eitaa logo
🌹 شبنم 🌹
396 دنبال‌کننده
43.6هزار عکس
32.1هزار ویدیو
361 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💢این روزها همه میپرسند از کی ما اینقدر بد شدیم؟ چرا بعضی از ما اینطوری شدیم؟ چرا انقدر و عجیب شده ایم؟ زمانی ما در ها خود را به دیگری میدادند، ایثار میکردند، خود آب نمی نوشیدند تا دیگری بنوشد. مان النگو و انگشترشان را برای جبهه میفرستادند و خود در خانه نان خالی میخوردند. حالا بخشی از ما منتظریم کالایی شود، به فروشگاهها هجوم ببریم، منتظریم کالایی شود، کنیم. 🔰جواب مشخصی دارد. از وقتی آمد. از وقتی و سریالهای همین ی خودمان، اصالت و و "فقط تو مهم است" و فردگرایی را برایمان تبلیغ کردند. از وقتی ها بر ما حاکم شدند ما شدیم. پول و منفعت شخصی و عیش فردی از همه چیز مهمتر شد، رفت، رفت، کمک به و تحقیر شد، حتی محکوم شد و هی در گوشمان خواندند بگوییم «چراغی که به خانه رواست..» .. تا دیگر کسی نخواند «بنی آدم اعضای یک پیکرند" کاش برگردیم به روزهای ایثار و انسانیت. کاش روزی با این لایف استایل کثیف لیبرال آمریکایی خداحافظی کنیم. و همه جهان لایف استایل زیبای اسلامی و را بشناسد. آن روز حتما امام زمان ما نزدیک است 🇮🇷🕊 @shabnamshabna
✅ جايزه غسل 🔸 شهيد محمد بابارستمي در خاطراتش مي‌گويد: در زمان طاغوت كه به سربازي رفته بودم شبي احتياج به حمام پيدا كردم. حمام پادگان بسته بود. چشمم به حوض وسط پادگان افتاد كه يخ بسته بود. با ترس از افسرنگهبان، آهسته شروع كردم به شكستن يخ‌ها و بدون درنگ رفتم داخل حوض آب. خيلي سرد بود ولي هدفم مهم و مقدس بود. هنوز داخل حوض بودم كه افسرنگهبان آمد و با ناراحتي از من كه چرا نظم پادگان را به هم ريختي مرا بازداشت كرد. در بازداشتگاه، نماز را خواندم و خيلي خوشحال بودم كه نماز این‌همه برايم مهم است. صبح آن روز، افسرنگهبان مرا پيش مسئول پادگان برد. او با عتاب گفت: چرا نظم پادگان را به هم زدي؟! گفتم: چاره‌اي نداشتم من مسلمانم و نمي‌خواستم نماز قضا شود. فرمانده كمي تأمل كرد و به سمت كمد رفت. پاكتي برداشت چيزي داخل آن گذاشت و به من داد و گفت: برو بيرون، ديگر هم از اين كارها نكن. با خودم گفتم حتماً يك هفته بازداشتي نوشته است. وقتي در پاكت را باز كردم ديدم يك صدتومانی داخل پاكت است. خيلي خوشحال شدم. صد تومان آن موقع خيلي زياد بود آن‌هم براي سربازي كه منبع درآمدي نداشت. 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
🌷یاد باد آن روزگاران؛ یاد باد...🌷 🔹🍃🔹🍃🔹🍃 🌐 @shabnamshabna
✅ جايزه غسل 🔸 شهيد محمد بابارستمي در خاطراتش مي‌گويد: در زمان طاغوت كه به سربازي رفته بودم شبي احتياج به حمام پيدا كردم. حمام پادگان بسته بود. چشمم به حوض وسط پادگان افتاد كه يخ بسته بود. با ترس از افسرنگهبان، آهسته شروع كردم به شكستن يخ‌ها و بدون درنگ رفتم داخل حوض آب. خيلي سرد بود ولي هدفم مهم و مقدس بود. هنوز داخل حوض بودم كه افسرنگهبان آمد و با ناراحتي از من كه چرا نظم پادگان را به هم ريختي مرا بازداشت كرد. در بازداشتگاه، نماز را خواندم و خيلي خوشحال بودم كه نماز این‌همه برايم مهم است. صبح آن روز، افسرنگهبان مرا پيش مسئول پادگان برد. او با عتاب گفت: چرا نظم پادگان را به هم زدي؟! گفتم: چاره‌اي نداشتم من مسلمانم و نمي‌خواستم نماز قضا شود. فرمانده كمي تأمل كرد و به سمت كمد رفت. پاكتي برداشت چيزي داخل آن گذاشت و به من داد و گفت: برو بيرون، ديگر هم از اين كارها نكن. با خودم گفتم حتماً يك هفته بازداشتي نوشته است. وقتي در پاكت را باز كردم ديدم يك صدتومانی داخل پاكت است. خيلي خوشحال شدم. صد تومان آن موقع خيلي زياد بود آن‌هم براي سربازي كه منبع درآمدي نداشت. 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃 ✅ شرمنده 🔸 بچه‌ها براي نماز صبح، صفوف را مرتب كرده بودند اما امام جماعت نيامده بود. سراغش رفتم ديدم در گوشه‌اي روي خاك افتاده و در سجده گريه مي‌كند. گفتم: حاج‌آقا! بچه‌ها منتظرند. سر از سجده بلند كرد و با چشمان پر از اشك گفت: چه‌طور من پيش‌نماز اين بچه‌ها شوم درحالی‌که نماز شبم قضا شده و اين‌ها نماز شب خوانده‌اند. بعد از شهادت طلبه غواص «نادر عبادي‌نيا» فهميدم كه به‌جز آن شب، هيچ نماز شبي از او قضا نشده است. 🌐 @shabnamshabna 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