eitaa logo
کلبه ی شعر
2.3هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
29 فایل
🌺🌺 در پریشانی ما شعر به فریاد رسید 🌺🌺 ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ آماده انتشار اشعار و دلنوشته هایتان هستیم ارتباط با مدیر کانال👇👇 @mah_khaky ادمین کانال👇👇 @Msouri3 تبادل فقط با کانالهای شعری و ادبی و شهدائی.
مشاهده در ایتا
دانلود
🏹✏️تیر ِبیداری✏️🏹 کرده ام عزم ِرقص ِدر میدان تا......کنم کاخ ِظلم را ویران! قصد دارم که، با سلاح ِقلم افکنم رُعب ، در دل ِشیطان سازم از شعر ، سنگری دیگر در دفاع از... حقیقت ِایمان افکنم ... تیری از کمان غزل سوی کودک کُشان ودژخیمان افکنم ... ... تیرهای بیداری بهر ِتنویر ِذهن ِشبزدگان!! دهم هشدار غافلان را ، با ، تیری از... توپخانه ی عرفان! گویم از پنجه های خون آلود پنجه های کثیف خونخواران! سازم ازواژه های کودک و زن شعر ِمرگ ِشرافت ِانسان!! نزنید هی دم از حقوق بشر!! دیگر ای غربیان بی وجدان!! کو...!؟نشانی ز ِغیرت عربی آه......،ای حاکمان شهوتران کور گردیده ...... چشمتان آیا!؟ مسختان کرده تختتان اینسان؟ عنقریب است وعده ی قرآن می شود عهد عیشتان پایان با دُم ِشیر ِبیشه ی ایران!! مَنُمائید ... بازی، ای دونان! بی شک هایپرسونیک ایرانی هست ، حامیّ ِغزّه و لبنان این دُم شیرِبیشه ی حق ست نیست ، اسباب بازی ِطفلان!! غزلم شد قصیده ، می دانم... چه کنم؟درد ِدل کنم کتمان!؟ بشکند آن قلم ، که ننویسد؛ از ... ... جنایات ِناتو و ناتان بشکند آن قلم که بی درد است نیست وقت سکوت"حمید"الآن بنویس... از غروب ِغربی ها ، با حمایت ... ز ِیابوی ِنادان!! بنویس... از ، شکوه ِنصرالله بنویس... از ، هنیه و رضوان! بنویس... از ، فواد و عاروری بنویس... از،جهاد و سنواران ،حمید، 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
زوزه گرگ !!! 🍁🍂🍂💧 السلام و علیک یاروح الله و علی الشهداء الذین بذلوا مهجتهم دونک روایت عشق و ابتلا روزی وطن جولانگه اهریمنان بود ، ایران اسیر پنجه های کرکسان بود . کاشانه مان آن روز آماج فتن بود ، گلزار عشق آکنده از زاغ و زغن بود . از چارسو تهدید می شد خاک ایران ، روباه می زد پرسه در اقلیم شیران . آن روز پیدا بود اینجا پوزه گرگ ، ♦️از دور می آمد صدای ♦️ زوزه گرگ . می دادجولان خوک در این خاک زرخیز ، فصل وطن بود آن زمان . پائیز پائیز . در خاک ما آن روز آتش شعله ور بود ، هرسوی صحبت. صحبت خوف وخطربود کفر و نفاق و شرک باهم یار بودند ، با هم به قصد محو ما همکار بودند . می خواست دشمن ریشه مان را قطع سازد بر شاخ و برگ میهن . آنگه دست یازد . قانع به چیزی . جز زوال ما نمی شد ، او .