فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم برای تو تنگ است
و این را نمی توانم بگویم
مثل باد که از پشت پنجره ات میگذرد
و یا درخت ها که خاموش اند
سرنوشت عشق،
گاهی سکوت است...
✍️#چیستا_یثربی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
1_9116612176.mp3
1.17M
بر بام بلند آرزو راه ندارم
در سینه بجز حسرت و یک آه ندارم
رودم که سکوتم پُرِ از حرف نگفته است
دریا تو کمک کن که به تو راه ندارم
نگذار که در این قفس زندگی سرد
همواره ببینم که هوا خواه ندارم
مهمان دو چشمم شده ای یک شب بی ماه
جز خاطره از آن شب کوتاه ندارم
بازآمده شب پشت در و خوشه پروین
از چشم بریزم که چرا ماه ندارم
وقتی که به من نیست تو را میل و وفایی
ماندم که چرا یک دل آگاه ندارم
#مهدی_ملک
خوانش#زهرا_قاف
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
روزی که روضه های رباب آفریده شد
از حجم غصه هاش کتاب آفریده شد
با اشک های هاجر کرب و بلای عشق
بین صفا و مروه سراب آفریده شد
وقتی ترک به روی لب اصغرت نشست
قاب عطش به شکل مذاب آفریده شد
یک یا حسین گفت و سرشک خدا چکید
اینگونه بود قطره ی آب آفریده شد
وقتی ۳ شعبه هار شد و از کمان گذشت
بین زمین و عرش حجاب آفریده شد
کودک به روی دست پدر دست و پا که زد
برقی نشست و تیر عذاب آفریده شد
#حسین_جعفری
✅️عضوکانال
#شب_جمعه
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
🔥سرباز🔥
#پارتسیوششم 🌷
افشین تمام مدت به فاطمه و حاج آقا نگاه میکرد.اونا حتی به هم نگاه هم نمیکردن.حاج آقا فقط به افشین نگاه میکرد،فاطمه به دیوار.خیلی با احترام و رسمی باهم صحبت میکردن.فاطمه سوار ماشینش شد و رفت.
حاج آقا گفت:
_بیا بریم باهم یه چایی بخوریم.
افشین مردد بود ولی بخاطر فهمیدن رابطه فاطمه و حاج آقا قبول کرد.باهم داخل مؤسسه رفتن.
با دقت به اطراف نگاه میکرد.وارد اتاقی شدن.
-این اتاق شماست؟
-بله.
حاج آقا دو تا لیوان چایی آورد.یکی به افشین داد.رو به روش نشست و با لبخند نگاهش میکرد.
افشین گفت:
_شما چند سالتونه؟
-بیست و نه سال.
برای پرسیدن دودل بود.بالاخره گفت:
-شما متاهلین؟
-با اجازه بزرگترها...بله.
خنده ش گرفت.درواقع از اینکه خاستگار فاطمه نیست،خوشحال شد.
-بچه هم دارین؟
-دو تا دختر دارم.پنج ساله و یک ساله.
در اتاق باز بود.پسر جوانی در زد و گفت:
_اجازه هست؟
افشین نگاهش کرد.
خیلی شبیه حاج آقا بود ولی لباس روحانیت نداشت و کوچکتر از حاج آقا بود.معلوم بود برادرشه. پسر جوان با لبخند گفت:
-برادر حاج آقا هستم.
افشین هم خندید و گفت:
_کاملا مشخصه.
پسر جوان نزدیک رفت.دستشو سمت افشین دراز کرد و گفت:
_من مهدی موسوی هستم.خوشبختم.
افشین هم بلند شد.دست داد و گفت:
_افشین مشرقی هستم.منم خوشبختم.
حاج آقا گفت:
_مهدی جان،کاری داشتی؟
دو تا کتاب به حاج آقا داد و گفت:
-این کتاب هایی که خانم نادری خواسته بودن.پیش شما باشه،اومدن بهشون بدین.
-اتفاقا چند دقیقه پیش اینجا بودن.اگه زودتر میگفتی بهشون میدادم.
