اوقات فراغت و علایق محمدحسین جوان
محمدحسین همواره برای شناساندن و معرفی شهدا و فرهنگ شهادت فعالیت می کرد. عشق او به شهدا باعث شد مدتی در منطقه شرهانی به تفحص شهدا بپردازد.او به عنوان یک جهادگر هرسال در مناطق محروم کشور مانند بشاگرد و قلعه گنج به همراه دانشجویان حضور می یافت و به سازندگی و خدمت به این مردم باصفا افتخار می کرد. محمدحسین می گفت باید از تهران آمد به اینجاها، تا فکر نکنیم کسی هستیم و خودمان و غرورمان را بشکنیم و به این مردم خدمت کنیم.
این بسیجی شهید علاوه بر این در اردوهای راهیان نور هم شرکت می کرد و با خودش جوانان دیگری را همراه می کرد.محمدحسین اهل روضه و هیات بود و خودش مداحی و مرثیه سرایی می کرد. از میان اهل بیت به سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین و مادر سادات حضرت فاطمه زهرا علاقه و ارادت ویژه ای داشت.
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#ولادت
#تولدت_مبارک
#رفیق_شهید
#حاجعمار
🆔 @seyyedammar
آخرین دیدارتان با شهید کی بود؟
آخرین دیدارمان دقیقاً ظهر 10 آبان ماه قبل از اعزام حسین به سوریه بود. همسرم وصیتنامه کتبی نداشت ولی به من گفت موقع شهادتم نگذار نامحرم صدای گریهات را بشنود. صبوری را از حضرت زینب(س) بخواه و هر وقت دلت برای من تنگ شد برو در روضههای اهل بیت(ع) گریه کن. در آخرین تماس تلفنی از حسین خواستم زود برگردد و دوباره برود. در جوابم گفت به زودی برمیگردم یا با پای خودم یا اینکه روی دست مردم! مدت کمی بعد هم که شهید شد. زمانی که در معراج شهدا در مراسم وداع با پیکر حسین بودم او را قسم دادم و خواستم که هر وقت دلتنگش شدم پیشم بیاید تا برای یک لحظه هم شده ببیمنش. وقتی که از مراسم وداع با شهید برگشتم ساعت 11 صبح بود که با همان چادر سیاه خسته بودم و خوابم برد. در خواب «حسین» را با همان لباسهای خاکی در ضریح حضرت بیبی زینب (س) دیدم. دستمال سفید در دستش بود و با لبخند گفت اجازه میدهی ضریح را تمیز کنم. من هم با چادر سیاه که به سر داشتم و با چشمان گریان روبهروی او ایستاده بودم. سرم را به علامت تأیید تکان دادم. در صورتی که من تا حالا نه سوریه رفته بودم که ببینم ضریح بیبی زینب (س) به چه صورت است و نه عکسی از آنجا دیده بودم. وقتی که عکس ضریح را به من نشان دادند دیدم دقیقاً همان چیزی است که در خواب دیدم.
#شهید_حسین_هریری
#حاجعمار
#قمرفاطمیون
🆔 @seyyedammar