جز به محو نام ما . ارضا نمی شد . ما را نبود آن روز . غیر از جنگ چاره ، ور نه . نمی ماند از وطن جز سنگواره . آری . دفاع از خانه واجب بود ما را ، می خورد ور نه . گرگ . ما را . آشکارا . با خصم باید جنگ می کردیم . ناچار ، چاره نبود آن روز ما را . غیر پیکار . در غیر آن صورت وطن را سیل می برد ، بلبل ز هجران گل و گلزار می مرد . درغیر آن صورت وطن صد پاره می شد ، مرغ غزلخوان چمن . آواره می شد . ما را مسلّم بود . یک ره . در نهایت ، مردن به عزّت . یا که ماندن با مذلّت . ما زین دو ره . مردن به عزّت را گزیدیم ، از ننگ و عار خواری و ذلّت رهیدیم . اسباب عزّت بود تنها . جنگ . آن روز ، تسلیم گشتن . بود قطعا . ننگ . آن روز . جنگی که یک سویش جهان کفر و کین بود یک سوی . تنها . ملتی عزم آهنین بود . یک سو مسلح . دشمنی تا بیخ دندان ، سویی دگر . تنها سلاحش بود . ایمان . یک سوی توپ و تانک و موشک داشت بسیار یک سو سلاحش بود .تنها . عشق و ایثار آن روز . آری . روز خوف و امتحان بود ، روز محکّ ادّعای داعیان بود . آن روز بعضی ها . تقدّس . پیشه کردند ، در شوره زار خود فریبی . ریشه کردند . بعضی دگر . کنج مذلّت . برگزیدند ، چون موش ها. در لانه های خود خزیدند سوراخ موش آن روز می جستند بعضی ، سجّاده با نیرنگ می شستند بعضی . بعضی ولی. بر تن لباس رزم کردند ، عزم دفاع از دین و میهن جزم کردند . یعنی . به امر پیشوا . لبّیک گفتند ، مس های جان .در کوره ای زرّینه سفتند . تنها . بسیجی بود میداندار . آن روز ، با پاسدار و ارتشی . رهوار . آن روز . تنها بسیجی بود و یک دنیا حرامی ، عزّ و شرف می جست در گمنام نامی . از پا . فتاد او . تا . ز پا . میهن . نیفتد ، تا خاک ما در دست اهریمن نیفتد . سر داد . تا . یک موی . از ما . کم نگردد ، خم گشت او . تا . قامت ما .خم نگردد . او . داد جان . تا طفل میهن .جان بگیرد ، سر .داد . تا .ایران .سر و سامان بگیرد . آری ، به یمن همّت آن رادمردان ، رستیم ما . از دام موج و خشم طوفان . سینه . سپر کردند . تا . ایمان بماند ، تا . نام پر آوازه ایران بماند . یاران : مبادا . از شهیدان دور گردیم ، وز دیدن . نور ولایت . کور گردیم . داغ هزاران لاله . ما در سینه داریم ، ما . با جهالت . کینه ای دیرینه داریم . قلب " حمید " از هجر یارانش غمین است داغ دلش با داغ آلاله عجین است 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
السلام علیک یا فاطمه الزهرا بازتاب نور رحمت باب علم و باب رحمت هست باب فاطمه روح و ریحان جنان است عطر ناب فاطمه حسن یوسفهای عالم انعکاس حسن اوست هست نور مهر و مه هم بازتاب فاطمه نازد هرکس بر کسی ، من هم بنازم بر علی مفتخر هستم که هستم من خراب فاطمه من ندارم جز ولای مصطفی سرمایه ای هست تنها افتخارم ، انتخاب فاطمه قبل از آیین محمد بود زن محکوم مرگ زنده کرد ا و را طلوع آفتاب فاطمه نی هویت داشت زن . نی ارزش و قدروبها هدیه شد او را کرامت از حجاب فاطمه می شد او محسوب ، ننگ اجتماع آدمی شسته شد این ننگ و نکبت با گلاب فاطمه بود ویران رکن قصر ارزش و ارج زنان کرد آباد این بنا را خشت و آب فاطمه زنده زنده دفن می شد زن به قعر خاک و گل زندگی بخشید او را انقلاب فاطمه بود زن کالای بی مقدار بازار هوس رست از آن ذلت به لطف انتساب فاطمه آرزو دارم که باشم زنده با عشق علی کاش باشد مرگ من هم در رکاب فاطمه کاش گردد روز محشر . پای میز محکمه ، شامل حالم دعای مستجاب فاطمه . روز رستاخیز . هنگام وقوع واقعه ، بوده باشم کاش در ظلّ سحاب فاطمه موسم هجران سرآید کاش روز جمعه ای ناگهان از ره رسد عهد شباب فاطمه رو کند یوسف به کنعان و شود پیراهنش ، مرهم زخم دل پر اضطراب فاطمه . عقده بگشاید حمید از دل و ریزد اشک شوق در رکاب مصلح کل بر تراب فاطمه . 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
کلبه ی شعر
السلام علیک یا صاحب الزمان 🌷 منتظر دادگر ای آخرین ستاره بخت بشر، بیا وی دادخواه دادگر منتظر ، بیا ای وارث رسالت خاتم ، ولی عصر ، وی مشعل هدایت ثانی عشر ، بیا ای حامل لوای فرج ، حجت خدا وی ضامن نجات بشر از خطر ، بیا ای راوی روایت تنهایی علی ، وی بی قرار قصه مسمار و در ، بیا ای داغدار داغ جگرسوز کربلا ، وی از جفای حرمله خونین جگر ، بیا ما را احاطه کرده بلا ، دستمان تهی ست . بنما به حال مضطر ما یک نظر ، بیا کارد ستم رسیده دگر تا به استخوان ، ای پادشاه ملک عدالت ، دگر ، بیا ظلمت فکنده سایه به عالم ، سفیر نور ، ای مژده طلیعه صبح ظفر ، بیا تار است روزمان چو شب از هجرت ای عزیز، بنمای شام تیره ما را سحر ، بیا شمع امید منتظران آب می شود ، هجران شکسته اهل ولا را کمر ، بیا سنگ جفا شکسته پر و بال شیعه را مرهم گذار زخم دل ، ا ی تاج سر ، بیا بیش از همیشه تشنه عدل است این جهان ای ذوالفقار عدل الهی به بر ، بیا ای آخرین خلیفه پیغمبر خدا ، وی منجی مسافر ما از سفر ، بیا حاضر ترین رفیق ره غائب از نظر ، ای مظهر اراده حق ، زودتر ، بیا با اقتدار حیدری و فر جعفری ، بر کاخ ظلم و جور بیفکن شرر ، بیا ره سنگلاخی است و پر از پیچ و پرخطر بگذار سر کنیم برایت سپر ، بیا بر بزم وصل منتظران بلا کشت ، ساغر به دست ، باده به بر ، عشوه گر ، بیا جان حمید ، منتظر دل شکسته ات ، ای بوستان عدل علی را ثمر ، بیا 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
السلام علیک یا فاطمه الزهرا بازتاب نور رحمت باب علم و باب رحمت هست باب فاطمه روح و ریحان جنان است عطر ناب فاطمه حسن یوسفهای عالم انعکاس حسن اوست هست نور مهر و مه هم بازتاب فاطمه نازد هرکس بر کسی ، من هم بنازم بر علی مفتخر هستم که هستم من خراب فاطمه من ندارم جز ولای مصطفی سرمایه ای هست تنها افتخارم ، انتخاب فاطمه قبل از آیین محمد بود زن محکوم مرگ زنده کرد ا و را طلوع آفتاب فاطمه نی هویت داشت زن . نی ارزش و قدروبها هدیه شد او را کرامت از حجاب فاطمه می شد او محسوب ، ننگ اجتماع آدمی شسته شد این ننگ و نکبت با گلاب فاطمه بود ویران رکن قصر ارزش و ارج زنان کرد آباد این بنا را خشت و آب فاطمه زنده زنده دفن می شد زن به قعر خاک و گل زندگی بخشید او را انقلاب فاطمه بود زن کالای بی مقدار بازار هوس رست از آن ذلت به لطف انتساب فاطمه آرزو دارم که باشم زنده با عشق علی کاش باشد مرگ من هم در رکاب فاطمه کاش گردد روز محشر . پای میز محکمه ، شامل حالم دعای مستجاب فاطمه . روز رستاخیز . هنگام وقوع واقعه ، بوده باشم کاش در ظلّ سحاب فاطمه موسم هجران سرآید کاش روز جمعه ای ناگهان از ره رسد عهد شباب فاطمه رو کند یوسف به کنعان و شود پیراهنش ، مرهم زخم دل پر اضطراب فاطمه . عقده بگشاید حمید از دل و ریزد اشک شوق در رکاب مصلح کل بر تراب فاطمه . «حمید» 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
بزم سلیمانی بیا امشب چو نی از دل بنالیم بیا از عمر بی حاصل بنالیم چهل وادی ز منزل دور گشتیم بیا در حسرت ساحل بنالیم فضای سینه طوفانی ست امشب هوای دیده بارانی ست امشب فتاده شور شیدایی به سرها ، عجب بزمی سلیمانی است امشب زند مرغ خیالم بال و پر باز ، دلم دارد دوباره شوق پرواز نموده یاد یاران باز این دل دوباره با شهیدان گشته دمساز مرا دیوانه کرده داغ میمک زده آتش به جانم داغ گرمک قرارم را بمو برده به یغما به جا مانده دلم در شاخ شمشک نموده خون دلم را داغ مهران خمیده قامتم را هجر یاران تنفس را برایم کرده مشکل سموم گازهای شاخ شمران گشایم تا چنانه بال احساس به یاد خاطرات دشت عباس من از فتح المبین و لاله هایش نهان دارم به دل داغ گل یاس نشسته داغ فکه بر جگر ها شکسته تا دلت خواهد کمرها شرار آتش فوگازهایش ، نموده وحشیانه چاک سرها غمی جانکاه دارم از لَری من غم جانسوز سرو بی سری من به چشم خویش دیدم با تحیر بدون سر خرامان پیکری من ملول از داغ شیخِ گِز نشینم هنوزم مات آن میدان مینم کانی مانکا زده. خنجر به قلبم ز شیلر با غم و محنت قرینم امان از. دست مجنون . داغ خیبر امان از غربت لیلای لشکر خدا داند چه حالی داشت مهدی چو. آمد بر سر نعش برادر طلائیه چه کردی با دل ما ؟ چرا از ما گرفتی یاغچیان را ؟ حمید گل رخ ما را چه کردی ؟ چه آوردی سر آن سرو رعنا ؟ دمی با من بیا تا باب دجله نمی . نوشیم از خوناب دجله دل دجله بگیرد کاش آتش دلم را برد با خود آب دجله بلم با ماه بدر آرام می رفت پیِ جام مِیی زرفام می رفت دل جمعی. میان آن بلم بود امیر لشکری گمنام می رفت به دل از فاو چندین داغ دارم غم اروند کرده دل نزارم سه راه مرگ قلبم را دریده از آن پس چون غریبان بی قرارم ******* ز بِلجانیه دارم عقده ها من زده آتش مرا کنج بُوواریَن چو بر امّ الرّصاص افتاد چشمم مجسّم. دیدم عاشورای میهن من از داغ پل نو دل غمینم نشسته چین از آنجا بر جبینم مرا امّ الخصیب آشفته کرده من از غوّاصهایش شرمگینم شلمچه ریخته بال و پرم را نموده بی سر و سامان سرم را کانال ماهی و نهر عرائض ، ربودند از کف من دلبرم را حمید اهل تولا و بسیجی ست دل او تنگ یاران دوعیجی ست لهیب شعر او بر قلب دشمن چو رعد آذرخش آر پی جی ست 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
السلام علیک یا ابا جعفر یا محمد بن علی الباقر شیر هیجای فقاهت مژده بادا عاشقان ماه دل آرا آمده پنجمین مهر هدایت در تجلا آمده امشب از دامان پاک فاطمه بنت الحسن یک حسینی کوکب درّی به دنیا آمده باقر علم نبییین ، مظهر عین الیقین ناخدای کشتی دین . پور زهرا آمده جلوه گر گردیده امشب پنجمین ماه هدا کز فروغ نور علمش فقه پویا آمده انعکاس نور شمس حکمت و علم و خرد عطر جانبخش بهار باغ طاها آمده در پی احقاق حق و محو باطل در جهان با دو بال علم و حکمت تندر آسا آمده بهر بنیان بنای مکتب فقه نبی او مسلح با سلاح حلم و تقوا آمده در صراط مستقیم عشق و ایمان و یقین با براق صدق و اخلاص عرش پیما آمده بهر حفظ سنّت احمد ز تحریف و خطا لافتایی حیدری دیگر هویدا آمده متکی بر لطف حق در عرصه ی روشنگری با بیانی دلنشین او شبهه پالا آمده با سلاح صبر و حلم و قدرت علم و بیان او به میدان فقاهت شیر هَیجا آمده محو مهر مصطفی و مات ماه مرتضی در کرامت مجتبی گون ، ماه سیما آمده شاهد غوغای عاشورا به دشت کربلا مبتلای داغ و درد " ارباَََ َ اربا آمده داغدار داغ تلّ و قتلگاه و خیمه گاه سوگوار ساغر و ساقی و صهبا آمده دل غمین از داغ قاسم.مضطر ازداغ علی قد کمان از شیرخوار و داغ عظما امده همسفر با کاروان کودکان تشنه لب همرکاب عمّه جانش یار بابا آمده چشم دل بگشا "حمید" از شاخسار کوثری بار دیگر شاخه ای طوبی شکوفا آمده 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
السلام علیک یا اباصالح المهدی زخم فراق ماه من از فراق تو شمع دل آب شد بیا بال کبوتر دلم به خون خضاب شد بیا عمر سرآمد و مرا موی همه سپید شد داغ فراق تو مرا سوط عذاب شد بیا خیره به راه آسمان مانده دو چشم عاشقان چشم امید خستگان بی تو به خواب شد بیا هفته و ماه و سال ها شد سپری نیامدی دل شدگان وصل را عهد شباب شد بیا بس به هوای وصل گل مانده به راه گلسِتان زار دو چشم بلبل از خواب گلاب شد بیا هست نوید زندگی تشنه ی خسته را نمی آب حیات وصل تو باز سراب شد بیا چشم به راه جمعه ها دوخته اند رهروان کوکب بخت شبروان پشت سحاب شد بیا بس که دراز شد فراق طعنه کنند دشمنان نقشه ی وصل بیدلان نقش برآب شد بیا زخم فراق را فقط وصل تو مرهم است و بس سینه ی زخم دیدگان بی تو کباب شد بیا بی تو شده زاغ و زغن صدرنشین بوستان قسمت بلبل از چمن طعن غراب شد بیا عشق فسرد و خشک شد چشمه ی مهر و عاطفه قصر بنای معرفت بی تو خراب شد بیا مُرد فتوّت و سخا. صدق و صفا فسانه شد بی تو به ملک دین ریا شرط صواب شد بیا زد به نفاق اهل جفا تیشه به ریشه ی وفا غدر و جفا بی تو در این بادیه باب شد بیا خواست "حمید" بنگرد عارض مه مثال تو به خار فتنه دیده و دلش جواب شد بیا 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
السلام علیک یا محمد بن علی التقی الجواد 🌹 جلـوه گـاه نـور رضـا الا عصـاره جـود بنـی الکـرام،جـواد الا که جـود گرفته ست از تو وام ،جـواد سـلام ما به تو،ای کـوثـری تبـار نهـم سـلام ما به تو ،ای مصطفـی مرام،جـواد سـلام ما به تو، ای زمـزم صفـای علـی الا که یافتـه تقـوا ز تـو قـوام ،جـواد سـلام ما به تو ،ای بازتـاب نـور رضـا شمیـم ضامن آهوی خوش خـرام ،جـواد الا تجلّـی نـور خـدای لـم یـزلـی، ز نـور مهـر رضـا جلـوه تمـام،جـواد جوانتـرین گـل گلـزار عتـرت نبـوی، سـلام ما به تو،ای سیّـد الانـام، جـواد الا ای آنکه به نوباوگـی به علـم و خـرد، گذشت شهرتت ازمرزخاص و عام،جـواد فـدای سحـرکـلامت که در مناظـره ها، تمـام خیـره سـران را نمـود رام،جـواد الا ای آنکه به یحیـی بن اکثم و مأمـون چشـاند لذّت حکم شکـار و دام،جـواد الا ای آنکـه بـه طـوفـان فتنـه اعـدا ، بـرای حـق طلبـان حجّت قیـام،جـواد سـلام ما به تو و کظـم غیـظ کاظمـی ات الا که یـافت سخـاوت ز تو دوام،جـواد سـلام مـا بـه تـو و عمّـه غـریبـه تـو و مـادر بـه ورع شهـره عـوام،جـواد اگرچه عمرگل او نداشت تاب خزان به روزگـار ولی هست زنـده نـام،جـواد غلام حلقه به گوشت"حمید"شیدا دل ز جـود تو طلبـد احسـن الختـام،جـواد 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
سایه ی ماه ما به دنبال علی از پی جاه آمده ایم ، به گدایی به در منزل شاه آمده ایم . فارغ از دغدغه دانه و آب و غم جان ، در کف باد صبا چون پر کاه آمده ایم . سایه ساری چو ندیدیم به سر جز کرمش ، زین سبب در طلب سایه ماه آمده ایم . چون که غارت شده دیدیم گلستان نبی ، به هواخواهی گل . گاه پگاه آمده ایم . چون نشد نصّ نبی طاعت و آئینه شکست ، سر به زیریم و پر از شرم گناه آمده ایم . چید چون یاس علی را ز چمن داس جفا ، با دلی پرشرر از حسرت و آه آمده ایم . محرمی زان که ندیدیم به درد دل او ، بهر همدردی او بر لب چاه آمده ایم . چشم نرگس به شقایق نگران بود ز بس ، ما به تسکین دلش " چشم به راه " آمده ایم . تا بروبیم غبار غم غربت ز دلش ، پا به پای عَلَم میر سپاه آمده ایم . چون فتادیم ز پا در ره جانان چو علی ، ما به پای سر و بی شال و کلاه آمده ایم . تا شنیدیم پریشان شده زلفش به جفا ، مو پریشان . همگی غالیه خواه آمده ایم . یا لثارات علی بر لب و یاهوی کشان ، جان به کف در طلب ثار اله آمده ایم . ما به شوق نظر لطف شهنشاه حجاز، زیر چتر کرم او به پناه آمده ایم . مستکینیم به یک گوشه چشمی چو "حمید " ، به خریداری یک ناز نگاه آمده ایم . 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
