🔸 ما چقدر مُهمیم و خبر نداریم! یک عده در دانشگاه هاروارد با قدمت بیش از ۳۸۰ سال مینشینند فکر میکنند که فلان خبرنگار در ایران تحت فشار است و باید به او جایزه بدهیم! دقت و توجه اینها به ایران یک طرف؛ حجم پولی که این چند وقت در جهان، مستقیماً برای ایران هزینه شده چقدر است؟ کسی میتواند برآورد بدهد که هزینه جایزهها و تجمعها و سلاحها و ترورها و خرابکاریها و حمایتهای حقوقی و پژوهشها و تحریمها و جشنها و رسانهها و سلبریتیها چقدر بوده است؟
دانشگاه هاروارد به فکر ماست. پارلمان اروپا به فکر ماست. وزارت خارجه آمریکا به فکر ماست. پادشاه انگلستان به فکر ماست. کیم کارداشیان به فکر ماست. جایزه گرمی به فکر ماست. پارلمان فرانسه به فکر ماست. هالیوود به فکر ماست. کمیسیون حقوق بشر آلمان به فکر ماست. جشنواره کن به فکر ماست. نتانیاهو به فکر ماست. رییس ستاد مشترک ارتش آمریکا به فکر ماست. وزیر دفاع کانادا به فکر ماست. خواننده اسرائیلی به فکر ماست...
جمهوری اسلامی بسه دیگه! تسلیم شو دیگه! 😄
🔷 بسیج دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی برگزار می کند:
⚜ *گرامیداشت هفته هنر انقلاب اسلامی*
با حضور:
👤آقای *سید علی سیدان* (روزنامه نگار فرهنگ و علوم انسانی و سردبیر مجله سوره)
و
👤آقای *عبدالحمید قدیریان* (نقاش و طراح صحنه و لباس)
🔸زمان: شنبه، ۱۹ فروردین ماه ۱۴۰۲، ساعت ۱۳
🔸مکان: دانشکدۀ علوم ارتباطات، طبقۀ سوم، سالن شورا
🔻جلسه در بستر فضای مجازی نیز تشکیل می شود.
🆔 @BSJATU
🆔️ @BSJ_Ertebatat
🔸درباره فوتبال، فردوسیپور، دهکده جهانی و سیاست
فردوسیپور را پند و اندرز اخلاقی ندهیم. او واقعا عاشق فوتبال است. مشکل آنجاست که دقیقا خودِ خودِ فوتبال ایجاب میکند این مواضع را. فوتبال دالّی است که مدلول آن نظم نیهیلیستی جهانی است. فوتبال دریچهای برای ورود به جهان سرمایهداری است. هر کشوری که میخواهد بهواقع فوتبال داشته باشد، باید خود را با این نظم جهانی سازگار کند و نرمال شود و این را بیش از هر کسی فردوسیپور درک کرده است. او عاشق فوتبال است اما همه حیثیت و جهت فوتبال همین نظم نیهیلیستی سرمایهداری است.
فوتبال صرفاً به ایجاد یک تفنن و سرگرمی قانع نیست. شما برای اینکه در نظم جهانی بتوانید فوتبال داشته باشید مجبورید تمام سازوکارهای خودتان را به این نظم سازگار کنید. دقیقاً به همین معنا، فوتبال سیاسی است. سیاسی بودن یک امر عارضی و بیرون از خود فوتبال نیست. فوتبال جهتمند است و لاجرم سیاسی است و روی به سوی قبلهای دارد. قبله آمال فوتبال همان نظمی است که مسی را مسی و رونالدو را رونالدو میکند. هر کشوری که چنین قبلهای نداشته باشد، محکوم است به استنطاق و بازجویی فردوسیپورها.
چه کنیم؟ فوتبال را رها کنیم؟ خیر. اگر به میانتهی بودن فوتبال واقف شویم آنوقت شاید بتوانیم برگردیم و کل فوتبال را به نحوی دیگر تأویل کنیم. فوتبال در نزد ما چیست؟ عرصهای که میتوانیم پیام اخلالگر و ظلمستیز خودمان را به گوش مردم جهان برسانیم و نظم تحمیلی کدخدا در دهکده جهانی را ریشخند و هجو کنیم. با این موضع میتوانیم کل فوتبال و سازوکارش را برای خودمان ویرایش کنیم. مثلاً مقوله حجاب در میادین ورزشی برای ما نحوی اعلام موضع اخلالگر در نظمی است که برهنگی مشخصه ذاتی آن است. اعلام حمایت از فلسطین همینطور. مسابقه ندادن با رژیم صهیونسیتی همینطور و قس علی هذا. کاری که مراکش در جام جهانی کرد فقط شمهای از آن اعلام سیاسی معنادار است که دقیقا منطبق با ذات فوتبال است.
این موضع، برای کسانی که هنوز دوست دارند فوتبال را غیرسیاسی بدانند و سیاسیشدنش را ناشی از سوءمدیریت مدیران میپندارند غیرقابل تحمل و حتی خندهدار به نظر میرسد؛ اما مگر نمیبینند که همین فوتبال موجود چگونه در داخل و خارج به نفع نظم جهانی شُل و سِفت میشود؟ مگر حذف تیم روسیه از جام جهانی را نمیبینند؟ مگر نمیبینند آن نیروی داخلی شیفته دهکده جهانی را که برای باخت تیم ملی خوشحالی میکند؟!
آری؛ «این فوتبال» آنقدر بیمعناست که میتوان کیروش را با دستمزد چند ده میلیاردی وارد آن کرد و نتیجه هم نگرفت و عدهای هم با وجود تمام تلاشها برای هویتزدایی و سیاستزدایی از آن، همچنان برای باخت تیم ملیاش خوشحالی کنند!
«این فوتبال» بیمعناترین و نیستانگارانهترین کار جهان است و جز با چنگ زدن به چیزی بیرون از خودش نمیتواند معنادار شود. فوتبال برای فردوسیپور همانا دریچهای برای ورود به دهکده نرمال جهانی است. او هر چیزی را در برابر این پرسش قرار میدهد که «کجای دنیا اینجوری است؟!» اما برای بیشتر بازیکنان، فوتبال ابزاری است برای کسب پول و شهرت. مصاحبه فردوسیپور و جهانبخش جدال میان این دو ایده بود. به همین دلیل بود که جهانبخش مورد بازخواست فردوسیپور قرار گرفت که چرا شما درخواست حمایت مالی از حکومت کردید و چرا عکس گرفتید و خوشحالی کردید؟!
فوتبال در کشور ما بیمعناست و نه با پیوستن به دهکده جهانی یا به تعبیر فردوسیپور «مثل خارج» شدن و نه با پول و شهرت نمیتواند معنادار شود. همین فوتبالِ بیمعناست که تبدیل شده به فراخوانی برای شهرتطلبی و ثروتطلبی جوانان. همین فوتبال بیمعناست که کثافات مالی و پولشویی و فرار مالیاتی و اختلاس و رشوه و باندبازی و تبعیض، به نحو غیرقابل تفکیکی در بافت آن تنیده شده و هر روز گندی از آن بالا میآید.
جالب آنکه همین فساد فوتبال مایهای برای کار رسانهای جنجالی فردوسیپور و دستمزدهای کلان اوست. او با یک نقاب اخلاقی میتواند تا ابد به عنوان یک چهره فسادستیز و آزاده شناخته شود و قبله سیاسی فوتبال را در پس این نقاب پنهان کند. اگر فساد در فوتبال باشد، فردوسیپور همچنان حیات دارد و اگر تریبون را از او بگیرند، سوژه سیاسی خود را آشکار میکند؛ همانطور که در مصاحبه اخیر با جهانبخش، چنین کرد.
نترسیم و صریح و روشن بگوییم: فوتبال فقط هنگامی معنادار میشود که اعلام هویت و سیاست ما و اخلال در نظم ظالمانه دشمن باشد. تلقی غیرسیاسی از فوتبال یا خجالت و کمرویی در اعلام این حقیقت که فوتبال سیاسی است، فقط به شکستهای پی در پی ما میانجامد و این شکست با هیچ مُسکنی درمان نمیشود.
🔸التقاط، شکاف میسازد؛ نه وحدت
۱- توهمی وجود دارد که تصور میکند با نگفتن از «انقلابیگری» و مفاهیم پیرامون آن و صرفاً با تکیه بر «شیعهگری» و «ایرانیگری» میتواند برای «ما» وحدت و قدرت بیافریند و آنچه را «شکاف اجتماعی» میپندارد، از بین ببرد.
۲- این انگاره، تبدیل به راهبرد اساسی بعضی نیروها و دستگاههای فرهنگی ما شده است. این راهبرد اگر مزورانه نباشد، قطعاً رمانتیک، غیرواقعی و بیحاصل است.
۳- به هنر اصیل انقلاب اسلامی نگاه کنید! این هنر حاصل اتحادی حقیقی از مفاهیم انقلابی، اسلامی، انسانی و ایرانی بود. فقط با پیگیری این راهبرد است که میتوانیم مولد وحدت و قدرت پایدار باشیم.
۴- این وحدت باید حقیقی و واقعی باشد. نه مخلوطی رمانتیک، مکانیکی و التقاطی از همه مفاهیم! و نه مصادره و انحلال انقلاب اسلامی در مفاهیم عام تشیع و ملیت و انسانیت.
۵- ما نیروهایی داریم که چندحسی هستند. گاهی یونیفرم انقلابی میپوشند، گاهی توی جلد «تشیعِ شیکمتحجر» فرو میروند، گاهی از هول ایرانیگری توی دیگ ناسیونالیسم میافتند و گاهی هم به گفتار روشنفکری لیبرال سرویس میدهند.
۶- این نیروها اگر کاسبان چندجانبه نباشند که کاسبیشان در میانمدت و بلندمدت به ضرر خودشان است، قطعاً دچار بلاتکلیفی، انفعال و التقاط هستند. این نیروها ممکن است در مقاطعی بازار را گرم کنند اما در نهایت خودشان و بخشی از جبهه را به ورطه ضعف و حیرت میاندازند.
