بحث وقیل وقال نیست،حرف حرف گندم است
آبرو ، هبوط ،رنج ،آه ، سهم مردم است
در زمانه ای که قلبها کویرهای تشنه اند
آسمان در انتظار قطره ای ترنم است
مهربان نشسته ایم روبروی هم ولی
گلفروش دوره گرد تشنه ی تبسم است
ای هزارشب، اسیر موجهای در نفس
جذر ومد سرنوشت خسته از تلاطم است
روزگار فتنه است،ما کجای قصه ایم
عاشقی بهانه است،عشق این میان گم است
شعر ناتمام دل،حلقه می زند به چشم
درهجوم غصه ها،چاره در تفاهم است
زندگی بدون عشق،سیب سرخ نارس است
شایم شبیه مرگ؛سوی فصل پنجم است.
#زهره_مهاجرانی
#ارسالی_شاعر ☺️
در کافه شعر ☕️