637531320397520202.mp3
441.1K
صوت سوره قیامت
برای سلامتی و ظهور امام زمان عج و هدیه به شهیده #مریم_فرهانیان
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
سوره قیامت
برای سلامتی و ظهور امام زمان عج و هدیه به شهیده #مریم_فرهانیان
✨✨✨✨✨✨✨✨
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ﴿١﴾
وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿٢﴾
أَیَحْسَبُ الإنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ ﴿٣﴾
بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَهُ ﴿٤﴾
بَلْ یُرِیدُ الإنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ ﴿٥﴾
یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ ﴿٦﴾
فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ﴿٧﴾
وَخَسَفَ الْقَمَرُ ﴿٨﴾
وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ﴿٩﴾
یَقُولُ الإنْسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ ﴿١٠﴾
کَلا لا وَزَرَ ﴿١١﴾
إِلَى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ﴿١٢﴾
یُنَبَّأُ الإنْسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ﴿١٣﴾
بَلِ الإنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ﴿١٤﴾
وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ ﴿١٥﴾
لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿١٦﴾
إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿١٧﴾
فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿١٨﴾
ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ ﴿١٩﴾
کَلا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ﴿٢٠﴾
وَتَذَرُونَ الآخِرَةَ ﴿٢١﴾
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ ﴿٢٢﴾
إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ﴿٢٣﴾
وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ﴿٢٤﴾
تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ ﴿٢٥﴾
کَلا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ ﴿٢٦﴾
وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ ﴿٢٧﴾
وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ ﴿٢٨﴾
وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ﴿٢٩﴾
إِلَى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ ﴿٣٠﴾
فَلا صَدَّقَ وَلا صَلَّى ﴿٣١﴾
وَلَکِنْ کَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿٣٢﴾
ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ یَتَمَطَّى ﴿٣٣﴾
أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى ﴿٣٤﴾
ثُمَّ أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى ﴿٣٥﴾
أَیَحْسَبُ الإنْسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًى ﴿٣٦﴾
أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنَى ﴿٣٧﴾
ثُمَّ کَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى ﴿٣٨﴾
فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالأنْثَى ﴿٣٩﴾
أَلَیْسَ ذَلِکَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى ﴿٤٠﴾
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_سوم
#فصل_دوم_قسمت۱
🌿حسین آرام و قرار نداشت.نمیدانست چرا از دیروز دلش شور میزند. انگار قرار بود اتفاق بدی بیفتد و یا افتاده بود و او نمیدانست.خیلی سخت است که دور از خانه باشی و یکهو دل نگران خانواده بشوی،خواهران و برادرانت در آبادان زیر آتش مستقیم رگبار گلولهها و خمپاره و توپها باشند و پدر و مادر و خواهران کوچکترت در ماهشهر و تو ندانی که آنها هنوز سالم و سرحال هستند یا نه.
🍃و حسین در چنین وضعیتی بود.
☄از آسمان و زمین انگار آتش میبارید. خورشید مردادماه در سینهی آسمان گرمایش را بیدریغ به زمین تفتیده میفرستاد و در دور دستها موج گرما روی زمین میرقصید.
🌿حسین خیس عرق شده بود. در کنار خمپاره انداز گوش به فرمان دیدهبان تا دستور آتش بدهد.گلولهی خمپاره انداز در دستش داغ شده بود.بیسیم به خش خش افتاد.گوشی بیسیم را برداشت.صدای دیده بان آمد.
_حسین جان،به همان موقعیت دوتا نخود بفرست!
☄دو گلولهی خمپاره را به فاصلهی زمانی کوتاهی از هم تو لولهی خمپاره انداز رها کرد.صدای دیدهبان را شنید:
_حسین جان دستت درد نکند.برای امروز بس است.
_یک کمیتهای از دور به سویشان میآمد.حسین به طرف حسن صالحی رفت.او هم تعجب کرده بود که مأمور کمیته در منطقه پاسگاه زید چه میکند.لباس سبز تیرهاش از دور به خوبی مشخص بود.نزدیکتر که شد حسین برادر بزرگترش<علی>را شناخت.دیده بوسی کردند.چشمان علی سرخ و متورم شده بود.در صورت آفتاب سوختهاش غم به خوبی دیده میشد.
