تشکر می کنیم
ما ز بانک ملی و ملت تشکر می کنیم
بی دلیل و منطق و علت تشکر می کنیم
سیزده دفعه نشان داده ستایش ، دیده ایم
زین سبب هر دفعه از حشمت تشکر می کنیم
بارها دیدیم از سیما فقط ما پایتخت
از نقی و پنجعلی ، رحمت تشکر می کنیم
ضربه فنی کرد در کشتی حریف خویش را
بعد از این از ضربه و ضربت تشکر می کنیم
در هوای داغ تابستان خنک گردید دل
زین سبب ما از یخ و شربت تشکر می کنیم
آمد از مکزیک چیزی خوردنی و باب میل
نوش جان کرده و از ذرت تشکر می کنیم
گر چه با عزت تمام عمر را طی کرده ایم
گاه هم از خواهرش عفت تشکر می کنیم
کار سلمانی شده راحت چو مویم ریخته
گاه از گلرنگ یا صحت تشکر می کنیم
ساعتم را کرده تعمیر و گرفته اجرتش
ما ز ساعت ساز با دقت تشکر می کنیم
ما سوار خر شدیم و کوره ده را یافتیم
ما از آن خر هم بلانسبت تشکر می کنیم
از طلبکار نجیبی که گرفته چک ز ما
داده بر ما چونکه او مهلت تشکر می کنیم
چون که در جلوت تشکر می شود نوعی ریا
ما به یک گوشه و در خلوت تشکر می کنیم
داده زحمت آنکه ناخوانده به خانه آمده
ما ز مهمان لیک بی زحمت تشکر می کنیم
گفته صاحبخانه پانصد پول پیش و ده تومان
شد کرایه ، ما از این بابت تشکر می کنیم
چند ماهی هست لامپ کوچه ما سوخته
از وزیر برق در ظلمت تشکر می کنیم
چار سالی شد وکیل و هیچ کاری هم نکرد
از نماینده در این مدت تشکر می کنیم
هر زمان از غرب تهران سمت شرق آن رویم
داخل ماشین از این همت تشکر می کنیم
ما از این دروازه دولت هر زمان که بگذریم
جای ملت ما از این دولت تشکر می کنیم
#علیرضا_تیموری
@shaeranehowzavi
☘
دولت قرآن روایت میکند
از خلایق ها حمایت میکند
این که باشد یک خدا در این جهان
ارزشی دارد تفکر در نهان
جملگی مخلوق او باشیم و بس
پس چرا شیطان نباشد پشت کس !!؟
نفس هر کس در دلش معنا شود
قلب نا پاکی به هر جا می رود
در دلت مفهوم قرآن کار کن
مردمی باش و خدا را بار کن
دل مرنجان قلب دارد ارزشی
بد ببیند هر که دارد لغزشی
حرف و گفتن را برویان در عمل
بی عسل تشبیه کندوی نمل
اصل ها را از وسط خم شد کمر
واجبات کوچه فرعی بی ثمر
اصل یعنی صد رعایت در حلال
از حرام پرهیز کن ای بی ملال
روی مخ راه میرود ظاهر ریا
دست تکانی حال بد بیا بیا
در بلند گو عین قرآن میشود
بی بلند گو پشت شیطان میدود
این چنین افراد میمونی درخت
شاخه شاخه میبرد آبروی بخت
عبرت از تعبیر قرآن دیدنی
بی خرد گل ها نباشد چیدنی
معنی قرآن مهارت های خوب
گر ندارد کرم هایش خورده چوب !!؟؟
فکر قرآنی بلندت میکند
بر زمینت میزند دنیای بد
#پرویز_استاد_فومنی
@shaeranehowzavi
☘
حضرتِ پاییز جانِ من سلام
اول مهر است مهرت مستدام
با هزاران برگ خوش رنگ آمدی
دوستت دارم تو را من یک کلام
#علیرضا_تیموری
@shaeranehowzavi
☘
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم
دلم برای خودم تنگ می شود آری:
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم
چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را
اشاره ای کنم, انگار کوه کن بودم
من آن زلال پرستم در آب گند زمان
که فکر صافی آبی چنین لجن بودم
غریب بودم, گشتم غریب تر امّا:
دلم خوش است که در غربتِ وطن بودم
#محمدعلی_بهمنی
@shaeranehowzavi
🌹
حرف او را میزنی با من تمامش را نگو
دست و دامن چینِ کالش را و خامش را نگو
زهرِ مارِ سمّی خوش خط و خالش را نپرس
بوی تند نافهی آهوی رامش را نگو
فرصتش را داشتی صدها نشانش را نده
مهلتش را یافتی تنها پیامش را نگو
پیک او را بردهای بالا که بنشانی به صدر
بین رسوایان عالم احترامش را نگو
بحث او را میکنی با من دهانت را ببند
ناز او را میکشی با خود مرامش را نگو
از الف تا یای بسمالله و میمِ والسلامش را نگو
اختیارش را اگر داری جوابم را بده
زیر و بالا میزنی باشد مقامش را نگو
صحنه از خونِ که رنگین ساخت حالش را بجو
شانه از نعش که سنگین کرد نامش را نگو
زخم او را میزنی بر من مداوایم نکن
سوز و سازش را و شرح التیامش را نگو
قابِ قبحاش را اگر دیدی چَکادش را نبین
دادِ حُسناش را اگر داری خِتامش را نگو
پنجه در حلقوم من دارد صدایم را درآر
از زبانم میکشی لُبِّ کلامش را نگو
نامه با خطّ که آوردی که حالا میرسی
هر کسی، مُهر از سرش بردار و نامش را نگو
#امیر_حسین_هدایتی
@shaeranehowzavi
☘
طلسم بخت ما را بشکن ای باد صبا یک شب
بیاور بویی از آن زلف مشکین سوی ما یک شب
به هر نیت که خواهی ای صنم نامی ببر از من
دعا را گر نی ام قابل به نفرین کن صدا یک شب
نگاهی بوسه ای آغوش گرمی صحبتی چیزی
از این ها گر مهیا نیست بر قتلم بیا یک شب
سگان را نوبتی هست از ارادت، حکم شاه است این
بپیچد زوزه ما هم به دشت کربلا یک شب
به زلفت عاقبت دستی رساند معنی مسکین
دعای بی کسان را می خرد آخر خدا یک شب
#محمد_سهرابی
@shaeranehowzavi
السَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مَوْلاَیَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ الْهَادِیَ الْمُهْتَدِیَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ
امشب که نرگسها اسیر دست پاییزند
کوکب به کوکب در عزایت اشک میریزند
بی چشمهایت کوچههای سامرا، حتی
بیش از شبِ زندان هارون خوفانگیزند
بی شانههایت شهر نا امن است، مردم کاش
از هر که نامش معتمد باشد بپرهیزند..
تا کی بنوشیم از عبورِ عمر، حسرت را؟
تا کی تمام کاسهها از زهر لبریزند؟
با رفتنت زانو زدیم، ای آنکه یارانت
یکروز با فرمان فرزندت بهپا خیزند
#اعظم_سعادتمند
@shaeranehowzavi
☘
امشب غزلی ناب و روان است قشنگ
عطر نفست فوق بیان است قشنگ
بی دغدغه آغوش تو باز است به مِهر
پاییز تمام شاعران است قشنگ
......
طبع غزلم ز سینه لبریز شده
هر صبح و شبم بی تو غم انگیز شده
با رفتن تو عزیز دُردانه ی من
شهر دل من به رنگ پاییز شده
#عبدالرحمن_رستمیان_جهرمی
@shaeranehowzavi
🥀
خورشید بی فروغ و چراغ هدایتی
لطفت شده است شامل ما قبل حاجتی
تفسیر بی نظیر تو از آیه های وحی
دارد برای عالم و آدم طراوتی
«المنقبه»است مشق حلال و حرام ها
نور است در «صحیفه» ی تو هر عبارتی
مولای من اسارت و زندان مگر گذاشت؟
در طوف کعبه باشی و حتی زیارتی
شش گوشه در جوار تو ،اما همیشه بود
سهم تو از زیارت جدت نیابتی
هر روز روزه بودی و زندان گواه بود
شب تا به صبح گرم دعا و عبادتی
از ظلم خسته بودی و در اوج درد ها
هرگز ندید هیچ کس از تو شکایتی
می خواست بی فروغ بماند جهان و رفت
ظلمت به سمت خلقِ چه دهشت جنایتی
مسموم زهر گشتی و از ما تو را گرفت
غافل از اینکه حافظ نسل امامتی
در انتظار دیدن منجی نشسته ایم
برپا شود به وقت ظهورش قیامتی
امید چشم غمزده های جهان بیا
دیگر نمانده در دل ما صبر و طاقتی
#محمدجواد_منوچهری
#امام_حسن_عسکری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@shaeranehowzavi
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#قصیدهواره
🔹اشک حسرت🔹
مردِ جوان دارد وصیت مینویسد
میگرید و ذکر مصیبت مینویسد
دنیا برای رحمت او جا ندارد
آه این غریب از رفع زحمت مینویسد
از شرح حال خود سخن میراند اما
انگار در توصیف غربت مینویسد
کاتب ندارد این امیر از بس که تنهاست
از درد خود در کنج خلوت مینویسد
غربت درِ این خانه را از پشت بستهست
مهمان ندارد؛ جای صحبت، مینویسد
خمس و زکات شیعیان را می شمارد
سهم فقیران را به دقت مینویسد
در چند خط میگوید از حج و ثوابش
این بند را با اشک حسرت مینویسد
پیش از نمازِ واپسینش رو به قبله
از خاطراتش چند رکعت مینویسد
زندان به زندان با نماز و روزه و عشق
دربان به دربان درسِ عبرت مینویسد
حتی برای خشم شیرانِ درنده
با چشمهایش از محبت مینویسد
بعد از شکایت از جفای این زمانه
در سر رسید فصل غیبت مینویسد ـ
من زود دارم میروم اما میایم
با احتیاط از رازِ رجعت مینویسد
مینوشد آب و یاد اجدادش میافتد
با رعشه از آزار شربت مینویسد
سر را به پای طفل گندمگون نهادهست
بر طالعش حکم امامت مینویسد
فردا خلیفه بر درِ این خانه با زهر
از مرگِ او جای شهادت مینویسد
بازارهای سامرا خاموش و گریان
بر در حدیثِ حفظِ حرمت مینویسد
با دستهای کوچکش یک طفلِ معصوم
نام پدر را روی تربت مینویسد
#انسیهسادات_هاشمی
@shaeranehowzavi
زهر آرام اثر کن که غمش بسیار است
چشمه ی اشک ز داغ غم او پر بار است
دهر بی تاب شده مویه کنان می گرید
در غم آل علی روح و تنش تبدار است
جرم او چیست که او ساکن غربت باشد
ظلم قابیل به هابیل پی تکرار است
حسن است و به تنش رنگ غریبی دارد
از چه از سوی ستم بر دل او آزار است
از چه رو جای حسن در دل عسکر باشد
دیدن ماه رخش بر همگان دشوار است
دست لرزان شده و کاسه ز دستش افتاد
تشنگی بر تن تبدار حسن آوار است
اگر از آب ننوشید ولی داشت کفن
کربلا سنگ به روی شه دین خروار است
زهر نوشید ، نرفتند اسیری حرمش
این حسین است که اهل و حرمش بازار است
می رود سوی خدا غصه ی مهدی دارد
چونکه از جور ستم مخفی از انظار است
زهر چون کرد اثر گفت حسن وااماه
می رود سوخته از هرم در و مسمار است
#مشهدی_زاده
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان
#امام_عسکری_شهادت
@shaeranehowzavi