سراب غفلت عمری ست که در حال جدل با دل خویشم سرگشته ی اوهام دل غافل خویشم مجنون صفت آواره صحرای جنونم دلداده ی لیلای جفامایل خویشم مغرور فناخانه ی دنیای خیالی ، مغروق یمِ همّ و غمِ باطل خویشم مستغرق امواج بلا در دل دریا ، دلخوش به تماشاکده ی ساحل خویشم چون زاغک حسرت به دل از کبک خرامی ، بیگانه ز اصل خود و پا در گل خویشم هرچند که آلوده ی صهبای الستم ، خمّار خم لعل بت زائل خویشم در وادی پر چاله و چاه سفر عشق ، من بی خبر از پیچ و خم منزل خویشم جامانده ام از قافله ی ماه عذاران ، ماَنوس غم همسفر راحل خویشم چیدند همه ماحصل کشته ی خود را ، من در طلب کشته ی بی حاصل خویشم رندان همه کندند ز تن خرقه ی سالوس من تازه به فکر تن ناقابل خویشم بی دغدغه ی مشکل یک قوم بلاکش ، من خام طمع غرقِ یمِ مشکلِ خویشم یک قافله در معرض یغماست . و لیکن من در پی دفع خطر از محمل خویشم باشد سفر عشق بسی سخت . ولی من ، فارغ ز غم آن سفر هائل خویشم یک پا لب گور است مرا باز صدافسوس ، غافل ز حلول اجل عاجل خویشم مستم چو حمید از می میخانه ی غفلت ، سرگرم هوا و هوس سافل خویشم 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky
کلبه ی شعر
السلام علیک یا رسول الله اکسیر رحمت زمین آکنده از جهل و زمان هم غرق حیرت بود هم این محروم از عزت ، هم آن محکوم ذلت بود درخت آدمیت هم سترون بود و بی حاصل جهان هم مملو از غدر و جفا و ظلم و ظلمت بود نمی روئید چیزی جز " عنا " در مزرع دنیا تمام حاصل سعی بشر هم رنج و زحمت بود نمی آمد به گوش آن روز آوایی به جز شیون شعار اصلی آن روز هم شعر منیت بود هنر آن روز تنها جنگجویی بود و خونریزی قوانین هم همه در خدمت اصحاب قدرت بود غبارآلود بود عالم ، پر از کابوسهای تلخ فضای زندگانی هم فضای رعب و وحشت بود پر از تردید بود آن روز تاریخ بشر یکسر کتاپ سرنوشتش هم پر از اوراق نکبت بود " خدا " هم در حصار ناخدایان بود ناپیدا نظام حاکمیت هم نظام بربریت بود نشانی از کرامتهای انسانی نبود آن روز شرافت مرده بود و صدق در حال هزیمت بود نه جاری بود رود عاطفه در بستر جانها ، نه دلها میزبان جرعه ای مهر و محبت بود وفا موهوم بود و لطف رویا ، عشق افسانه حیا پژمرده بود و شرم هم مطرود ملت بود نهال علم بی بر بود و باغ حلم بی میوه مروت مرده و مردی غریق بحر رخوت بود به جرم بی گناهی دفن می شد زنده دختر ها چنین آداب زشتی آن زمان شرط طریقت بود افق ها تیره بودند ، آسمان تاریک و ظلمانی سیاهی رنگ غالب بود و صدرنگی فضیلت بود به ناگه در همان ایام و در بین همان ملت ، رسالت یافت مولودی که مامور هدایت بود بلی ، نور خدا در قامت پیغمبر رحمت تجلی کرد همان مولود موعودی که خلقش رمز خلقت بود از آن پس شد دگرگون چهره تاریخ انسانی زمین هم بعد از آن آماج بارشهای رحمت بود دگر رونق گرفت آیین ایثار و جوانمردی زمان هم باز جولانگاه اصحاب کرامت بود دوباره شد میسر فتح راه رشد و دانایی محمد فاتح دروازه های علم و حکمت بود حمید ، او جامع اضداد بود و محور وحدت ! کرامتهای اخلاقش بشر را زیب و زینت بود 🟩‌ عضو کانال 💠💠💠💠💠💠 در محفل ما شعر سخن می گوید 👇👇👇 @shaeranehayemahkhaky