مؤلف: #داود_امیریان
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
637531320397520202.mp3
441.1K
صوت سوره قیامت
برای سلامتی و ظهور امام زمان عج و هدیه به شهیده #مریم_فرهانیان
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
سوره قیامت
برای سلامتی و ظهور امام زمان عج و هدیه به شهیده #مریم_فرهانیان
✨✨✨✨✨✨✨✨
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ﴿١﴾
وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ﴿٢﴾
أَیَحْسَبُ الإنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ ﴿٣﴾
بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَهُ ﴿٤﴾
بَلْ یُرِیدُ الإنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ ﴿٥﴾
یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ ﴿٦﴾
فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ ﴿٧﴾
وَخَسَفَ الْقَمَرُ ﴿٨﴾
وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ ﴿٩﴾
یَقُولُ الإنْسَانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ ﴿١٠﴾
کَلا لا وَزَرَ ﴿١١﴾
إِلَى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ ﴿١٢﴾
یُنَبَّأُ الإنْسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ ﴿١٣﴾
بَلِ الإنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ ﴿١٤﴾
وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ ﴿١٥﴾
لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ﴿١٦﴾
إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ ﴿١٧﴾
فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ﴿١٨﴾
ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ ﴿١٩﴾
کَلا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ ﴿٢٠﴾
وَتَذَرُونَ الآخِرَةَ ﴿٢١﴾
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ ﴿٢٢﴾
إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ ﴿٢٣﴾
وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ بَاسِرَةٌ ﴿٢٤﴾
تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِهَا فَاقِرَةٌ ﴿٢٥﴾
کَلا إِذَا بَلَغَتِ التَّرَاقِیَ ﴿٢٦﴾
وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ ﴿٢٧﴾
وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ ﴿٢٨﴾
وَالْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ ﴿٢٩﴾
إِلَى رَبِّکَ یَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ ﴿٣٠﴾
فَلا صَدَّقَ وَلا صَلَّى ﴿٣١﴾
وَلَکِنْ کَذَّبَ وَتَوَلَّى ﴿٣٢﴾
ثُمَّ ذَهَبَ إِلَى أَهْلِهِ یَتَمَطَّى ﴿٣٣﴾
أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى ﴿٣٤﴾
ثُمَّ أَوْلَى لَکَ فَأَوْلَى ﴿٣٥﴾
أَیَحْسَبُ الإنْسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًى ﴿٣٦﴾
أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنَى ﴿٣٧﴾
ثُمَّ کَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى ﴿٣٨﴾
فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالأنْثَى ﴿٣٩﴾
أَلَیْسَ ذَلِکَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى ﴿٤٠﴾
🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
✨ وَإِنْ يُرِدْكَ بِخَيْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ
اگه بخوام به چیزی
برسونمت، میرسونمت🪴
خیالت راحت... کسی نمیتونه مانعم بشه...🌷
امضا: دوستت، خدا ✨
نشانی: سوره یونس، آیه ۱۰۷ 🦋
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_سوم
#فصل_دوم_قسمت۲
☘علی سعی میکرد لبخند بزند. حسین دست علی را گرفت.
_چه شده علی. اتفاقی افتاده؟
☘علی لبخند محزونی زد و گفت:
_اتفاق که... یعنی...
☘علی رو کرد به حسن صالحی و گفت:
_اگر اجازه بدهید من چند لحظهای با حسین خلوت کنم.
بغض به گلوی حسین چنگ انداخت. فکری شد که مهدی آمده و یکی دیگر از خواهران و برادرانم را برده است. و هزاران فکر و خیال تا رسیدن به پشت خاکریزی که دست در دست علی میرفت ذهنش را مشغول کرد.
🍃نشستند سینهی خاکریز، علی تکه سنگی را برداشت، بازی کرد.
_چه شده علی آقا؟
☘علی مستقیم تو چشمان حسین نگاه کرد، صدایش لرزید.
_خودت را آماده کن. میخواهم خبر مهمی را بگویم.
🌿حسین به زحمت نفس میکشید. چشمانش منتظر تلنگری بود تا بارانی شود. بغض داشت خفهاش میکرد. به زحمت پرسید:
_کی؟
_خواهرمان #مریم!
🌿و بغض حسین ترکید. به پهنای صورت گریست. علی شانهی حسین را فشار داد و با بغض گفت:
گریه نکن حسین، آماده شو بریم دیدنش!
🌿حسین بلند شد. پس از مهدی حالا #مریم پر کشیده بود. نمیتوانست جلوی گریهاش را بگیرد. شانههایش میلرزید و اشک از روی چانهاش روی بلوز فرم خاکی رنگش میچکید.
🍀حسن صالحی سر حسین را به سینه فشار داد و گفت:
_خوش به سعادتش! تا آبادان میرسانمتان!
مؤلف: #داود_امیریان
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
شهیده مریم فرهانیان
سوره قیامت برای سلامتی و ظهور امام زمان عج و هدیه به شهیده #مریم_فرهانیان ✨✨✨✨✨✨✨✨ بِسْمِ اللَّهِ ال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_سوم
#فصل_دوم_قسمت۳
🍃سوار ماشین شدند. حسین از داخل کوله پشتیاش عکس #مریم را درآورد. همان عکسی که خودش از #مریم انداخته بود. با دوربینی که تازه خریده بود. #مریم ایستاده بود تو محوطهی سرسبز واحد فرهنگی بنیاد شهید آبادان.
