخ نیست و خیلی هم متفکّر و ناراحت بودند. ▪️ داخل اتاق رفتم و سلام کردم. حاج شیخ سرش پایین به طرف کرسی بود. تا سرش را بالا کرد و من را دید، گفت: تو هم آمده‌ای به من اعتراض کنی؟! گفتم: آقا! این چه حرفی است!؟ گفت: الآن قبل از شما آسیّد محمّدتقی خوانساری این‌جا بود و خیلی به سکوت من اعتراض کرد. گفتم: نه آقا! من که اهل این حرف‌ها نیستم. گفت: پس به من اعتراض نداری؟ گفتم: نه. گفت: پس بنشین تا برایت بگویم. ▫️ من می‌دانم با این وضعی که دارم الآن اگر [در اعتراض به کشف حجاب] به نجف بروم، هم از آسیّد ابوالحسن جلو می‌افتم هم از نایینی؛ چون من مجاهد می‌شوم و آن‌ها مجاهد نیستند و حرفی نزده‌اند. ولی والل‍ه اگر من بروم، این حوزه را به‌کلّی به هم می‌زنند. من می‌مانم و تمام این مشکلات را به این جهت تحمّل می‌کنم. ✳️ آیةالل‍ه سیّد صادق روحانی فرمودند: ▫️ وقتی آقای خویی قصد کردند به ایران بیایند، من حدود ده روز جلوتر از ایشان به قم آمدم. به پدرم گفتم: باید از ایشان استقبال شود. پدر ما هم برای استقبال از آقای خویی اقدام کردند. برای استقبال به طرف شاه‌جمال رفتیم. برخی از جمعیّت هم یک فرسخ از شاه‌جمال جلوتر رفته بودند. تمام شهر از ایشان استقبال کردند. آقای نجفی هم آمده بود. آقای خویی ابتدا حرم رفت. سپس از حرم درآمدند و سوار درشکه شدند و جمعیّت زیادی از طلّاب هم پشت سر ایشان بودند. زیر گذرخان که رسیدیم، من به آقای خویی گفتم: آقا! شما که هنوز پیر نشده‌اید؛ این‌گونه، به طلبه‌ها اهانت می‌شود. گفتند: چه کار کنم؟ گفتم: پیاده شوید. ایشان هم قبول کردند. ▪️ به درشکه‌چی گفتم: نگه‌دار! و آقای خویی پیاده شد. در همین اثناء، از آن طرف هم آقای بروجردی می‌خواستند به حرم یا مسجد برای نماز بروند. آقای خویی خیال کرد که آقای بروجردی به استقبال ایشان آمده‌اند. آقای بروجردی هم خیال کرد آقای خویی که از درشکه پیاده شده به احترام ایشان است. وقتی به هم رسیدند، آن‌چنان تحویل گرفتند و به هم تعارف کردند که عادی نبود. فردا صبح زود هم آقای بروجردی به دیدن آقای خویی آمدند. داخل کوچه هم پر از جمعیّت بود. آقای بروجردی گفتند: وقتی این‌قدر جمعیّت دارید، حیف است که در خانه آمده‌اید. در مدرسه می‌آمدید و آن‌جا را چادر می‌زدید و جمعیّت آن‌جا می‌آمدند. ▫️ آقای بروجردی به من گفتند: من قدرت این‌که جمعیّتِ زیاد را پذیرایی کنم ندارم؛ شما آقای خویی را به همراه پنج شش نفر برای ناهار وعده بگیر. من هم آقای خویی را به همراه چند نفر دعوت کردم. مهم آن است: وقتی آقای خویی به منزل آقای بروجردی رفتند، آقای بروجردی کفش جلوی پای آقای خویی جفت کردند. (آقای بیات [کذا؛ ظ: شبیری] زنجانی در کتاب‌اش به‌اشتباه این مطلب را دربارهٔ دیدار آقای بروجردی با آسیّد عبدالهادی شیرازی ذکر کرده است.) در همین سفر، آقای خویی دیداری هم در مدرسهٔ فیضیّه با طلبه‌ها داشت که جمعیّت زیادی از طلّاب مانند روزِ استقبال آمده بودند. 📖 (منبع: یادداشت‌های اختصاصیِ جناب آقای کشفی برای کانال چراغ مطالعه) @cheraghe_motaleeh @seyyed_hossein_kashfi