▪️ مجلس ختم مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سیدمصطفی مدرس مصلی
▫️ ۲۸ و ۲۹ بهمن ۱۴۰۱
▫️استان یزد
—---—
◼️ سید مصطفی مدرس مصلی
🔗@seyyedmodarresi
▪️دلنوشته حجت الاسلام و المسلمین مجتبی عرب؛ مدیر بنیاد نهضت
یکی از عزیزترینها پر کشید.
از همان نسلی از دانشگاه که دوستش داشتی.
هشتاد و هفتیهای عجیب و غریب شریف.
حالا که حوزه آمده بود و تحت تربیت یک مربی حقیقی و یک استاد بینظیر مثل استاد فلاح قد کشیده بود؛ گلولهای بود از اندیشه و نخبگی و رنج...
با همان برادری کردنهایش، همان که خوی او بود.
بعضیها به وقت برادری، مادری هم میکنند، خواهری هم میکنند ، پدر هم هستند. این سید اولاد نبی، این داغ بر دل نشستهٔ ما از آنها بود.
وسط خستگیهایش هوای خستگی تو را داشت. مراقب بود فلان دم نوش را بخوری، فلان خوراکی جذاب که هیچکس در بحبوحه کار سنگین و نفس بر مردانه به فکرش هم نمیرسد را بگیرد تا بگوید: ببین من حواسم به تو هم هست؛ و همان موقع هم فراموش نکند با آن خوی قشنگ کویری و یزدیاش، برای دل ندادن به خوشبینی دیگر برادرانت سرت فریاد دغدغه بکشد و از جگر برای دغدغههای انقلاب بسوزد و حرارتش یخ بی دغدغگیها را بسوزاند از شرم.
او همه جایی که باید میبود، بود.
همیشه خیالت راحت بود که کسی به نام سید مصطفی هست.
کم آوردی او را داری،
به وقت سختی او را داری،
جایی که هرکسی نمیفهمد دردت چیست و کمکی نیست یکی از آنها که هست.
حالا او رفته...
بدون مقدمه
با یک خبر آرام
در همان راه همیشگی زیارت.
او آدابدان زیارت بود از همان دانشجویی و کربلاهایی که رفتیم را در خاطرم ثابت کرده تا همین زیارتهای مکرر حضرت سلطان.
حالا به آغوش درستی رفت، زمان درستی رفت.
مشکل از ماست
مشکل از زمان ماست که هر روز زمان بیکسیتر میرسد.
او کارش درست بود
خریدار او هم کارش درستتر.
مشکل جگر ماست که نمیفهمد،
جای خالیش را که پر میکند.
جای خالیش را که پر میکند؟
نمیدانم!
و این یعنی همان ثلمه (:رخنه)
از همان صبح به استاد فلاح فکر میکنم، میدانم کوه مربی توحیدی استوارتر از تکانههایی چنین است،
اما سید هم با تواضع میدوید این گنج وجود استاد محجور نماند، بیشتر بشناسند، بیشتر پخش شود... و از همان صبح شور جای خالی پر شور اویم
همین امروز از همان نسلهای دوست داشتنی که طلبه شدند
خبر به دنیا آمدن فرزند یکی آمد،
و خبر ازدواج یکی دیگر از عزیزترینها بعد دورانی از سختی.
و من در فکر دنیا، که دقیقا همینقدر معلق است و کوتاه.
بین داغی جگرسوز تا شادی از عمق جان شکرساز
و با همین فاصله و تعاقب مسخره...
تا به تو بگوید به کدامش دل بستی تا بیایی و بگویی آآه... شکر و شادیش آید
و تا بیایی و شاد شوی آهی تمام وجودت را میسوزاند.
و این حکایت همه آن چیزیست که من و تو به آن دلبسته شدیم،
و هیهات از ذلت زندگی بی نورانیت سربازی.