۷ و پایان- معرفت انقلابی امام خمینی، توانست با به صحنه آوردن حقیقت اسلام، به ایرانیت و انسانیت ما جان ببخشد. رها کردن این معرفت و وام گرفتن از گفتارهای ماقبل انقلابی، واپسگرایانه و بیآینده است و نه ایرانیت میسازد، نه انسانیت، نه تشیع و نه وحدت و قدرت ملی.
🔹غلبه مشهورات
🔸درباره دیدار دانشجویان با رهبر انقلاب
۱- سخنرانی دانشجویان در حضور رهبر انقلاب نشاندهنده شوق دانشجویان به تحلیل مسائل روز با رجوع به مبانی انقلاب اسلامی است. این پدیده به ما میگوید هسته جوشان انقلاب در ضمیر دانشجویان زنده است و همین پدیده بسیار نویدبخش و امیدوارکننده است.
۲- اما فضای رسانهزده نمیگذارد این مبانی به نحو عمیقی در ذهن و گفتار دانشجویان رسوب کند و صورتبندی شود. سخنرانیها پر از مشهورات کلونیهای رسانهای است. «مصرفگرایی رسانهای» موجب شده است که اتصال ذهنها به واقعیت مخدوش شود. طرح مسائل و راهحلها از حد مشهورات افواهی و تخصصی فراتر نمیرود.
۳- گویی دانشجوی ما که باید نیروی پیشروی کشور باشد، نمیخواهد دو قدم جلوتر را نگاه کند و ببیند در صورت پیاده شدن نظراتش چه اتفاقی در کشور میافتد. او تصور میکند بازگو کردن آرمانها (آن هم به نحو ناقص و غلطانداز) و تکرار حرفهای مشهور با صدای بلند، به معنای انقلابیگری است.
۴- این مسئله در متن جنبش عدالتخواه بسیار حاد بود. ابتدای متن از درگیری تاریخی جمهوری اسلامی و هژمونی غرب میگوید اما بلافاصله آن را فراموش میکند و بنا میکند به تکرار حرفهای گذشته آن هم به صورت نیشآلود و کنایهآمیز!
۵- به جای طرح مسئله و پرسش، نحوی «اراده به تأثیر» در متن وجود دارد که این هم از عوارض رسانهزدگی است. در پایان هم یک راهحل شگفتانگیز ارائه میکند: «ابلاغ سیاستهای کلی مردمسالاری دینی از جانب رهبر انقلاب»! یعنی دوباره جمهوری اسلامی (مردمسالاری دینی) را ابلاغ و اجرا کنیم!
۶- متنهای دیگر هم از همین عارضه رنج میبرد و میتوان با دست نشان داد که چطور مشهورات کلونیهای رسانهای در گفتار دانشجویان سرریز شده است. وقتی میگویید «سرمایه اجتماعی» کم شده است، شما نمیتوانید معنای سرمایه اجتماعی را عوض کنید.
۷- شما با برجسته کردن این گفتار، به استخدام همان کسانی درمیآیید که این گفتار را تولید کردهاند. ادبیات «سرمایه اجتماعی» هر چه باشد در گفتمانی از پیش معنایش معین شده و این ادبیات در خاک انقلاب اسلامی پرورده نشده است.
۸- وقتی میگویید رفراندوم برگزار کنید، معنای رفراندوم عوض نمیشود! شما نیروی بیجیره و مواجب همان نیروی سیاسی میشوید که این گفتار را مطرح کرده و شما به آنها فحش میدهید!
۹- میتوان به جای فهرست کردن ناقص آرمانها و لیست کردن مشکلات مشهور کشور و سپس اعلام وفاداری شعاری به رهبر انقلاب، دانشجویان درک عمومی خود را از صحنه کلان انقلاب اسلامی ارائه کنند و بلافاصله گزارشی از تلاشهای خود در تشکل ارائه کنند و سپس طرح مسئله و پرسشی واقعی کنند.
۱۰- دانشجو باید پرسشگر باشد اما وقتی تصور میکنیم همه چیز برای ما روشن و قطعی است و درگیر مسئلهای واقعی نیستیم، ممکن نیست که طرح پرسش کنیم.
هر بار که گلی از بوستان انقلاب اسلامی پرپر میشود، ذهن و دل ما به سمت باغ و باغبانی میرود که این گل را در دامن خود پرورده است. شهید سید روحالله عجمیان که در غربت شهر پرپر شد و پر کشید، بار دیگر به ما یادآوری کرد که نیروی مستضعفانِ مسلمان است که میتواند بار شهر و کشور را بر دوش بکشد و ما را به پیش برد. نیرویی که با دستان ظریف زنان و مادران ما پرورش یافته و قدرتمند شده است. هر نیرویی، فقط در امتداد این نیروست که میتواند در خدمت انقلاب قرار بگیرد و اگر جز این باشد، فقط به کار خنثی کردن نیروی انقلاب میآید. ماهنامه «سوره» در شماره آتی خود، روایتی دستاول از خانواده شهید عجمیان ارائه خواهد کرد. عکسی که میبینید، مادر سید روحالله عجمیان است. عکس را وهب رامزی عزیز (مدیر هنری و عکاس ویژه سوره) از ایشان گرفته و چه عکس محشری است! گزارش این دیدار را در سوره آینده بخوانید.
@sourehmagazine
هدایت شده از ماهنامۀ سوره
سرمقاله اولین شماره ماهنامه سوره
سید روحالله عجمیان و امکانهای جغرافیای سیاسی آینده جهان
📝 سید علی سیدان
1️⃣ #قسمت_اول
سرمقاله شماره اول ماهنامه سوره در شرایطی نوشته میشود که جمهوری اسلامی ایران، بلوای ۱۴۰۱ را با «فتح مبین» پشت سر گذاشته و طرح دشمنش را شکست داده است. آیا ما این «پیروزی آشکار» را میبینیم و آن را احساس میکنیم؟ یا به پیروی از عادات و مشهورات، احساس فلاکت میکنیم؟ احساس پیروزی منوط است به ۱- شناختن هویت خود، ۲- شناختن طرح دشمن و ۳- دیدن صحنه درگیری و نتایج واقعی نبرد.
اگر مرزِ میان خود و دشمن کمرنگ شود و اگر دستگاه بینایی ما مختل باشد و نتواند محل نزاع را بهدرستی ببیند و تقریر کند، شکست و پیروزی بیمعناست.
نویسنده معتقد است که اگر بعضی از نیروهای مؤمن، اکنون احساس پیروزی نمیکنند، به دلیل نفوذ انگارههای متحجرانه در زیست و ذهن این نیروهاست. کار تحجر، تخلیه هسته هویتی ما، ندیدن صحنه واقعی نبرد و آنگاه پذیرفتن طرح دشمن و بازی در زمین اوست. نیروهای متحجر علت پافشاری جمهوری اسلامی بر حجاب را نمیتوانند درک کنند. آنها، حجاب را یک فرع فقهی میپندارند و تصور میکنند معیار شکست و پیروزی ما این است که مثلا زنان ایرانی چند سانتیمتر روسری خود را جلو بکشند یا در یک مقطع زمانی مشخص بر تعداد محجبهها افزوده شود! معیار این نیروها را میتوان اینطور صورتبندی کرد: افزایش سرانه «مصرفِ» حجاب در یک بازه زمانی به صورت نقطه به نقطه! یک پوزیتیویسم تمامعیار! باز هم اینجا گرفتاران ظاهر مذهب و پیروان مذهب ظاهر به هم دست میدهند. قشریمسلکها، وقتی میبینند که چند نفر در خیابان روسری ندارند، حکم به شکست ما میدهند. تحجر نمیتواند صحنه کلان درگیری را ببیند.
این قشریمسلکی ممکن است لباس شرعیات به تن کند یا توی جلد عدالت اقتصادی برود یا ژست تکثرگرایی بگیرد. در هر حال، قشریمسلکان نمیتوانند درک کنند که حمله دشمن به حجاب، نه برای بیحجابتر کردن مردم؛ که برای خدشه بر کلانروایتی بود که ریشه در هویت نظام اسلامی دارد. نیروی سکولار با اصل و اساس «حاکمیت الله» و مرجعیت اسلام بهعنوان مشروعیتبخش نظام سیاسی و تنظیمکننده مناسبات اجتماعی سازگاری نداشت و مقوله حجاب را به عنوان پرچم هویتی اسلام مورد هدف قرار داد. عقبنشینی از حکم حجاب، عقبنشینی از یک فرع فقهی نبود. عقبنشینی از حجاب، تسلیم شدن در برابر نیرویی بود که میخواست با کلانروایت «حکومت سکولار» مرجعیت دین در تصدی و تدبیر امور را از اعتبار ساقط کند. به رسمیت شناختن بیحجابی، این معنا را تولید میکرد که در صورت فشار رسانهای، سیاسی و اقتصادی به نظام اسلامی، حاکمیت از حکم خدا و خواست مردم دست میکشد و سر ریسمان را به نیروی سکولار واگذار میکند و از معنای حقیقیاش تخلیه میشود. حجاب، مرز درگیری ما با دشمن بود و اگر نیروی تحجر ما را ازخودبیگانه نکرده بود، میتوانستیم تشخیص دهیم که وقتی دشمن به «مرز» حمله میکند، «مرکز» را هدف قرار داده است. «وَلَن تَرضىٰ عَنكَ اليَهودُ وَلَا النَّصارىٰ حَتّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم» (و هرگز يهوديان و ترسايان از تو راضى نمىشوند، مگر آنكه از كيش آنان پيروى كنى. بقره، ۱۲۰)
دشمن وقتی به مرز حمله میکند، به «ملتِ» ما (آیین و دین و کیش ما) حمله کرده است؛ یعنی به قلبِ هستی ما. سکولاریسم، یک ملت است. یک دین است. یک بُت است. یک آلهه است. سکولاریسم، مزورانه میخواهد الله را در کنار خدایان و آلهههای دیگر بنشاند و فساد ایجاد کند. «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» (اگر در آنها [زمين و آسمان] جز خدا، خدايانى [ديگر] بود، قطعاً [زمين و آسمان] تباه مىشد. انبیاء، ۲۲)
#ادامه_دارد
👉 @sourehmagazine
هدایت شده از ماهنامۀ سوره
ادامه قسمت اول
2️⃣ #قسمت_دوم
جمهوری اسلامی، «چندخدایی» را نپذیرفت و در برابر آلهه سکولاریسم تسلیم نشد و پابرجا ماند. هنوز هستند مدعیانی که تصور میکنند بقای ما در گرو سکولار شدن ماست. این مدعیان، گاهی با ژست دلسوزانه نسخههای تحلیلی و تجویزی میپیچند و ما را به خودکشی پیش از مرگ دعوت میکنند: سکولار شویم تا سکولار نشویم! یا به عبارت دیگر: خودمان سکولار شویم تا دشمن سکولارمان نکرده! کسی که هویت حقیقی و کانون قدرتش را فراموش کند، نیروی سکولار مرعوبش میکند و اینچنین نسخه میپیچد.