به افشین گفت:
_شما زیاد خانم نادری رو میبینید؟
افشین با خودش گفت بهانه خوبیه دوباره فاطمه رو ببینم.
-بله،تو یه دانشگاه هستیم.اگه میخواین بدین من بهشون میدم.
-پس زحمتش رو بکشید لطفا.
افشین کتاب ها رو گرفت.
مهدی رفت بیرون و درو بست.گرچه افشین نمیخواست با حاج آقا صحبت کنه ولی جاذبه حاج آقا باعث شد،بمونه و چند تا از سوال هاش هم پرسید.
حاج آقا با لبخند گفت:
_افشین جان،نزدیک اذانه.باید برم مسجد. اگه میخوای باهم بریم.
افشین هیچ وقت مسجد نرفته بود...
#ادامهدارد...🌷
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب لیله الرغائب است
" شب آرزوها "
شب خواستن ها ,
شب طلب کردن ها ,
شب بخشش خداوند ,
شب گرفتن آنچه می خواهی
از قدرت لایزال
پس :
محیا شو , دلت را از
کینه ها خالی کن , ببخش ,
مهربان تر از همیشه باش
تا دلت آینه ای شود و صیقلی
چه زیبا شبی ست
امشب از خــــدا میخواهــــم
بہ خوابتــــون :آرامــــش
بہ بیداریتــــون :آسایــــش
وبہ زندگیتــــون :عافـیــــت
عطا فرماید
آمیــــــــن🙏
🌓🌓🌓🌓
شب زیباتون خوش
🌓🌓🌓🌓
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
☎️تماس با ادمین:
@hezaro
اینجا کنار هم جمع شدیم،تا درباره کتاب،داستان های کلاسیک ایرانی،داستان های کلاسیک فرنگی و نویسنگان بزرگ ایرانی و خارجی بیشتر یاد بگیریم،آخر هفته هم یک داستان جدید اختصاصی کانال داریم.
🌺با ما همراه شوید:🌺
🔻🇮🇷لینک کانال:
https://eitaa.com/joinchat/613417297C35327c402e
🔺🇮🇷
🕊🍎الهـی کـه
🕊🍎امـروزتـون
🕊🍎 پر از شـادی
🕊🍎و آرامـش بـاشـه
🕊🍎صبح زمستونیتون بخیر
🕊🍎 جمعه تون پـر از موفـقیت
🌞🌞🌞🌞🌞
سلامصبحتون پراز خیرونیکی
🌞🌞🌞🌞🌞
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
رها باش ... - رها باش ....mp3
5.36M
صبح 29 دی
با صدای #پردیس_رئوف
ادیت #امیر_شمس_الدین_احمدی
#رادیو_مرسی
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
هر چه گفتم جملگی از عشق خاست
جز حدیثِ عشق گفتن دل نخواست
حشمتِ این عشق از فرزانگی ست
عشقِ بی فرزانگی دیوانگی ست
دل چو با عشق و خرد همره شود
دستِ نومیدی ازو کوته شود
گر درین راه طلب دستم تهی ست
عشقِ من پیشِ خرد شرمنده نیست
#هوشنگ_ابتهاج
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
دست بر باور احساس غزلها نزنید
صاحب هر غزلی قلب پریشان دارد!
#الهه_نودهی
✅️ عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky
هنوز خون به دل از داغ لاله ام ساقی
به غیر خون دلم باده در پیاله مریز
شبی که با تو سرآمد چه دولتی سرمد
دمی که بی تو به سر شد چه قسمتی ناچیز
عزیز من مگر از یاد من توانی رفت
که یاد توست مرا یادگار عمر عزیز
پری به دیدن دیوانه رام می گردد
پریوشا تو ز دیوانه میکنی پرهیز
نوای باربدی خسروانه کی خیزد
مگر به حجله شیرین گذر کند پرویز
به عشق پاک تو بگذشتم از مقام ملک
که بال عشق تو بادم زند بر آتش تیز
تو هم به شعشعه وقتی به شهر تبریز آی
که شهریار ز شوق و طرب کنی لبریز
#شهریار
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky