eitaa logo
شهیده مریم فرهانیان
220 دنبال‌کننده
348 عکس
88 ویدیو
8 فایل
شهیده مریم فرهانیان ولادت: ۱۳۴۲/۱۰/۲۴ آبادان🌱 شهادت: ۱۳۶۳/۵/۱۳ آبادان⚘️ مزار مطهر: گلزار شهدای آبادان ثواب کانال شهیده تقدیم به حضرت زهرا س و صاحب الزمان عج و خادم الشهداء حاج احمد یلالی ارتباط با خادمة الشهیده: https://eitaa.com/shahidehfarhanian1
مشاهده در ایتا
دانلود
✨بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم✨ کانال شهیده مریم فرهانیان🌷 https://eitaa.com/sh_mfarhanian .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین✨ 🌱 از بانوان امدادگر بود او سال 63 همراه دو تن از دوستان خود در حالی که راهی گلزار شهدای شده بودند در محله لین۱۵ مورد اصابت ترکش خمپاره دشمن قرار می‌گیرند، دوستان زخمی می‌شوند و خود  در سن 21 سالگی به شهادت می‌رسد. 🌱 به نقل از دیگران؛ لحظه‌ای که پیکر شهیده را به بیمارستان می‌بردند و با آنکه ترکش به قلب شهیده اصابت کرده بود و تنی نیمه‌جان داشت، سعی می‌کرد خودش را کامل حفظ کند. 🌱 الان شهیده به عنوان نماد زن مسلمان در موزه شهدای خیابان طالقانی نگهداری می‌شود. ✨ما در کانال شهیده قصد داریم که خاطرات شهیده را انتشار بدهیم و کارهای فرهنگی که به نیابت از شهیده انجام می‌دهیم را ارسال می‌کنیم. عضو کانال بشوید و کانال شهیده فرهانیان را به دوستانتان معرفی کنید. ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ شهیده 🌷 @sh_mfarhanian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣بِسمِ رَبِّ الشُّهَداء وَ الصِّدیقین ✨مهدی به خواهران و برادرانش گفت: 🌷خب برای امروز کافی است، برای جلسه بعدی کتاب (قیام حسینی) استاد مطهری را می‌خوانیم و درباره‌اش بحث می‌کنیم. 🌱 از دیدن حسین که خوابش گرفته بود خنده‌اش گرفت. به کمک فاطمه او را برد و در رخت‌خوابش خواباند. فاطمه غرولندکنان گفت: انگاری مجبور است بیاید پای حرف‌هایی بنشیند که نه ازش سر در می‌آورد و نه حوصله‌اش را دارد و زود خوابش می‌برد. 🌱 لبخندزنان گفت: خب هنوز برایش زود است که این حرف‌ها را درک کند. خود من خیلی وقت‌ها وسط حرف‌های مهدی چرتم می‌برد و وقتی به خود می‌آیم که نصف حرف‌های مهدی را نشنیده‌ام. همین که تو کلاسمان شرکت می‌کند و از بازی و استراحتش می‌زند بازم جای شکر دارد. ⛈صدای آذرخش آمد و بعد نم نم باران شروع شد. 🌱 از پنجره به حیاط نگاه کرد. مادرش ننه هادی را دید که پای تنور نشسته و خمیر را چونه می‌کند. سریع چترش را برداشت و به حیاط رفت. چتر را باز کرد و بالای سر ننه هادی ایستاد. ننه هادی به مریم نگاه کرد و گفت: ☘پیر بشوی جان ان‌شاءالله عروسیت! ✨مهدی هم آمد او هم چتری در دست داشت. مؤلف: ادامه دارد... 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 شهیده 🌷 https://eitaa.com/sh_mfarhanian .
سلام و عرض ادب خدمت اعضاء محترم کانال شهیده 🌴 بزرگواران ما را در انتشار خاطرات شهیده یاری فرمایید🌷
➖خدایا مرا ببخش... 🔻اللّهُمَّ إنّي أعتَذِرُ إلَيكَ مِن مَظلومٍ ظُلِمَ بِحَضرَتِي فلَم أنصُرْهُ 🔹 بار خدايا! من از درگاه تو عذر مى خواهم اگر در حضور من به ستمديده اى ستم رسيده و من ياريش نرسانده ام . دعای ۳۸ صحیفه سجادیه