حتی در بعضی نیروهای درون حاکمیت این انگاره وجود دارد که برای ترویج حجاب، باید آن را از حیثیت سیاسیاش تهی کنیم و صرفا بر وجوه اجتماعی و اخلاقی و خانوادگی آن تاکید کنیم. حال آنکه رهبر انقلاب در اوج معرکه، سخنرانی میکند و بیحجابی را «حرام سیاسی» مینامد. حرام سیاسی یعنی کاری که جبهه باطل را تقویت و جبهه حق را تضعیف میکند. این یعنی به خلاف تصور رایج، اتفاقا تذکر به ماهیت سیاسی حجاب و بیحجابی است که اساسی و تعیینکننده است.
یکی دیگر از مظاهر پیروزی ما این است که دیگر مسئله بیحجابی هر چه نیروی سیاسی داشت، تخلیه شده است. مزاحمتها و جنجالهای رسانهای هنوز ادامه دارد اما این عَلم شیطان دیگر نمیتواند سینهزنی را دور خودش جمع کند و نیرویی تولید کند و اتفاقی واقعی را رقم بزند.
بگذریم. موضوع این سرمقاله بحث حجاب نبود. بحث حجاب صرفا برای مرور آنچه در بلوا بر ما گذشت، مطرح شد. در این متن از چیزهایی مثل هسته هویتی، کانون قدرت، طرح دشمن، کلانروایت رقیب، نیروی خود، معنای اصیل ما و اینطور چیزها سخن به میان آمد. شاید به نظر برسد که ما در حال لفاظی هستیم. بله؛ اگر نویسنده این متن، حجتی مانند «سید روحالله عجمیان» نداشت، حرفهایش، مُشتی دال بیمدلول و میانتهی بود. ما اگر شهید عجمیان را نداشتیم، چگونه میتوانستیم نشان دهیم که کانون قدرت ما کجاست؟ ما اگر عجمیانها را نداشتیم، چگونه میتوانستیم از تردیدها و سردرگمیهای شبهنخبگانی عبور کنیم؟ ما اگر به تعبیر رهبری این «پاکترین جوانان» را نداشتیم، چگونه میتوانستیم رمز بقای خود را درک کنیم؟ اگر شهید عجمیان نبود، چگونه میتوانستیم اثبات کنیم که مستضعفترین و محرومترین مردم ما پای کار انقلابند؟ اگر خون عجمیانها به زمین ریخته نمیشد، چگونه میتوانستیم توحش اقلیت سکولار را ببینیم؟ اگر سید روحالله عجمیان نبود، چگونه میتوانستیم یقین نیروی مجاهد انقلاب اسلامی را شهود کنیم؟
خوب شد که شهید عجمیان تحلیل خرسخالههای خودی را باور نکرد و یقینش ترک برنداشت و تردید نکرد. تردید نکرد، وقتی که از خانه بیرون آمد و از وحشیترین اراذل که یقیناً از «جوانان ما نیستند» زخم خورد و دیگر به خانه برنگشت. او میتوانست در خانه بنشیند و درباره ناکارآمدی سیاستهای حجاب در جمهوری اسلامی توییت بزند. میتوانست وسط درگیری کنار بکشد و از تقدم و اولویت عدالت اقتصادی بر سایر امور استوری بگذارد. میتوانست از لزوم به رسمیت شناختن تنوع در سبک زندگی ایرانی سخنسرایی کند. میتوانست به جای حفاظت از ایران اسلامی در غربت خیابان، به فکر طی کردن پلههای ترقی در ساختار بروکراسی باشد. او هزاران امکان دیگر داشت. اما از میان همه امکانها، انتخابی دیگر داشت. انتخابی از سر یقین؛ و راستش همین یقین و همین انتخاب و همین تصمیم است که برای ما امکانهای تازه گشوده است.
#ادامه_دارد
👉 @sourehmagazine
هدایت شده از ماهنامۀ سوره
ادامه قسمت دوم
3️⃣ #قسمت_پایانی
ما قرار بود نباشیم. قرار بود در بلوایی که «روز و ساعت آن مشخص بود» نیرویمان مستهلک شود و تا سرحد بلبشوی داخلی برویم و آنگاه سرنگون شویم؛ که اگر سرنگون میشدیم، دیگر سخن گفتن از وحدت و همزیستی و عدالت اقتصادی و ایده حکمرانی و تمدن اسلامی و جغرافیای سیاسی جهان و جبهه مقاومت و هزاران حرف دیگر، مُهمل بود. چشم خود را شستوشو دهیم، دستگاه بینایی خود را تعمیر کنیم تا ببینیم چگونه پادوهای رسانهای اینترنشنال که پولشان را دولت سعودی میدهد، بنا بود با این رئالیتیشوهای خشن و تلهتئاترهای خیابانی توحشآمیز، ایران اسلامی را از نیروی ایمانی تخلیه کنند و فاتحانه قهقه بزنند. حالا همان حُکام حجاز که پول رسانه بلوا را میدهند، مجبورند با ما سر یک میز بنشینند و توافقنامه امضا کنند. هر توافقی فرع بر وجود طرفین است. اگر ما بلوا را پشت سر نگذاشته بودیم و تا سرحد نابودی میرفتیم، همین گاو شیرده برای توافق با ما و کم کردن شرش از سر مستضعفان منطقه طاقچهبالا میگذاشت. البته اینجا نمیتوان از مجاهدت مستضعفان یمنی سخن به میان نیاورد. نمیتوان از مجاهدات غریبانه مدافعان حرم یاد نکرد؛ اما شهید عجمیان و عجمیانهای دیگرِ ایران که ما حتی نامشان را هم نشنیدیم، استعارهای از همه نیروهای مستضعف عالم هستند تا به حقیقت قدرت خودمان پی ببریم. اتحاد وجودی همین ذرات ناشناخته است که نیروی واقعی ما را میسازد.
ما قرار بود در دنیا منزوی شویم. قرار بود آنچنان چهرهمان مخدوش شود که کسی میل توافق و ائتلاف با ما نداشته باشد. اما نیروی درونی ما آنچنان پایدار و مقاوم است که قدرت سخت جهانی را نرم و خاضع کرده است.
آبان ۱۴۰۱، در ایام داغ بلوا، پیششماره اول سوره منتشر شد. آنجا در مطلب «بلوا در حباب» نوشتیم: «بومرنگ این واقعیتزدایی [بلوا] به همان کسانی برمیگردد که این توهم را تولید کردهاند. اگر حمله نظامی خارجی به ایران صورت نگیرد، موج این تحولات به منطقه و جهان بازخواهد گشت. این حباب که بترکد، نیروی پیشرونده ایران در قالب معاهدات بینالمللی و ائتلافهای سیاسی ضدقدرت هژمونیک آمریکا در جبهه مقاومت، با قدرت بیشتری پیشروی خواهد کرد و حتی میتواند کشورهای دشمن و رقیب را از درون دچار بحران کند. جهان دیگر بیش از این ظرفیت دستاندازی قدرتهای استکباری را ندارد و اینجاست که از دل این جنگ جهانی علیه ایران، زمینهای برای تغییر جغرافیای سیاسی جهان به نفع ایران، امت اسلامی و جبهه مقاومت، آماده خواهد شد».
حالا خوب است در بهار ۱۴۰۲، به فاصله نیمسال از آبان ۱۴۰۱ اخبار ایران و جهان را مرور کنیم. از توافق با عربستان، تا قرارداد با چین، تا همکاری با روسیه، تا نزدیکی سوریه به کشورهای عربی، تا فروکش کردن جنگ یمن، تا دستپاچگی و بحران در سرزمینهای اشغالی تا تنفر و بیاعتمادی روزافزون مردم منطقه نسبت به آمریکا و دهها رویداد دیگر. اینها طلیعه اتفاقات شگرف در آینده است و نباید به همینها بسنده کنیم؛ اما همه این اتفاقات فرع بر «بودن» و «قدرت» ماست. قدرت ماست که ائتلاف ساخته است. کسانی که قدرت ما را در انحلالمان درون ائتلافهای موجود میجویند، نیروی ایمانی مردم ما را نمیبینند. نیرویی که شهید عجمیان استعارهای گویا از آن است. این نیرو اتوپیای غرب مدرن را شکست خواهد داد و نظم سیاسی جهان را دگرگون خواهد کرد. انشاءالله.
👉 @sourehmagazine
هدایت شده از ماهنامۀ سوره
سید روحالله عجمیان و امکانهای جغرافیای سیاسی آینده جهان.pdf
628.9K
🔰سرمقاله اولین شماره ماهنامه سوره
💠سید روحالله عجمیان و امکانهای جغرافیای سیاسی آینده جهان
📝سید علی سیدان
👉 @sourehmagazine
🔹ما مسلمانان، مسلمانیم، نه اسلامگرا
🔸چند خط در توضیح یک کلمه خبیثه
📝سید علی سیدان
واژه «اسلامگرایی» از آن واژههایی است که توسط روشنفکران و غربزدگان برای نامیدن مسلمانان جعل شده است. گاهی هم در گفتار روشنفکری از واژه «اسلامیست» یا «اسلامیسم» استفاده میشود. منظورشان از اسلامگرایی یا اسلامیسم، «خوانشِ» سیاسی از اسلام است؛ یعنی همان چیزی که با عنوان «اسلام سیاسی» از آن یاد میکنند.
اسلام، در این نگاه، همچون یک متن بیجان است که توسط یک «سوژه»، «خوانش» میشود؛ این خوانش میتواند سیاسی باشد و میتواند سیاسی نباشد.
در این معادله اگر شما خود را صرفاً «مسلمان» بدانید و نه «اسلامگرا»، دینتان به مجموعهای از اعتقادات و اخلاقیات و عرفانیات درونی و فردی فروکاسته میشود که تهی از طرح سیاسی است؛ و اگر بپذیرید که اسلامیست یا اسلامگرا هستید، باید این را هم بپذیرید که شما به عنوان یک سوژه خودبنیاد، اسلام را «خوانش» کردید و بر آن یک طرح سیاسی افکندید. به این ترتیب اسلام از آن شأن بالادستی، وحیانی و قدسی خواهد افتاد و باز هم به جای خود اسلام، این سوژه خودبنیاد است که به لحاظ سیاسی تعیینکننده خواهد بود.
همانطور که پیداست، این بازی زبانی هر دو سرش یک نتیجه دارد: اثبات انسان خودبنیاد که به همه چیز صورت میبخشد. مسلمانان هر چه هم فریاد بزنند که دین اسلام ذاتاً و عیناً و واقعاً سیاسی است، گوش روشنفکران بدهکار نیست. چرا که آنها پیش از دیدن واقعیت اسلام، یک تصمیم ایدئولوژیک گرفتهاند که اسلام را غیرسیاسی ببینند و بدانند.
بله؛ میتوان اسلام را سیاسی خواند و میتوان غیرسیاسی خواند. همانطور که میتوان نماز صبح را دو رکعت خواند و میتوان چهار رکعت و حتی دَه رکعت خواند! اما بدیهی است که نماز صبح دهرکعتی ربطی به امر الهی ندارد؛ اگر چه برای ایجاد آرامش یا ورزش صبحگاهی مفیدتر باشد!
اسلام، آن چیزی نیست که صفتی از بیرون خودش به او تحمیل شود. «اسلامگرایی»، کلمهای خبیثه است که از ذهنهای خودبنیاد درآمده است و مانند سلولی سرطانی میتواند ذهن و زبان ما مسلمانان را بیمار کند. تعبیر «اسلام سیاسی» هم اگر برای تأکید بر یکی از ویژگیهای درونی اسلام به کار گرفته شده باشد، میتوان آن را فهمید و قبول کرد؛ و الا ما اسلامِ غیرسیاسی نداریم که صفت «سیاسی» از بیرون بر آن بار شود. آن اسلامی که «غیرِسیاسی» است، درواقع «غیرِاسلام» است.
ما مسلمانان، «مسلمان» هستیم؛ نه «اسلامگرا». آیا این حق را داریم که خودمان برای خودمان نام انتخاب کنیم؟!
🔻 پینوشت:
گاهی در توضیح پروژه فکری دکتر علی شریعتی، عدهای از روشنفکران، نام «اسلامگرا» بر او میگذارند. مسئله این نیست که تلقی دکتر شریعتی از اسلام، بهواقع تاب این را دارد که اسلام او را ایدئولوژیک و او را اسلامگرا بدانیم یا نه. مسئله این است که روشنفکران با اطلاق واژه اسلامگرا به هر کسی که تلقی سیاسی از اسلام دارد، میخواهند اسلام را از شأن و ماهیت سیاسی خود ساقط کنند. آنها نهفقط به دکتر شریعتی؛ که به هر کسی که بهواقع مسلمان است و طبیعتاً سیاسی، میگویند «اسلامگرا». یعنی اسلام که به خودیِ خود، سیاسی نیست. این ما هستیم که به سمت اسلام میرویم و آن را در دست میگیریم و سیاسی خوانش میکنیم. البته بدیهی است که اینجا نباید اسلامگرایی را با معادل لفظی آن؛ یعنی «گرایش به اسلام» اشتباه گرفت.
کانال سید علی سیدان
🔹ما مسلمانان، مسلمانیم، نه اسلامگرا 🔸چند خط در توضیح یک کلمه خبیثه 📝سید علی سیدان واژه «اسلامگ
نظر آقای دکتر محمدرضا قائمینیک درباره یادداشت اخیر 👇
سلام. اگر به ریشه های شرق شناختی اش هم اشاره می کردید تکمیل می شد.
مسئله به این بر می گردد که عقل خودبنیاد مدرنیته، همۀ امور را ابژه خودش می کند. شروع این مسئله به شکل فراگیر و گسترده هم در قرن نوزدهم است. در قرن هفدهم در اروپا عمدتاً منازعه بر سر جنگ علم و دین است و با پیروزی علم، در هجده و نوزده، انبوهی از دین پژوهی ها شکل می گیرد که در آنها با منطق علوم سکولاری مثل روان شناسی، انسان شناسی، جامعه شناسی و ... به مطالعۀ دین می پردازند. لذا مثلاً شاخۀ زرین فریزر، توتم و تابو فروید، صور بنیادین حیات دینی دورکیم و انبوهی از آثار دیگه متولد می شود که دین را ابژۀ خودشان می کنند. شرق هم در همین دوره ابژه علم غربی می شود و به همین دلیل هم هست که عمدۀ شرق شناسی های آکادمیک از این دوره آغاز می شود و گسترش پیدا می کند. در ذیل این پروژه است که اسلام تبدیل به اسلامیسم و شرق تبدیل به ارینتالیسم می شود. لذا مسلمانی از اعتقادش به آن حقیقت متعالی تبدیل به یک فرهنگ جزئی ذیل جهان مدرن می شود که گاهی سیاسی است و گاهی غیر سیاسی. و لذا همانطور که اشاره فرمودید، سیاست جزء ذاتی اش نیست.
در یک مورد دیگر، دایره المعارف قرآن از 1913 شروع به فعالیت کرده و تا بحال 3 ویرایش داشته است که اغلب نویسندگانش غیر مسلمان هستند. این دایره المعارف به تصریح مفاهیم و معانی قرآنی را مطابق فهم انسان مدرن بازخوانی کرده است و تصویری از اسلام و قرآن به انسان غربی نشان داده است که مطابق ذائقۀ انسانی غربی است. دکتر داوری اردکانی در کتاب شرق شناسی و گسست تاریخی به این رویکرد شرق شناختی اشاره کرده اند.
https://referenceworks.brillonline.com/browse/encyclopaedia-of-the-quran
📝 سید علی سیدان
دیگر مسئله حجاب، به خودیِ خود، نیرویی برای تولید «غائله خیابانی فراگیر» ندارد. فقط آن گروه بسیار اندکی که تصمیم گرفتهاند در هر شرایطی به تکلیف غیرشرعیشان عمل کنند! و لنگه کفشی به سمت نظام پرتاب کنند، ممکن سروصدایی به پا بکنند که میکنند. این گروه بسیار اندک انگیزههای بسیار قویتری از مسئله حجاب، برای نزاع خیابانی با نظام دارند. اما چون بسیار اندک هستند، نمیتوانند کاری از پیش ببرند. سال گذشته که شرایط بسیار ملتهبتر بود و سنگینترین عملیات روانی و رسانهایِ تاریخ، علیه یک کشور را دیدیم، گروههای بسیار پراکنده و کوچکی در بعضی نقاط شهر جمع میشدند. این بار که طعم تلخ توهم و ناکامی را هم چشیدهاند، دیگر همان مقدار از شلوغیهای سال گذشته هم تکرار نخواهد شد. آیا احتمال هر گونه شلوغی و اعتراض خیابانی در کشور ما منتفی است؟ خیر؛ اما اعتراضات احتمالی آینده محملهای واقعیتری از حجاب میخواهد که فیالحال این محملها بسیار کمرمق هستند. با ترویج این انگارههای سانتیمانتال و فانتزی که «تولید نفرت در مقوله حجاب، دوباره باعث ایجاد اغتشاشات و التهابات خیابانی میشود» به خودمان و دیگران آدرس غلط ندهیم.
🔸چند کلمه درباره حجاب
🔹 خطاب به عزادارن حسینی و هر کسی که خودش را در جبهه ایمانی میبیند
📝 سید علی سیدان
از مسئول و سیاستمداری در جمهوری اسلامی که دفاع از اجرای حکم حجاب براش مسئله نیست، بترسید و سعی کنید از صحنه خارجش کنید؛ چه اصلاحطلب باشد چه اصولگرا. کسی که به خاطر خوشامد یا سرزنش دیگران، از حکم خدا تنازل میکند، قطعاً در اجرای احکام عادلانه دیگر هم سستی یا خیانت خواهد کرد.
پافشاری جمهوری اسلامی بر حجاب، غیر از آنکه تکلیف ذاتی او به عنوان یک حکومت دینی، آن هم در مواجهه با تمدن اباحیگر و سکولار است، پیامی است روشن به بعضی نیروهای داخلی نظام که بدشان نمیآید با تنازل از اسلام، راه توجیه انواع قدرتپرستی و فساد و تبعیض ظالمانه و بیعدالتی باز شود.
همین نیروها هستند که دست سرمایهداری جهانی را برای چپاول خاک و ناموس ما باز خواهند گذاشت؛ همجنسگرایی را موجه و قانونی خواهند کرد؛ سرکوب کارگر را با «بهرهوری» رنگ میکنند و به ما میفروشند؛ قصاص حیاتبخش را از بین میبرند؛ مترفین را برای جمع مال و مانور عیشونوش آزاد میگذارند.
جمهوری اسلامی، میداند که وقتی در اجرای حکم حجاب بیملاحظه عمل کند، خواهند گفت: «پس مفاسد دیگر چه میشود؟» و جمهوری اسلامی از این پرسش استقبال میکند! چون بنا دارد گفتمان ضدفساد در جامعه حاکم باشد تا عرصه برای نیروهای مشروعیتبخش به فساد و بیعدالتی تنگ شود.
حجاب، همان عدالت است؛ و این حجاب که در نظر متحجرانِ تجددزده یک فرع فقهی کماهمیت است، امروز در مواجهه با نیروی سکولار، آنچنان مرتبهای یافته که حملکننده معنای مبارزه جمهوری اسلامی با همه مفاسد شده است. دشمن اصلی و واقعی ما، این را از هر کسی بهتر فهمیده است.
تصور نکنید در حکومتی دینی که حکم حجاب توسط مدیرانش مُلغیٰ شود یا تلاشی در حد وسع، برای اجرای آن نشود، فقط حجاب از دست میرود. اگر این اتفاق بیفتد، گفتمان دینیِ ضدفساد، آنچنان ضعیف میشود که یا شاهد هرجومرج خواهیم بود یا شاهد برآمدن یک حکومتِ اساساً سکولار، زورگو و سرمایهسالار.