🌱#مریم را خیس میدید.
☘علی دست دراز کرد و عکس را از حسین گرفت. حسین دستش را روی شانهی علی گذاشت. شانههای علی لرزید. حسین سکسکه کنان گفت:
_یکبار رفتم پیش #مریم، صورتم را بوسید. حالش را پرسیدم، دوربین را نشانش دادم و گفتم: <<دوربین خریدهام #مریم.>> #مریم با مهربانی گفت: <<مبارکه حسین جان>> دوربین را آماده کردم و به #مریم گفتم:
<<میخواهم ازت عکس بگیرم. به عنوان اولین عکس این دوربین و اولین عکسی که در زندگیام میاندازم.>>
🌱#مریم خندید و گفت:
<<چرا فیلم دوربینت را میخواهی هدر بدهی؟ بگذار من از تو عکس بندازم.>> با اصرار بهش گفتم:
<<نه. اول خواهر خوبم #مریم بعد خودم.>>
🌱#مریم در محوطهی سرسبز جلوی واحد فرهنگی بنیاد شهید ایستاد. حجابش را کامل کرد و لبخند زد و من...
☘علی با صدای لرزان گفت:
یادته از وقتی مهدی شهید شد آرام و قرار نداشت. میدانی حسین من فکر میکنم برای ما، مهدی از دنیا رفت و جسمش را در گلزار شهدای آبادان دفن کردیم. برای #مریم اما اینطور نبود به خدا همیشه طوری از مهدی حرف میزد که انگار مهدی حی و حاضر است و او را میبیند و ما نمیبینیم.
مؤلف: #داود_امیریان
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
سبزهام را میسپارم دست آقای نجف
طالعم دست علے باشد برایم بهتر است
اِعتقاد هر کسی باشد برایش محترم
سیزده را دوست دارم زادروزِ حیدر است
#یا_علی 🪴
#بابای_مهربونم✨
شکر که نوروز با یا علی علی گفتنمون تمام شد🍃
شهیده مریم فرهانیان
سوره قیامت برای سلامتی و ظهور امام زمان عج و هدیه به شهیده #مریم_فرهانیان ✨✨✨✨✨✨✨✨ بِسْمِ اللَّهِ ال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#شعر
هرچند که بر خانه ی دل غم افتاد
تقدیر تو در عذاب اعظم افتاد
مدفون کنمت دشمن صهیونی با
آن خاک که بر گوشه ی پرچم افتاد
شاعر: زهرا آراسته نیا
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_سوم
#فصل_دوم_قسمت۴
حسین عکس #مریم را گرفت. خیسی چشمانش را گرفت و گفت: تو خانه نماز میخواندم. #مریم در حیاط بود و لباسهایم را میشست. هر وقت میآمدم مرخصی و پیش #مریم میرفتم اجبار میکرد و لباسهایم را میشست. آب میریخت روی سرم و پارهای وقتها شلنگ آب را میکرد تو یقهام و من خیس میشدم و #مریم میخندید و منِ عصبانی هم به خنده میافتادم. قنوت بستم و مثل همیشه از ته دل گفتم:
<<اللهم ارزقنا توفيق الشهادة فی سبیلک>>
سلام نماز را که دادم خود را در آغوش #مریم دیدم. #مریم های های گریه میکرد و صورتم را میبوسید و نوازش میکرد. پرسیدم:
<<چه شده #مریم؟>>
گفت آخر تو چرا از خدا شهادت میخواهی؟ تو هنوز ۱۴ سالهای و هنوز نوجوانی. دعا کن من شهید بشوم. <<راستی علی، #مریم کی شهید شده؟>>
☘علی گفت:
_دیروز عصر با خواهر سنیه سامری و فرشته اویسی میرفتهاند به سوی مزار شهدا. دیروز سالگرد شهید مرزوق ابراهیمی بود. مرزوق را که یادته. پسر نازنینی بود. یتیم بزرگ شده بود. همان مرداد ماه سه سال پیش که شهید شد و دفنش کردند مادرش به #مریم و خواهران دیگر وصیت میکند که من تا چهلم مرزوق زنده نمیمانم. خواهش میکنم لااقل در سالگرد مرزوق بیایید اینجا به نیابت از من برایش فاتحه بخوانید.
مؤلف: #داود_امیریان
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
إلهی، پیشانی بر خاک نهادن آسان است،
دل از خاک برداشتن دشوار است...
✍علامه حسن زاده
#امشببرایدلاموندعاکنیم✨
اینکه امشب عکس تو روبرویم هست، خوب است تقدیرم...♥️
#رفیق_یعنی_عشق
#رفیق_شهیدم
#شهیده_مریم_فرهانیان
#همسفر
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian