🍺عوارض خوردن نوشابه برای هر یک از اعضای بدن
🔹قلب: خطر سکته
🔹مغز:کاهش حافظه
🔹کلیه ها: سنگ کلیه
🔹دندان ها: پوسیدگی
🔹معده: زخم معده و نفخ
🔹استخوان ها: پوکی استخوان
پ.ن:اینها تنها بخش کوچکی از عوارض نوشابه است
#سلامت
🍃💕^^
آنچه خداوند می دهد پایانی ندارد ...
و آنچه آدمی می دهد دوامی ندارد ...
زندگیتان
پر از داده های خداوند مهربان ..
#خدا
.
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
التماس اندکی تفکر...
#نماز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه چی بگم؟!
عنقلاب ۲۵ شهریور🤣🤣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
~•🖤•~
ای صفای قلب زارم
هرچه دارم از تو دارم
#عشق
#ایهالرئوف
راه بنـدگی🇵🇸
#Part_2 "راهی خراسان" ناشناس:فاطمه فاطمه بیدارشو.فاطمه بیدارشودیگههه. فاطمه: هممم بذاربخوابم. ناش
#Part_3
"راهی خراسان"
توی فکر بودم که دیدم مامان ازاتاق اومد بیرون و همزمان بااون داداشم درروبازکردواومدداخل.
آرمان: سلام مامان، سلام بابا، سلام آبجی جونم.
مامان: سلام بیایید سرمیزنهار میخوام نهار بیارم.
بابا: سلام پسرگلم حالت خوبه؟ خسته نباشی.
منم یه سلام آرومی کردم و رفتم کمک مامان میز رو چیدم.
راستی،بهتون نگفته بودم که بابام ازاینکه داداشم به قول خودشون راه درست رو انتخاب کرده خیلی خوشحال و راضیه و خیلی هم باهم جورن و من از این بابت خیلی خوشحالم چون دیگه داداشم تنها نیست.
داشتیم نهارمیخوردیم که
داداشم گفت: راستی باباجان چرا بهم زنگ زدید گفتید بیام؟ کاری داشتین باهام؟
بابا:آره میخوایم فاطمه سادات رو بفرستیم یه سفر10روزه به مشهد برای اینکه بره
اونجا وکارای خرید خونه و وسایل خونه رو انجام بده.
آرمان: خب چرا فاطمه من میرم دیگه؛
یه دختراونم توی شهرغریب خطرناکه هاباباجان،البته شما بزرگترین و حتما صلاح دیدین که این تصمیم رو گرفتین ولی...
راستش رو بخواین ازاینکه داداشم این رو گفت خیلی خوشحال شدم♡:)
فاطمه:چیییی؟ یعنی من باید خودم تک و تنها برم توی یه شهری که حتی یه بارم اونجانرفتم؟اونم توی این سن کم؟
بابا: نه پسرم نیازی نیست میخوام تنهابفرستمش که یه تجربه ی قشنگ بشه براش.
مطمئنم هیچکدوم از ما هم اونجا نباشیم امام رضا هست خودش مواظب دخترم هست...
ولی باباجان اگرم نمیخوای تنها بری میتونی به دوستت زهراهم بگی بیاد باهات.مطمئنم قبول میکنه.
اگه خواستی به اون بگی بیاد بگو که برای فردا یا پس فردا بلیت بگیرم براتون؛
حتماً بهم خبر بده.
ماشاءالله قدت از منم دراز تر شده سن کمُ چی چی؟!
ادامه دارد...
راه بنـدگی🇵🇸
#Part_3 "راهی خراسان" توی فکر بودم که دیدم مامان ازاتاق اومد بیرون و همزمان بااون داداشم درروبازکردو
#Part_4
"راهی خراسان"
فاطمه: باشه بابا حالا که زهراهم میادحتمامیرم.😁
بابا:ازدست تو ازاین به بعد هرچی قبول نکردی به زهرا میگم حلش کنه.
حالاهم برو،برو خبرش کن باباجان...
فاطمه: خندیدمو گفتم چشم باباجونم!
رفتم توی اتاقم که به زهرا خبر بدم. بهش زنگ زدم وجریان رو بهش گفتم اونم قبول کرد خیلی هم خوشحال شد!
گفت خیلی خیلی خوشحاله که به قول خودش امام رضا طلبیدش...
راستی بهتون گفتم که زهرا یه دخترکاملا مذهبی و محجبه ست؟! اماخب من خیلی دوستش دارمو ازکلاس اول باهم دوست صمیمی هستیم...
(2روزبعد: فرودگاه)
الان توی فرودگاه منتظر زهرا ایناییم. عههه حلال زاده اومد!
زهرا: سلام خاله، سلام عمو، سلام خوبی فاطمه جونم.
فاطمه: سلام زهرا جونم مرسی توچطوری؟ سلام خاله سلام عمو
مامان و بابای زهرا: سلام عزیزم دیگه بهمون سرنمیزنی؟؟
فاطمه: ببخشید وقت نکردم همش دور کلاساو...اینا بودم تازه دیروز کلاسام تموم شد.
مامان زهرا: شوخی کردیم گلم.
همینطور که مامان و باباهاحرف میزدن منو زهراهم رفتیم از بوفه های توی فرودگاه کلی خوراکی خریدیم برای توی راهمون.
ادامه دارد...