آی جماعت مذهبی که در پرتو مجاهدت مجاهدان، در حال اجرای مناسک دینی و عزاداری محرم هستید! حکومت سکولار، بهویژه در ایران، آنقدر مهربان نیست که حتی به اسلامِ فردی شما اجازه نفس کشیدن بدهد. اگر بحث نظری شما را قانع نمیکند، دستکم به تجربه مشروطه و حکومت پهلوی نگاه کنید/ پایان
کانال سید علی سیدان
سوره سوم: فرم، سنگر است!
سوره سوم، روایت دو داستان است. داستان اول، سرگذشت حاکمیت سکولارِ پهلوی است که برخلاف تصور رمانتیکها، نه خنثی و بیطرف، که کاملاً مهاجم و تمامیتخواه بود و صُور زندگی دینی را سرکوب میکرد. ما از تمامیتخواهی و توحش حکومت رضاخان بسیار شنیدهایم؛ اما وقتی پسرش این حکومت موروثی را تحویل گرفت، چه کرد؟
آنچه در جستار تاریخی «سرگذشت سرکوب روسری» میخوانید، روایت یورش حکومت سکولارِ محمدرضا به حجاب (بهمثابه فرم زندگی دینی) از خلال تجربهزیسته دختران و زنانی است که آن دوران را درک کردهاند. اینکه چگونه حکومت پهلوی با ایجاد ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی، جبری سیستماتیک برای انزوا و خوار کردن حجاب ایجاد کرد. ما یک بار دیگر در تاریخ معاصرمان، تجربه سادهگیری سکولاریسم و تعدی بیدینی به زندگی دینی را داشتهایم؛ آنجا که در مملکت اسلام، روحانیت اسلام، بهدلیل دفاع از اسلام، در برابر چشم اهل اسلام، به دار آویخته شد: شیخ فضلالله نوری. در این شماره، مطلبی درباره نحوه ورود شیخ فضلالله به صحنه مشروطه چاپ شده است.
داستان دوم در این شماره، داستان هیئت است؛ هیئت، همچون سنگری در برابر جریان سکولار؛ بهسان میدانی که کانون تولید فرم دینی و دفاع از موجودیت سیاسی دین است. سرمقاله، به ماجرای شکلگیری «هیئت رزمندگان اسلام» در دهه هفتاد در برابر سکولارهای داخلی پرداخته است. گعده (میزگرد) درباره فرم مداحی سیاسی بحث کرده است و متن «فرم، سنگر است»، ایدههایی برای پیوند هنر و هیئت را عرضه کرده است.
سوره در این شماره میگوید: «فرم، سنگر است.» و نیروی حزباللهی باید از فرم خودش در برابر دشمن پاسداری کند و فرمهای تازهای مبتنی بر سنت خود خلق کند. دشمن کیست؟ دشمن کسی است که میخواهد صورت (فرمِ) زندگی ما را تغییر دهد. حجاب و هیئت، فرم زیست دینی است و دقیقاً در همین دو عرصه حیات، دشمن تمامیتخواهِ سکولار، به فرم زندگی ما تجاوز کرده است. سبکسری است اگر تصور کنیم، سکولاریسم جز با نابودی این دو فرمِ مزاحم برای خودش خشنود شود. باید از این دو فرم و سنگر پاسداری کرد.
سایر مطالب این شماره را هم میتوان از سر همین جمله خواند: «فرم، سنگر است».
@sourehmagazine
🔹آدرسهای غلط در مسیر تحول
🔸نکاتی درباره خطر ارتجاع صداوسیما در حوزه برنامهسازی
✍️ سید علی سیدان
بخش اول:
تیم جدید مدیریت صداوسیما، مأمور به «تحول» در رسانه ملی است. سندی برای این تحول نوشته شده که تایید رهبری نظام را دارد. تحول، هر چه باشد، این نیست که همان چهرههای سابق، آنتن اصلی، ساعات طلایی، پولهای کلان، کمترین خط قرمزها و بیشترین توجهها را داشته باشند؛ و افراد انقلابی را در گوشه و کنار سازمان به شکل پراکنده مشغول ساختن و پخش ویژهبرنامه و خردهبرنامه کنیم و همواره در یک استضعاف مضاعف نگه داریم. اگر بنا بر این بود، مدیریت قبلی، همین کار را میکرد و قطعاً برای انجام این کار شایستهتر بود.
طبق سند تحول، راهبرد تلویزیون در دوره جدید، مدیریت «خط سبزی» به جای «خط قرمزی» است. خط سبزی یعنی مجریها و برنامهها، به نحو ایجابی با اصول انقلاب مستضعفان، جمهوری اسلامی و سیاستهای رسانه ملی، سازگار و یگانه باشند. ورود چهرههایی به عنوان مجری، که نهفقط خط سبزی نیستند، بلکه در مشی و مرامشان مراعات خطوط قرمز را هم نکردهاند، چه توجیهی دارد؟ آنتن دادن به کسی که از نمایش سبک زندگی متعفنِ اشرافی خود (سبکی از زندگی که یک درصد مردم هم شبیه آن نیستند) ابایی ندارد، آیا به معنای میدان دادن به سلایق گوناگون و احترام به کسانی است که «مثل ما فکر نمیکنند»؟! ریختن میلیاردها تومان به پای آن مجریِ پروازی از کیش که اگر بگوییم به نظام و رسانهاش نیش و طعنه نزده (که زده) و عذرخواهی هم نکرده، چه معنایی میدهد؟ کسی که تذبذب و «شلکنسفتکن» جزو شخصیت و تاکتیک اوست و با همین ابزار مدام کاسبی ثروت و شهرت کرده و در بزنگاهها پشت مردم و نظام را خالی کرده است. آیا تصور میکنیم همین که طرف به تلویزیون بیاید به معنای این است که خودش را کاسب جلوه داده و خراب کرده؟! بهفرض که طرف خودش را لجنمال کند. شما با این کسی که اعتبارش را اینطور از دست داده، میخواهید چه پیام مؤثری منتقل کنید؟
🔹آدرسهای غلط در مسیر تحول
🔸نکاتی درباره خطر ارتجاع صداوسیما در حوزه برنامهسازی
✍️ سید علی سیدان
بخش دوم:
ورود چنین چهرههایی، یا برای تلویزیون مخاطب نمیآورد و برنامه این چهرهها شکست میخورد (مثل همان برنامه شکستخورده و پرخرجِ همین مجری به نام «اتفاق») که مصداق آش نخورده و دهان سوخته است؛ یا میتواند «عددِ» مخاطبان این برنامه را افزایش دهد؛ که در این صورت باید گفت مطمئن باشید این «عدد» به حساب مردم و نظام واریز نخواهد شد. مردم نه فرشتهاند، نه شیطان. باید دید هر برنامهای چه وجهی از مردم را فراخوانی میکند. اگر شما صفات حمیده و فضائل انسانی و درک سیاسی مردم را فراخوانی نکنید، افزایش عدد مخاطبان، به حساب جمهوری اسلامی که پرچمدار فضائل و ارزشهای انسانی و اسلامی است، واریز نمیشود و آنچه «سرمایه اجتماعی» میپندارید، افزایش پیدا نمیکند. یقین بدانید که بین پخش «سیم آخر» و «پانتولیگ» و افزایش مشارکت در انتخابات یا رأیآوری یک جریان در انتخابات، رابطهای وجود ندارد! مخاطب، عدد نیست. وقتی مخاطب را عدد فرض میکنیم و از کاهش این عدد میترسیم، دست به خودکشی رسانهای میزنیم.
کاهش مخاطبان تلویزیون، معلول عوامل متعددی است که ناگهان در سهچهار سال گذشته، همه با هم به وقوع پیوسته است. اولی، رشد فضای مجازی و گوشیهای هوشمند است که الگوی مصرف رسانهای را بهشدت تغییر داده است. دومی، برآمدن پلتفرمهای تماشای فیلم و سریال و کوچ چهرههای رسانهای به سمت آنهاست که بیشتر جذابیت پولی دارد. سومی، در دسترس بودن همواره و همیشگی این پلتفرمها برای مخاطب است. چهارمی، شوک ناگهانی که به واسطه توهم سقوط نظام در طبقه هنرمندان و چهرههای رسانهای ایجاد شد و به بریدن آنها از تلویزیون انجامید. وقتی رسانه از برنامهها و چهرههای قبلی خالی میشود، آوردن برنامهها و چهرههای جدید یا ساختن آنها زمانبَر است. آسانترین راه هم آوردن چهرههای سابق (آن هم شاذترینشان) و ریختن امکانات و توجهات به پای آنهاست که ظاهراً تلویزیون این راه را برگزیده است.
🔹 آدرسهای غلط در مسیر تحول
🔸نکاتی درباره خطر ارتجاع صداوسیما در حوزه برنامهسازی
✍️ سید علی سیدان
بخش سوم:
آوردن چهرههای سابق، خصوصاً آنهایی که مشکلدارند، به یکی دو تا چهره ختم نمیشود. این ایده، تا وقتی که تمام آنتن تلویزیون را نبلعد، متوقف نمیشود. این، یعنی «ارتجاع». یعنی مدیریت «تحت ضابطه» به جای مدیریت «رو به آرمان». سبک زندگی غیرمردمی، ضدمردمی، لاکچری، رفاهزده و شادخوار برخی چهرهها، توان تابآوری واقعیتهای این انقلاب و این مردم و این نظام را ندارد و قطعاً در آزمایشهای آینده، هزینههای سنگینی را به امنیت ملی ما تحمیل خواهد کرد و مگر ندیدیم که پارسال همین اتفاق افتاد؟ سلبریتیهایی که ذیل عنایات خاصه مدیریت فرهنگی، در گلخانههای امنیتی و طبقاتی زندگی کردند، ناگهان در بلوای 1401 توهماتشان را به جامعه تزریق کردند و خودشان و مردمشان را به زحمت انداختند. چندتایشان هم تا توانسته بودند سیستم اقتصاد فرهنگ و سیستم امنیتی را دوشیده بودند، از کشور گریختند. باید از توهمی به نام «مدیریت سلبریتیها» خارج شد. البته هر کس مشهور باشد، سلبریتی نیست. سلبریتی، کسی است که سبک زندگی و منافعش با اِتراف و تکاثرِ سرمایهداری عجین شده است. نمیتوان نمادهای این سبک زندگی را وارد تلویزیون کرد و بعد انتظار داشت برای ما «سرمایه اجتماعی» تولید کنند.
با دستفرمان کنونی، قطعاً حذف افراد برآمده از این سیاست، در سالهای آینده با هزینههای بیشتری همراه خواهد بود. چهرههای رفاهزده و لاکچری، همان توهمی را به گروههایی از مردم القا میکنند که نتیجهاش میشود فتنه 88 و بلوای 1401. امر فرهنگی را نمیتوان از امر سیاسی تهی کرد. شما هر چه در فرهنگ بکارید در میدان رسمی سیاست و امنیت درو خواهید کرد. تلویزیون، با همه تبلیغاتی که علیه آن میشود، هنوز به آن اعتبار که رسانه نظام اسلامی است، پیامش پیام دین و نظام اسلامی قلمداد میشود. به همین دلیل، اگر پیام مخربی از آن صادر شود، نمیتوان گفت این دشمنان فلانفلانشده میخواهند مردم را منحرف کنند. نفوذ این پیام منحرفکننده، چندبرابر پیام رسانههای معاند خواهد بود. خودمان کردیم و خودکرده را تدبیر نیست.
اگر به دنبال ساختن برنامه «قله» هستیم؛ یعنی برنامهای که مخاطب حداکثری با خود بیاورد، لازم نیست از اندوختههای بحرانآفرین مدیریتهای قبلی بخوریم. این کارها پس از تجربه چهل سال، یک فرصتسوزی و آیندهسوزی سهمگین است. همین چهرههای موجود، مگر از روز اول چهره بودند؟ زمینه مناسبی برایشان پدید آمده که میتوان از مدل آن برای ساختن چهرههای جدید و متعهد به مردم الگوبرداری کرد. در این یادداشت نمیتوان همه ایدههای ساده اما معطلمانده را فهرست کرد. فقط برای اینکه از آدرسهای غلطی که برای قلهسازی داده میشود جلوگیری کنم و منظورم را برسانم با یک مثال خواهم گفت که چگونه میتوان برنامه قله ساخت و چنین برنامهای چه ویژگیهایی دارد.
🔹 آدرسهای غلط در مسیر تحول
🔸 نکاتی درباره خطر ارتجاع صداوسیما در حوزه برنامهسازی
✍️ سید علی سیدان
بخش چهارم و پایانی:
یکی از قالبهای متداول در دنیا که مخاطبان زیادی دارد، «تاکشو» یا همان برنامه گفتوگومحور است. ما همین حالا نمونههایی از تاکشو در تلویزیون داریم اما هیچکدام نمیتواند مخاطب عمومی بیاورند. چرا؟ چون یا موضوعات این برنامهها تخصصی است و عمومی نیست؛ یا پایدار و مستمر نیست و در طول زمان تبدیل به برند نمیشود؛ یا صراحت و شجاعت در طرح مسائل ندارد؛ یا برنامه زنده نیست و تصنعی و تحت کنترل به نظر میرسد؛ یا مهمانان برنامه ضعیف و دستچندم هستند؛ یا مجری برنامه نابلد و بیاعتقاد به کارش است؛ یا ساعت پخش خوب ندارد؛ یا پیوست فضای مجازی ندارد؛ یا همه اینها را با هم ندارد! شما 18 شبکه سراسری دارید اما یک برنامه گفتوگومحور استاندارد با موضوعات عمومی ندارید! چرا؟ چون نمیخواهید داشته باشید! همین فردِ مورد دعوا در قضیه اخیر، مگر چگونه چهره شد؟ با اجرای برنامه «شب شیشهای» و «مثلث شیشهای» که برنامههایی «زنده» در ساعت طلایی آنتن بود؛ با مهمانهای متنوع، عمومی و طراز یک. همراه با کمی چالش و صراحت و شجاعت در طرح پرسش. البته همراه با یک مجری متوسط که آن زمان مشهور نبود و با همین برنامه مشهور شد.
استمرار و پایداری در برنامهها، تمرکز دادن مخاطب و پرهیز از تشتت بهویژه در آنتن، صراحت و شجاعت در طرح بحث، توجه به قالبهای پایه و امتحانپسداده تلویزیون، زنده بودن برنامهها، استعدادیابی و اعتماد حداکثری به استعدادهای جدید انقلابی، توجه به برنامههای عمومی از نظر موضوع و پیوست فضای مجازی بهمنظور چرخیدن برنامهها در فضای وب. اینها مؤلفههایی است که میتواند برای ما برنامه قله بسازد. قالبهای دیگری هم هست که میتوان همین مؤلفههای کلی را بر آنها اطلاق کرد و برنامه پرمخاطب ساخت که شمارش آن از حوصله متن خارج است. به خود و دیگران آدرس غلط ندهیم!
آقای مصطفی ملکیان در گفتوگو با مدرسه آزادفکری، با آن کتوشلوار اتوکشیدهاش، به مبل تکیه دادهاند و گفتهاند: «در ایران جز کسانی که دست به خشونت خواهند زد، هیچ کس آرزوی حکومت دینی ندارد! ذهن قومی و ملی ما این آرزویش از بین رفته است».
وقتی ذهن کسی، کبکوار در برفِ «ایدئولوژی مسلط» فرو برود، چنین حرفهایی میزند. در زمانهای که میلیونها انسان، در آن سوی مرز در حال برگزاری مناسک سیاسیعبادیِ گسترده و صلحآمیزِ اربعیناند و میلیونها جامانده، این سوی مرز، در آرزوی سفر اربعیناند، خیلی باید پَرت باشی که بگویی این مردم آرزوی حاکمیت دین ندارند! و همه کسانی را که آرزوی حکومت دینی دارند، «خشونتطلب» بنامی!
علاوه بر این؛ مگر شما میتوانید به این آسانی، آرزو و طلب «منجی مقدس» یا «حکومت مهدوی» را از مردم بگیرید؟ تا وقتی آرزوی «حکومت مقدس منجی» در ضمیر انسان ایرانی هست، همین آرزو، منجر به تشکیل و استحکام حکومت دینی در زمان غیبت منجی میشود. آرکهتایپِ حکومت منجی، همواره مؤمنانش را به مشقکردن آن وامیدارد. جمهوری اسلامی با چنین طلبی برپا شده و دوام آورده است. حتی انجمن حجتیهایها که با خوانشی نادرست از دین، حکومت علمای دین را در زمان غیر از امام معصوم صحیح نمیدانند، عملاً و شاید ناخواسته، با تقویت فرهنگ دینی، به نفع حکومت دینی و علیه ایده حکومت سکولار کار میکنند.
از این رئالیستیتر بگویم؟! چشم: ما در ایران دو گروه داریم که داعیه حکومت دارند و حرف از حکومت میزنند؛ یک گروه که از ژرفای دل، آرزوی حکومت دینی دارند و حاضرند به پای این آرزو هزینه بدهند، سختی بکشند و با مال و جانشان در این راه جهاد کنند. این گروه میتوانند حمایت معنوی طیف وسیعی از مردم را به دست بیاورند و جنگ و تحریم و تروریسم و داعش و نبرد فرهنگی را پشت سر بگذارند.
یک گروه هم داریم که نه فقط آرزوی حکومت دینی ندارند، بلکه از تهِ دل، آرزوی هیچ حکومتی ندارند! چون حکومت کردن خیلی سخت است! این گروه ترجیح میدهند ذیل حکومت غرب مدرن، بخورند و بیاشامند و نق بزنند و هزینه هم ندهند؛ حتی برای آن توهمی که نامش را «توسعه» گذاشتهاند. بامزه این است که اگر بیلبهمَلاجْخوردهای در میان اینها پیدا شود که اهل هزینه دادن باشد، نخواهد توانست بدنهای جز همین نِقزَنهای مفتخور برای خود دستوپا کند و عموم مردم با او همراهی نمیکنند.
تا وقتی این معادله پابرجاست، روشن است که در جنگ عزمها و ارادهها، چه کسی حکومت را به دست میگیرد و نگه میدارد.
مورد مطالعاتی و فَکت این تحلیل را میخواهید؟ بلوای ۱۴۰۱ را مرور کنید!
موقعیتِ «بیتابی»
پس از اضطرار، گشایش است
أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ ۗ أَإِلَٰهٌ مَّعَ اللَّهِ ۚ قَلِيلًا مَّا تَذَكَّرُونَ
نمل، ۶۲
دیشب صحنهای عجیب در ایران رقم خورد. ناگهان گروههایی از مردم، در شهرهای ایران بدون آنکه فراخوان واحدی داده شود، در میادین، زیارتگاهها و سفارت دولتهای غربی، گرد هم آمدند. این تجمعات در بعضی نقاط تا وقت سحر ادامه داشت. آنها در خبرها شنیده بودند که ۲۰۰۰ کیلومتر دورتر از ما، رژیم اشغالگرِ وحشی، یک دکمه فشار داد و موشکی را بر سر جمعیت متراکم در بیمارستانی در غ/ز/ه آوار کرد و بیش از ۱۰۰۰ نفر را کشت. این فاجعه، فقط مردم ایران را به صحنه نکشاند. مسلمانان و آزادگان دنیا به نحوی خودانگیخته به خیابان آمدند.
این موقعیت را میتوان «موقعیت بیتابی» نامید؛ ترکیبی از غم، خشم، احساس رسالت و جستوجوی راهی برای انجام وظیفه؛ راهی که انگار بسته است و نمیدانیم کِی و چگونه باز میشود.
ما بیتابیم و مردم غ/ز/ه «مضطر» هستند. آنها حتی نمیتوانند آواره شوند. فقط باید بنشینند تا ناگهان یک بمب از آسمان بیاید و در چشمبرهمزدنی دنیا بر سرشان خراب شود. اضطرار، موقعیتی است که در پس خود «فرج» و «گشایش» به دنبال دارد. کشف سوء و ازاله شر، نتیجه این اضطرار خواهد بود و در نهایت به استخلاف در ارض خواهد رسید: أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيَكْشِفُ السُّوءَ وَيَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ.
نیرویی که اتصال این بیتابی و اضطرار میآفریند، باید تبدیل به قوه محرکه ما برای گسترش جبهه م/ق/ا/و/م/ت شود. هر کس در هر سطحی هر کاری از دستش برمیآید انجام دهد؛ دعا، تجمع میدانی، گفتوگو با دوستان، ایجاد پویش، ارسال کمک نقدی و ...
از آن سو، میدانیم که سپاه شر، در ضعیفترین، درماندهترین و منزویترین وضع تاریخ خود به سر میبرد. اکنون پروژه منحوس نرمالسازی رابطه با رژیم شر از بین رفته است و رویای خاورمیانهای استکبار، بر باد رفته. از این پس، خون جوشیده مظلومان، نقشه جغرافیای آینده جهان را ترسیم خواهد کرد و مردم، اراده خودشان را بر نظام سلطه تحمیل خواهند کرد.
یادمان نرود که این، اولین جنایت تاریخ نبوده و آخرین آن هم نخواهد بود. عمده این است که در این بزنگاهها، جبهه را بسازیم و گسترش دهیم. چه بخواهیم و چه نخواهیم، «جهان به سمت جنگ میرود.» باید آماده شویم.
May 11
کانال سید علی سیدان
من از آمریکا، متنفرم!
زبان حال ششم آبان ۱۴۰۲، همزمان با هجوم وحشیانه اسرائیل به غزه و سالگرد شهادت شهید آرمان علیوردی
امروز، سالگرد شهادت این جوان است؛ «آرمان علیوردی». من او را شهید جنگ با صهیونیستها میبینم. آن کسانی که آرمان را شهید کردند، «جوانهای ما نبودند.» (۱) آنها یا نیروهای نیابتی اسرائیل بودند یا زامبیهای بیگانهشده توسط دستگاههای مغزشویی صهیونیسم. ما یک سال پیش با اینها جنگیدیم که اگر نمیجنگیدیم و بند را آب میدادیم، امکان طوفانالاقصی فراهم نمیشد. طوفانالاقصی امتداد پایداری ایران است. طوفانالاقصی امتداد جنگیدن ایران است و جبهه مقاومتی که ایران در تشکیل و حفظ و قویشدن آن نقش اساسی داشته است، اسرائیل را با محوریت مردم فلسطین نابود خواهد کرد.
اما میخواهم کمی از «آمریکا» بگویم؛ این «طاغوت اعظم». راستش، نفرت من از آمریکا، خیلی بیشتر از اسرائیل است. آمریکا، اسرائیل را نگه داشت که حافظ منافعش در منطقه باشد و برای آنچه «خاورمیانه» مینامندش نقشهکشی کند. اسرائیل، مهرهای در طرح آمریکایی بود. ما فقط مهره را نزدیم. ما طرح آمریکایی را نابود خواهیم کرد. به یاری خدا «ما در جنگ با آمریکا و تفالههای آمریکا هستیم.» (۲) و این جنگ تا مستهلک شدن آمریکا ادامه خواهد داشت... (۳) آینده این مبارزه بسیار پیچیدهتر و دشوارتر از مبارزه با اسرائیل است. آه مظلومان فلسطینی دامن اسرائیل را گرفته است و اسرائیل با همین آه از بین میرود. نفرت از اسرائیل آنچنان بالا میرود که کشورهای مدعی منطقه و جهان هم به این مبارزه خواهند پیوست؛ اما آیا همین نفرت، سوخت مبارزه با «آمریکا» را هم فراهم خواهد کرد؟
جای دوری نرویم. در همین ایران، خیلیها از اسرائیل متنفرند و با مبارزه با اسرائیل همدل و همراه هستند اما آیا همین اندازه و بلکه بیشتر، از آمریکا متنفر هستند و عاشق مبارزه با آمریکا هستند؟ شاید نقطه اساسی منازعه همین باشد. تأکید چندباره رهبر انقلاب بر نقش آمریکا در این جنگ، از سر چنین دغدغهای است؛ ما اولاً و اساساً در جنگ با وجه استکباری آمریکا هستیم و سپس مبارزه با تفالههایش.
۱- رهبر انقلاب، ۱۱ آبان ۱۴۰۱
۲- امام خمینی، ۱۱ تیر ۱۳۶۰
۳- خبر آمده که نیروهای ویژه آمریکایی در عملیات زمینی اسرائیل نقش داشتهاند. نمیدانم چقدر این خبر دقیق است اما آمریکا اگر به فکر موجودیت خود باشد، طبیعی است که در همین نقطه بایستد و نیرو پیاده کند. اسرائیل برای آمریکا، اوکراین نیست.
درباره افسانه «بازدارندگی»
دوستانی که مطالبه عمل متقابل را به منظور «بازدارندگی» طرح میکنند، چند خطا مرتکب میشوند.
۱- انگاره «انفعال» و «ضعف» را تثبیت میکنند که این دقیقاً در جهت خواست دشمن است. ببینید چطور کلیپهای دوستانِ خودی سر از رسانههای بیگانه درمیآورد.
۲- نزاع واقعی و اساسی ما در منطقه با اسرائیل و آمریکا را میپوشانند و جنگ را به عملیات تاکتیکی کوتاهمدت تقلیل میدهند و نیروی روانی مردم را برای یک عملیات کوچک تخلیه میکنند. آیا واضح نیست که جمهوری اسلامی با حضور در منطقه تا بیخ گوش اسرائیل و آمریکا، عرصه را بر آنها تنگ کرده؛ و ترورها و تحرکات دشمن، پاسخ انفعالی او به ماست؟
۳- این دوستان حواسشان نیست که اگر یک عملیات نقطهزن هم بکنیم و روی آن مانور رسانهای هم بدهیم تا دل حزباللهیها مثلاً خنک شود و به قول خودشان افکار عمومی بازسازی شود، اگر دشمن متقابلاً پاسخ سختتر بدهد، همه آن وعدههای بازدارندگی دود میشود و به هوا میرود و انگاره ترسوهای واداده تثبیت می شود که: باید عملی نکنیم که تنش درست کند؟!
۴- توجه ندارند که مگر ممکن است که شما یک عملیات بکنید و بازدارندگی ایجاد کنید و دشمن بترسد و دیگر حرکتی نکند و شما در یک مسیر هموار مدام نیروهای مقا*ومت منطقه را تجهیز کنید و او هم بنشیند و شما را تماشا کند؟! مگر اسرائیل ابله است که پاسخ مقطعی شما را ببیند و بترسد و جرئت نکند دیگر مستقیماً به شما ضربه بزند و آن تهاجم اساسیتر شما به خودش را نادیده بگیرد؟!
۵- منطق بازدارندگی، منطق جنگ نرمال دو کشور معمولی در جهان است. جنگ ایران با آمریکا و اسرائیل، جنگی اساسی و تاریخی است. نحوه آرایش ایران هم متناسب با همین معنا از جنگ است. هدف میانمدت این جنگ هم اخراج آمریکا و سگ نگهبانش از منطقه است. نمیتوان با منطق «بازدارندگی» عمل ایران را توضیح داد یا عملی را تجویز کرد.
۶- دوگانه «نزدن برای جلوگیری از وقوع جنگ» و «زدن برای بازدارندگی از جنگ» هر دو باطل است؛ چون پیشفرضش ندیدن جنگ جاری یا به تعویق انداختن آن است.
۷- اینکه ما باید حرکت رسمی تلافیجویانه و نقطهزن داشته باشیم یا نه، حرفی است که میتوان دربارهاش بحث کرد. اما این بحث باید درون منطق جنگ اساسی جمهوری اسلامی طرح شود؛ نه با ادبیات تخصصی و نرمالایزشده «بازدارندگی». وگرنه حاصلی جز تخلیه انرژیها و سرخوردگی ندارد.
«فیلم ما»
درباره فیلم «آپارتچی»
جشنواره عمار، هر سال یک بخش فرعی دارد به اسم «فیلم ما». در این بخش، اغلب آثار ساده و ابتدایی که با امکانات غیرحرفهای توسط گروههای مردمی تولید میشوند، شرکت داده میشود. ویژگی برجسته بخش «فیلم ما» تقلای مردمی است که میخواهند صاحب زبان شوند و قصه خودشان را خودشان تعریف کنند و صاحب فیلم و سپس صاحب سینما شوند. اسم بخش «فیلم ما» توجه من را به مسمای آن جلب میکند و میتوانم این پرسش را در برابر فیلمهای سینمای ایران قرار دهم که چه فیلمی به واقع «فیلم ما» است؟ یعنی فیلمی که در تولید و محتوا و فرم و تبلیغ و اکران، از مای جمعی و تاریخی انقلاب اسلامی ایران برآمده باشد.
ویژگی مهم فیلم «آپاراتچی» این است که بذر فیلم در دل یک زیستبوم مولد فرهنگیِ انقلابی کاشته شده و همه مراحل پرورش فیلم به نحو ارگانیک انجام شده است و میوه کار نیز هر چه باشد، متعلق به خود ماست. فیلمهای انگشتشماری در سینمای انقلاب اسلامی داریم که چنین اوصافی داشته باشد. بیشتر فیلمها، میخواهند سر سفره حاضر و آمادهای بنشینند و خلأها را با صرف هزینه و بهکارگیری نیروهای موجود در بدنه سینما پر کنند و اغلب به نتیجه دلخواه هم نمیرسند. ما در سینمای انقلاب اسلامی با قصدهای زیادی مواجه بودهایم که به عدم وقوع رسیده است. اما آپاراتچی، قصدی است که واقع شده است.
روزی که روحالله رشیدی در شهر تبریز مشغول گردآوری خاطرات «جلیل طائفی» بود، کسی تصور نمیکرد که این خاطرات بتواند روزی به یک فیلم سینمایی مقبول در بدنه سینمای ایران تبدیل شود. آپاراتچی نشان داد که «تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی» گنجینه مهمی برای اقتباس دراماتیک است. البته ما پیش از این از تاریخ شفاهی دفاع مقدس بهره برده بودیم اما تاریخ شفاهی حوزههایی دیگر مانند هنر، آموزش و پرورش، جهاد سازندگی، صنوف و... چرا نتواند مبنای تولید فیلم باشد؟
هم سوژه و ایده آپاراتچی از دل یک پژوهش تاریخ شفاهی بومی و انقلابی برخاسته است، هم کارگردانش در حال و هوای فرهنگی انقلاب اسلامی در شهر تبریز تنفس کرده است و همین حال و هوا در فیلم منعکس شده است. آپاراتچی از معدود فیلمهایی است که کارگردانش تمامقد پشت حرف فیلمش میایستد و مضمون اثرش را در لفافههای زبانی پنهان نمیکند. گفتوگوهای رسانهای کارگردان همین را نشان میدهد.
نمیتوان نقش «هنرگردانی» بچههای راه و عمار در پرورش فیلم را نادیده گرفت. این نقش، علاوه بر فرایند پرورش و تولید فیلم، در تبلیغ و توزیع فیلم مشهود است. شبکه توزیع عمار به مثابه رقیب سینمای مگامالیزه شده در اکران، به کمک فیلم آمده است.
آپاراتچی، با همه نقدهایی که میتوان به آن وارد کرد، محصول ارگانیک و بومی بچههای انقلاب است. از قضا مضمون فیلم هم درباره خود سینماست. آپاراتچی، نه فقط فیلمی برآمده از اتمسفر انقلاب اسلامی است که فیلمی درباره سینمای انقلاب اسلامی است. سینمایی که در برابر جریان تجددی شبهروشنفکر و جریان تحجری شبهدینی قرار میگیرد و کشمکش سینمای مردمی انقلاب را در برابر دو نیروی رقیب روایت میکند.
آپاراتچی فیلم شوخطبعی است. صمیمیت و صداقت لحن فیلم، تماشاگر را با خود همراه میکند و علاوه بر آنکه خنده به لب مخاطب هدیه میدهد، حرفی بیآلایش درباره مردم انقلاب اسلامی به مردم انقلاب اسلامی میگوید. مردمی که حیثیت تاریخیشان توسط جریانهای رقیب پایمال شده است اما همیشه همین مردم بودند که بار تاریخ ما را به دوش کشیدهاند.
هدایت شده از ماهنامۀ سوره
💠 ملت ابراهیم
🔰 پیشفروش شمارهٔ یازدهم ماهنامه سوره آغاز شد.
🚩 در این شماره میخوانید:
🔸 ملت ابراهیم
🔹 تشییع رئیس جمهوری اسلامی ایران، بار دیگر نشان داد که پیوند محبت و سیاست در مدار دین، میتواند مردم را تألیف کند
✍ سید علی سیدان
💠 ویژهنامهٔ ملت ابراهیم
🔸 ناگهان مردم!
🔹 بریدهروایتهایی از تشییع پیکر شهید جمهور در تبریز، تهران و مشهد
✍️ فردین آریش
🔸زیارت، سید ابراهیم رئیسی و دولت ایستاده در آستانهٔ او
✍ محمدرضا قائمینیک
🔸 کنش دیپلماتیک بر اساس عناصر هویتی
🔹 گفتوگو با حسین جابری انصاری دربارهٔ نحوهٔ سکانداری سیاست خارجی توسط شهید امیرعبداللهیان
🔸 سوگِ سیاسی
🔹 روایتی از تشییع پیکر شهید جمهور در مشهد
✍ سارا عاقلی
🔸 همهٔ شهر مصلاست
🔹 نگاهی به شیوهٔ امامت شهید آلهاشم
✍️ حامد خسروشاهی
💠 همچنین در دیگر بخشهای مجله خواهید خواند؛
🔸 مردم از نمای نزدیک
🔹 دو روایت از میدان انتخابات ۱۴۰۲ مجلس شورای اسلامی
✍ سارا عاقلی
🔸 به صلابتِ ثلث، به نجابت ریحان
🔹 روایتی از زندگی و هنر استاد مسعود نجابتی
✍️ محمدرضا وحیدزاده
🔸 توقف در تکنیک، گمراهی است
🔹 گفتاری منتشر نشده از استاد مسعود نجابتی
🔸 ایران، سرزمین خیزش برای گسترش معرفتالله
🔹 چرا مردم ایران به فراخوان امام خمینی پاسخ مثبت دادند؟
✍️ سید جواد طاهایی
🔸 زمان ضربهٔ مرگبار فرا نرسیده است
🔹 گزارش تحلیلی اولین سخنرانی سید حسن نصرالله بعد از طوفان الأقصی
✍️ محسن زیارتی آقابابایی
🔸 عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز
🔹 درنگی بر حضور شاعرانهٔ رهبر انقلاب
✍ محمدحسین لشگری
🔸 به روایت «آنها»
🔹 دربارهٔ کتاب «آن سوی میز»
✍ زینب شوندی
🔸 نصف سکولار، نصف دیندار
🔹 بررسی آثار تولیدی صداوسیما در ایام تلاقی نوروز و ماه مبارک رمضان
✍️ علی کاشانی
🔸 به رنگ دادخواهی
🔹 مروری بر آثار ایرانی در بینال ونیز
✍️ محمدرضا وحیدزاده
برای پیشخرید شمارهٔ یازدهم ماهنامه سوره میتوانید به صفحات ماهنامه سوره در اینستاگرام و پیامرسانهای بله، ایتا، تلگرام و روبیکا پیام دهید.
🆔 @sourehmagazine
هدایت شده از ماهنامۀ سوره
💠 ملت ابراهیم
🔰 پیشفروش شمارهٔ یازدهم ماهنامه سوره آغاز شد.
@Jaieebaraye...
نظــم تـــازۀ جهــــان
رئیسجمهور جدید ایران
ما در چه وضعی رئیسجمهور انتخاب میکنیم؟
ما در وضعی رئیسجمهور انتخاب میکنیم که طوفانالاقصی، طرح نرمالسازی و سازگاری کشورهای عربی با اسرائیل را نابود کرده است.
ما در وضعی رئیسجمهور انتخاب میکنیم که 2000 کیلومتر دورتر از ما، اصلیترین دشمن منطقهای ما (اسرائیل) در هشت ماه گذشته بیش از 40 هزار انسان را به قتل رسانده است.
ما در وضعی رئیس جمهور انتخاب میکنیم که با افول جهانیسازی و تضعیف گلوبالیسم، دولتهای راست ملی در جهان یکییکی سربرمیآورند.
ما در وضعی رئیسجمهور انتخاب میکنیم که قاتل سردار ما و پارهکننده برجام (ترامپ و بدنه حامیاش)، نامزد ریاست جمهوری آمریکاست.
ما در وضعی رئیسجمهور انتخاب میکنیم که مقـ ـ ـاومـ ـ ـت اسلامی تبدیل به یک جبهه قدرتمند شده و ایران کانون و پایگاه این جبهه است.
ما در وضعی رئیس جمهور انتخاب میکنیم که قواعد و نُرمهایی که دولتملتها باید رعایت میکردند تا در نظام جهانی به رسمیت شناخته شوند، هر روز ضعیفتر و بیآبروتر میشود.
ما در وضعی رئیسجمهور انتخاب میکنیم که هر لحظه ممکن است اتفاقی نامنتظره در جهان بیفتد و تمام برنامههای نرمال دولتها را به باد فنا دهد.
ما در وضعی رئیسجمهور انتخاب میکنیم که جهان به سمت جنگ میرود و دادن وعده زندگی نرمال به مردم، بیش از هر زمانی وهمآلود و فریبکارانه به نظر میرسد.
ما در وضعی رئیسجمهور انتخاب میکنیم که ائتلافهای جدیدی در جهان در حال شکلگیری است و جمهوری اسلامی ایران یکی از اعضای مهم این ائتلافهای جدید است.
ما در وضعی رئیس جمهور انتخاب میکنیم که نشانههای فروپاشی نظم پیشین و شکلگیری نظم تازه در جهان، بیش از هر زمان دیگری پیدا شده است.
ما در وضعی رئیسجمهور انتخاب میکنیم که لیبرالدموکراسی بهمثابه ایده مسلط و کهنه جهانی بیآبروتر از همیشه شده است و جهان تشنه شنیدن سخنی نو از ماست.
چه کسی به استقبال این وضع رفته است و میتواند نماینده اراده تاریخی مردم مسلمان ایران و امت اسلامی در این نظم تازه باشد؟ گفتار سیاسی اصیل و واقعی مورد نیاز برای امروز ما، گفتاری است که حامل «تولید» و «مقاومت» باشد. ما چارهای جز تولید و مقاومت نداریم. نهفقط تولید کالا و خدمات برای مصرف و نهفقط مقاومت برای تأمین امنیت؛ که تولید عزت، تولید علم و فناوری، تولید قدرت، تولید فرهنگ، تولید عزم، تولید جغرافیا، تولید ائتلاف و در یک کلام تولید زندگی.
این تولید و مقاومت، جز با شراکت مردم ممکن نیست. مردم، مصرفکننده محصولات تولید و مقاومتِ دولتمردان نیستند. مردم باید مولد و مقاوم باشند. در واقع دولت باید مردم را همچون تولیدکننده و مقاومتکننده شناسایی کند و به جا بیاورد؛ و این، جز با الفت و ائتلاف میان مردم و دولت ممکن نیست. تجربه دولت آیتالله رئیسی به ما میگوید برای پیشبرد سیاست در جمهوری اسلامی، نیاز به الفت، دوستی و محبت میان جمهور و رئیس جمهور داریم. ما بعد از آیتالله رئیسی فهمیدیم که دوست داشتن دولتمرد، نه اضافهای تزئینی به دولت؛ که جان دولت اسلامی و پیشبرنده سیاست است. الفت و محبت است که میتواند ائتلاف بسازد و نیروهای خرد را تبدیل به جریانی پیشبرنده کند. ما بعد از شهید جمهور، بار دیگر تذکر یافتیم که تقوا و پاکی و خلوص و معنویت دولتمرد، مردم را تألیف میکند و اگر قرار است تولید و مقاومت جمعی صورت بگیرد، ملات کار همین محبتی است که به تقوای دولتمرد تعلق گرفته است. تولید و مقاومت ملی، اینگونه ممکن میشود.
✍️ سید علی سیدان
@seyyedan_ali