شهیده مریم فرهانیان
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین #داستان_مریم #بخش_دوم #فصل_چهارم_قسمت۱ 🌱 #مریم برای مرخصی به
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_دوم
#فصل_چهارم_قسمت۲
🔥لولههای تیره نفت تا چشم کار میکرد ادامه پیدا کرده بود. #مریم گفت:
_همین جا صبر کنید تا من از روی لولههای دره بروم و برگردم.
🌾بتول با ترس و نگرانی گفت:
_ کار خطرناکیه. اگر پایت سر بخورد و بیفتی پایین تکه بزرگت گوشت میشود.
🌱 #مریم دست بر شانهی آن دو گذاشت و گفت:
_این پل و این درهی کوچک در برابر پل صراط و جهنم زیر آن خیلی خیلی ناچیز است. روز قیامت تمام انسانها باید از روی پل صراط که زیرش آتش جهنم زبانه میکشد بگذرند. هر کس که مؤمن و با خدا باشد به راحتی از پل صراط میگذرد اما برای گناهکاران پل صراط اندازهی یک تار مو میشود.
🌱 #مریم کفش و جورابش را کند و پا برهنه روی لولهی نفت رفت. لولهی نفت از شدت نور آفتاب داغ داغ شده بود. مرضیه و بتول هم میخواستند کفش و جورابشان را بکنند اما #مریم نگذاشت.
_شما همین جا بمانید من میروم آن طرف و زود برمیگردم.
🍃هر چه مرضیه و بتول اصرار کردند #مریم با آمدن آن دو موافقت نکرد. #مریم راه افتاد. کف پایش میسوخت. چشمانش از شدت سوزش پاهایش اشک افتاد. اما طاقت آورد. هر چه جلوتر میرفت، احساس عجیبی پیدا میکرد.
انگار در روز معاد بود و واقعاً روی پل صراط جلو میرفت. ناگهان پایش لغزید. صدای جیغ مرضیه و بتول را شنید. به زحمت بر خود مسلط شد سر به آسمان بلند کرد.
مؤلف: #داود_امیریان
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
سلام وقت بخیر
این داستانی که امروز از شهیده گذاشتین رو در کتاب خودسازی به سبک شهدا هم داستانش هست من براتون میفرستمش اگه صلاح دونستین تو کانال بذارینش
جالبه که بنده این کتاب رو به قصد خودسازی و اینکه توی معاقبه باید چکار کنیم خریدم و این داستان رو وقتی کتاب رو اتفاقی باز کردم اولینش بود که خوندمش.
#ارسالی_شما
#یک_نوجوان
#نگاه_ویژه_شهیده
#خودسازی_به_سبک_شهدا
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
#ارسالی_یکی_از_برندگان_مسابقه_عکس_با_کارت_یا_عکس_شهیده_در_انتخابات
✨خیلی خوب بود، چقدر حس و حال خوبی به ما داد این پیام.
اومده بودن راهیان نور و...
از طریق جستجوی اسم کانال شهیده #مریم_فرهانیان در گوگل با کانال شهیده #مریم_فرهانیان آشنا شدن.
ان شاءالله خودمون به نیابتشون میریم سر مزار شهیده.
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_دوم
#فصل_چهارم_قسمت۳
🌱 #مریم دوباره قدم برداشت این بار با قدمهای مطمئن و بلند جلو میرفت. سرانجام به آن طرف دره رسید. اشکهایش را پاک کرد.
🍃بتول و مرضیه از دور #مریم را میدیدند که روی زمین سجده کرده است. دقایقی بعد #مریم به سویشان آمد. انگار که پرواز میکرد. به پهنای صورت میخندید. وقتی به خواهران کوچکش رسید، مرضیه و بتول خود را در آغوش او رها کردند. #مریم خنده خنده گفت:
_دیدید بچهها، موقع رفتن کم مانده بود پایم بلغزد و بیفتم پایین اما از خدا کمک خواستم. هر وقت خدا را از ته دل صدا کنید شک نکنید که کمکتان میکند حالا برویم خانه.
🌿مرضیه با نگرانی به کف پای سرخ و ملتهب #مریم اشاره کرد و گفت:
_وای خدا، ببین کف پاهایت چهقدر سرخ شده.
_عیبی ندارد. خوب میشود.
☘آن سه در حالیکه #مریم آشکارا میلنگید به سوی خانه رفتند.
□
☀️هوا گرم بود. انگار آسمان بر زمین آتش میریخت. گرچه با بودن کولر، از گرمای خانه کاسته شده بود.
🌿مرضیه گشت و #مریم را دید که در اتاقی که کولر ندارد نماز میخواند. اتاق دم کرده و از شدت گرما نمیشد نفس کشید. اما #مریم با طمأنینه نمازش را ادامه میداد. مرضیه صبر کرد و وقتی #مریم سلام نمازش را داد کنار او نشست. صورت #مریم از گرما سرخ و عرق کرده بود.
_آبجی، چرا تو این اتاق که این قدر گرم است نماز میخوانی بیا به آن اتاق که کولر دارد و خنک است.
مؤلف: #داود_امیریان
ادامه دارد...
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
🌱یازده سال کنارم بودی و روزگار را با غم نداشتن فرزند میگذراندیم.
♥️قلب من، بابای گلهای من، همسر عزیزم، از امروز تو و فرزندانم را بزرگتر از همیشه، قویتر از هرکس در این دنیا کنارم دارم.
شما افتخار من هستید.😭
🌏بگذار دنیای خواب و بیرحم تصاویر تکراری ما را ببیند و شاید هم کسی دلی برای ما بسوزاند، اما من از کودکی خوب آموختهام که همه ما برای خدا هستیم، در جنگهای مختلف وقتی هنوز دختربچهای بودم دیدهام شهدا را و مادران شهدا را و همسر شهید را....
من اهل فلسطینم!🇵🇸
🥀من خوب میدانم پدری پیکر فرزندش را از زیر آوار بیرون بیاورد و فریاد بزند "فدای مسجدالقصی" یعنی چه.
❤️🔥بگذار دنیا فقط دل بسوزاند، من قدمهایم را محکمتر از قبل برمیدارم، روح شما را و بقیه شهدا را حس میکنم.
✌️🏼من پیش میروم، چیزی کمتر از آزادی فلسطین مرا آرام نمیکند، همه ما فدای او🇵🇸
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین
#داستان_مریم
#بخش_دوم
#فصل_چهارم_قسمت۴
🌱 #مریم عرق از پیشانی مرضیه گرفت و با مهربانی گفت:
_عزیزم، الان رزمندگان ما در جبهه تو سنگرها در حالی که نه سقفی بالای سرشان است و نه پنکه و کولر دارند با دشمن میجنگند. من دلم نمیآید در حالی که آنها در چنین وضعیتی هستند بروم جلوی کولر بشینم.
مؤلف: #داود_امیریان
پایان فصل چهارم
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
شهیده #مریم_فرهانیان🌷
https://eitaa.com/sh_mfarhanian