«خدایا شهادت میدهم به وجود سراسر دلسوزش
به وجود سراسر دغدغه و دردش
به وجود سراسر اخوتش
به وجود سراسر تواضعش»
#دلنوشته
—---—
◼️ سید مصطفی مدرس مصلی
🔗@seyyedmodarresi
▪️یادداشت آقای دکتر مهدی جمشیدی
🔻جانِ انقلابی در جامۀ طلبگی
۱. سیّدمصطفی مدرّس از «خود»ش تهی شده بود و «خود»ش شده بود مجموعهای از دغدغههای انقلابی. انقلاب، «منِ» او شده بود و از این جهت، تمام ذهن و ضمیرش در سایۀ هدفهای انقلاب قرار گرفته بود. وجودش را به خدمت غایات انقلاب گمارده بود و اینگونه، «رسم بیخودی» را آموخته بود. اقتضای ادب سلوک نیز همین است که سالک باید از «خود»، بگسلد و در «او» فانی شود؛ چنانکه جز او نبیند و جز او نطلبد. آری، باید «او» شد و تا زمانی که «من» در درون ما سلطنت دارد، اندیشهها و خواستههایمان، آغشتۀ به هوا و هوس است. در طلب او، باید چون او شد و معنای چون او شدن، از خود برونشدن است. سیّدمصطفی، همچون آیینهای شده بود که آدمی در چهره و در وجودش، نه خودِ او را بلکه انقلاب و دردها و رنجها و مقاصد و آرمانهای آن را میدید. نسبتش با انقلاب، وجودی و اُنسی بود، نه کاسبکارانه و منفعتاندیشانه. هستیاش را در همین راستا تعریف کرده بود و جز تحقّق آرمانشهر انقلاب را نمیطلبید. بسیار باید از خودخواهی و خویشمرکزبینی فاصله گرفت تا چنین حالی بر وجود آدمی حاکم شود. این وضعِ وجودی، چشمگیرترین و دلرباترین فتوحات وی بود.
۲. او شعارزده و قشری نبود. دکانددار و چرتکهانداز نبود. بر سر حقیقت، معامله و دادوستد نمیکرد و دشنۀ مصلحت در دست نداشت. تشنه و شیفتۀ دانستن بود و آنچنان مشتاقانه گوش میداد که ذوق گفتن در آدمی میشکفت. منعطف و مداراتی بود، امّا بیاصول و سیّال نبود. حرارت و هیجانی انقلابی داشت، امّا بیاخلاق و منطقستیز نبود. در صحنه و میداننشین بود امّا سودای دیدهشدن و شهرت نداشت. طلبه و دینشناس بود امّا دیندانیاش را به رخ نمیکشید و فضلفروشی نمیکرد و معتقد به انحصار فهم دینی نبود. نه خنجر کینه در دست داشت و نه عقدۀ فروخورده در دل. بدخواه و غرضورز نبود. در پی همافزایی بود و میخواست با همدلی، اجتماع انقلابی بیافریند. هرچه میتوانست از ضریب تفاوتها و تمایزها میکاست و بر اتّفاقها و همگراییها میافزود.
۳. جوان بود و راههای نرفتۀ طولانی پیش رو داشت، امّا در عین حال، بینظر و بیمایه نبود، بلکه اهل «تفکّر» و «تأمّل» بود. چندی باری که با من سخن گفت، دریافتم که بهراستی نظر دارد و نظرش نیز برآمده از گرتهبرداری و اقتباس و تکرار نیست، بلکه از درون خودِ او جوشیده است و علم مطبوع است و نه علم مسموع. میاندیشید؛ چون درد و داغ انقلاب را داشت و به دلیل همین عاشقی و شیدایی نسبت به انقلاب نیز، سخنش هم رنگوبو داشت و هم بر جان مینشست. عاشقانه میاندیشید و متعهدانه تفکّر میکرد. نمیخواست به قشرها و پوستهها بسنده نماید و مسألهها را هضمنشده رها کند. از نگاهش مشخص بود که به اعماق فرو رفته و اهل حضور است. فهمش ناتمام و در حال شدن بود، امّا سطحی و مذبذب نبود. با هیجان و غیرتمندیِ پُرجلوهاش، مفصّل برای من دربارۀ تصوّرات معرفتیاش سخن گفت و من از آنهمه جزئیّاتپردازیهای وی خشنود شدم. میخواست در این معرکۀ دشوار، معبری را بگشاید که راه صیرورت انقلاب، هموارتر شود. بهگمانم تازه در آستانۀ به ثمر نشستن قرار گرفته بود، امّا دست تقدیر، فرصت شکفتن را از او گرفت و او را از درخت این حیات ظاهری برچید. اگر فرصت مییافت، خوش میدرخشید و مددها به خطّ فکریِ انقلاب میرسانید و سببساز رونق حکمت عملی در عالَم اسلامی میشد. او رفت و همۀ این آرزوها و آمال شیرین را نیز با خود برد و بر دل دوستانش، داغ حسرت نهاد. صد تن چون او کم است، چه رسد به اینکه همو نیز از دست برود.
۴. در جلسهای در بیستوپنجم بهمنماه، یعنی تنها اندکی پیش از هجرتش، او را دیدم که در پایین مجلس نشسته است. به محض دیدنش، به طرف وی رفتم. او برخاست و به گرمی و صمیمانه مواجه شدیم. به او گفتم سیّد اولاد پیغمبر باید صدرنشین باشد نه ذیلنشین. تبسّمی کرد. بیش از هر چیز، نورانیّت چهرهاش و طراوت نگاهش، مرا صدا زد و به جانب او سوق داد. در همان لحظه از ذهنم گذشت که اگر تقدیر تاریخیاش مجال دهد، او یکی از اصحاب فکریِ انقلاب در سطوح بالا خواهد شد و جوششها و نورافشانیها خواهد داشت. چنین نشد. کوتاه زیست امّا کیفی. خوشا به حالش که رفت. رحمت و مغفرت الهی نصیبش باد.
#یادداشت
—---—
◼️ سید مصطفی مدرس مصلی
🔗@seyyedmodarresi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 .... مهمترین و بارزترین خصلت او این بود که عظمت انقلاب اسلامی را درک کرده بود. انقلاب اسلامی همه وجودش را تسخیر کرده بود.
ریشههای انقلاب را یافته بود و همه آنها را جدی میگرفت. دانشهای حوزوی را از ریشههای قطعی انقلاب یافته بود و با جدیتی مثال زدنی هر محفل علمی وزینی مییافت خود را به آن میرساند تا از تراث معرفتی اسلامی چیز بیشتر و سنگینتری بیاموزد. باز هم شیرینترین گفتگوها برای او گفتگوی عالمانه درباره گذشته، حال و آینده انقلاب بود... .
▪️بخشی از پیام حجت الاسلام و المسلمین استاد محمدرضا فلاح شیروانی
—---—
◼️ سید مصطفی مدرس مصلی
🔗@seyyedmodarresi
🔘 یادداشت شخصی حجت الاسلام سید مصطفی مدرس مصلی. منتشر شده در کانال شخصی ایشان
بسم الله الرحمن الرحیم
🔰 پرده اول: مواجهه تمدنی غرب و حقیقت مرگ
مرگ سرنوشت محتومی است که زندگی آدمیان را در برگرفته است. مواجهه تمدن ها در برابر مرگ می تواند یک مواجهه تعیین کننده باشد در شکل گیری یک تمدن.
حقیقتی مثل مرگ برای تمدنی که بر پایه حیات حیوانی شکل گرفته است یقینا میتواند به عنوان سرنوشتی که فنا و نابودی را به ارمغان می آورد تلقی شود. تمدن غرب مدام از مرگ آگاهی فرار کرده است و سعی کرده مدام در دریای غفلت و فراموشی خود را از ترس و اضطراب مرگ رهایی بخشد.
حتی تکنولوژی غرب آرزوی دیرین خود را شکست دادن مرگ میداند.
رمان ها و داستان هایی که در حیات غرب شکل گرفته اند در خیال پردازی هایشان مدام تکنولوژی هایی را می پرورانند که سرنوشت محتوم مرگ را کنار زده و ابدیت را برای انسان به ارمغان آورده اند.
این فرار تمدنی از مرگ در همه جا خودش را نشان داده خصوصا در مسئله فرهنگ حیات غربی. تمام عناصر فرهنگی غرب در خدمت این هستند که آدمی سرنوشت محتوم خویش را فراموش کند و خود را غرق در دنیا و هوس ها و شهوات کند.
#یادداشت_شخصی
—---—
◼️ سید مصطفی مدرس مصلی
🔗@seyyedmodarresi
🔰پرده دوم: انقلاب اسلامی و آغاز عصر مرگ آگاهی
انقلاب اسلامی با الهام بخشی از قیام حیات بخش حسینی از ابتدای مواجهه خود با سلاحی به مبارزه با تمدن غرب و نظام سلطه پرداخت که مرگبارترین سلاح ها در برابر آن سر تسلیم دارند و آن چیزی نبود جز خود مرگ!
نظریه پیروزی خون بر شمشیر همین است. مردمان آن بیش از آنکه عاشق و مشتاق زندگی دنیا باشند شیدا و واله مرگ هستند.
صحنه عاشورا همواره در برابر حسینی مرامان حاضر بوده است. صحنه ای که در آن امام امت، مرگ و شهادت خود را تقدیم تاریخ بشریت برای هدایت آدمیان می کند.
واضح است که وقتی تمدن غربی با عملیات استشهادی مواجه می شود در تحلیل آن دچار گمگشتگی و سرگشتگی شود. عملیات استشهادی یعنی مرگ را در آغوش گرفتن یعنی با حقیقتی که همواره تمدن غرب در پی فرار از آن و به فراموشی سپردن آن بوده است به جنگ تمدن غرب آمدن.
تکنیک و تکنولوژی غرب مدرن همچنان در برابر مرگ سر تعظیم دارد و خود را عاجزتر از آن می بیند که بتواند مرگ را دور بزند هر چند در خیال پردازی های خود این موضوع را مکررا با ایده های مختلف دنبال میکند.
🔰آموزه های تمدنی اسلامی برای بالندگی عصر #مرگ_آگاهی
تمدن اسلامی یک تمدن شهوت پیش نیست. یک تمدن هوس باز نیست. یک تمدنی نیست که رب و الهه خویش را هوی و هوسهای خودش قرار داده است.
تمدن اسلامی یک تمدن هدایت بنیان است. یک تمدن معنویت پایه است. یک تمدن عقلانیت محور است.
اما راه حل چیست؟ شاید یکی از مؤثرترین راهبردها #مرگ_آگاهی است.
روایات زیادی در باب مرگ آگاهی از حضرات معصومین علیهم السلام است که چند نمونه را مورد نظر قرار میدهیم:
▪️و قَالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله و سلم:
أَفْضَلُ الزُّهْدِ فِي الدُّنْيَا ذِكْرُ الْمَوْتِ
وَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ ذِكْرُ الْمَوْتِ
وَ أَفْضَلُ التَّفَكُّرِ ذِكْرُ الْمَوْتِ
فَمَنْ أَثْقَلَهُ ذِكْرُ الْمَوْتِ وَجَدَ قَبْرَهُ رَوْضَةً مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّة
▪️و قَالَ النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله و سلم:
أَكْثِرُوا ذِكْرَ الْمَوْتِ فَإِنَّهُ هَادِمُ اللَّذَّاتِ حَائِلٌ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الشَّهَوَات
▪️ قالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم:
أَكْثِرُوا مِنْ ذِكْرِ هَادِمِ اللَّذَّاتِ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ مَا هَادِمُ اللَّذَّاتِ قَالَ الْمَوْتُ فَإِنَّ أَكْيَسَ الْمُؤْمِنِينَ أَكْثَرُهُمْ لِلْمَوْتِ ذِكْراً وَ أَحْسَنُهُم لِلْمَوْتِ اسْتِعْدَاداً.
▪️ أبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَال:
و مَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ الْمَوْتِ أَحَبَّهُ اللَّه
دعوت اسلام به یاد مرگ و نیز دعوت این دین عزیز به جهاد با جان بدین معناست که اسلام مکررا میخواهد انسانها مواجهه با مرگ داشته باشند. مرگ آگاه شوند و بلکه بیش از آن در طلب مرگ باشند.
انقلاب اسلامی به واسطه تعالیم نورانی اسلام هم در تکوّن خویش و هم در ادامه راه با مسائلی مواجه بوده است که عملا بستری برای مرگ آگاهی امت ایران را رقم زده است.
درگیری های مردم ایران با رژیم سفاک پهلوی
جنگ هشت ساله دفاع مقدس و مواجهه ایشان با رژیم بعث
کشتار حجاج بیت الله حرام، غائله منا
جنگ با داعش و شهدای مدافع حریم اهل بیت علیهم السلام
و اکنون مدافعان و مجاهدان عرصه سلامت.
یکی از رهاوردهای عظیم انقلاب اسلامی برای بشریت مرگ آگاهی است. جامعه اسلامی مدام به روایت مرگ و راویان مرگ آگاهی نیاز کما اینکه سید شهیدان اهل قلم با قلم و صدای خویش ما را به سوی مرگ آگاهی رهنمون می ساخت و راه آسمان را به ما نشان میداد.
آوینی راوی مرگ آگاهی و راوی راه آسمان بود. انقلاب اسلامی پرورانده این دست راویان است؛ در جنگ روایت نیاز مبرمی به آفرینش این سنخ از راویان داریم.
۲۳ فروردین ۱۳۹۹
#یادداشت_شخصی
—---—
◼️ سید مصطفی مدرس مصلی
🔗@seyyedmodarresi