🍃🌹
تو رفتهای و پس از تو شبیه شاعرها
به یاد خاطره های تو غرق حرف شدم
بدون گرمی دست تو در هجوم فراق
شبیه یخزدهای در میان برف شدم
#میلاد_خانی
#خاطره
#برف
💠 @shaeranehowzavi
🍃🌹
نشستم با دلی لبریز و با دستان خالی
دوباره زل زدم بر بُتّه های روی قالی
گذشتم از حصار روزهای سخت بی تو
سفر کردم به سمتت با پر و بالی خیالی
به دستم ظرفی از آرامش و لبخند دادی
چشیدم نور را از کاسه ای سبز و سفالی
عجب رویای خوبی بود بودن در کنارت
تنفس کردن عطر عبایت این حوالی
پریدم ناگهان از خواب، ای رویای صادق!
و دیدم منتظر هستند در شهرم، اهالی
تو می آیی و جان میگیرد از نور جمالت
تمام روزهای سرد تقویم جلالی
دوباره بر لب هر پنجره لبخند تازه...
دوباره عطر نرگس در دل گلدان خالی...
#عاطفه_خرمی
#شعر_انتظار
#غزل_مهدوی
💠 @shaeranehowzavi
🖤🍃🌹
کنج زندانم و مبهوت تماشای توام
اینک این جا به مناجات و تمنای توام
در سیه چالم و ذکر تو شده آوایم
به سکوت آمده ام طالب غوغای توام
روزگارم به مناجات و دعا طی شده است
حال افتاده ز پا بر سر سودای توام
آخرین ذکر دعای منِ تنها این است
جان بگیر از تن من؛ عاشق و شیدای توام
شده ام منتظر لحظه ی زیبای وصال
تا که دیدار کنم روی تو ای اوج کمال
یادگار حرم حضرت صادق هستم
جلوه ی نور خدا بهر خلایق هستم
یک تنه غربت و میراث علی را دارم
وارث خون دل یاس و شقایق هستم
ذره ای قدر مرا گر چه عدویم نشناخت
به خداوند قسم مظهر خالق هستم
یوسف رفته به زندان و غریبم، مادر!
خود بیا که به تماشای تو عاشق هستم
دیدن چهره ی یار است همه خواهش من
ذکر یا فاطمه شد مایه ی آرامش من
در سیه چال بلا تن که به تاب و تب بود
ذکر "یا فاطمه" ام نقش میان لب بود
هر چه از سیلی و از زخم زبان، سهمم کرد
آن نگهبان ستم پیشه که لا مذهب بود
تازیانه که انیس بدنم می شد باز
آینه دار صبوری دلم زینب بود
دم به دم یاد از آن جد غریبم کردم
او که هر جای تنش جای سُمِ مَرکب بود
واژه ای سرخ میان غزلی کُشت مرا
داغ و اندوه حسین بن علی کُشت مرا
سال ها این غل و زنجیر کشیدم به خدا
از یهودی صفتی، طعنه شنیدم به خدا
من که خود نور به خورشید و قمر می دادم
سال ها تابش خورشید ندیدم به خدا
گوشه ی تنگ سیه چال و شب و تاریکی
یاد زهراست همه نور امیدم به خدا
داغ اجداد من از پنجه ی یک سیلی بود
من که خود کشته ی آن دست پلیدم به خدا
مادر! از زندگی ام چون تو دگر سیر شدم
من به شرح غم و اندوه تو تفسیر شدم
#محمد_مبشری
#شهادت
#امام_کاظم_علیه_السلام
#شاعران_آئینی
💠 @shaeranehowzavi
شعری تقدیم به آقا موسی بن جعفر علیهالسلام🌹🖤
بار هفتم که کعبه میچرخید
دور زندانی از پرستوها
باد با خود به شهر می آورد
خنکای نسیمی از دریا
آه زنجیر پیر میدوزد
پای من را به شعر انگاری
آه سنگین وسخت میمیرم
زیر غلهای خسته از گرما
آه انگار درسجود خود
میخورد خشم، خشم پنهان را
آه خورشید صبر او میدوخت
آسمان را به دشت این صحرا
باورش نه هنوز هم سختست
اینکه دردخمه ای اسیر شود
او که یک عالمست حیرانش
اوکه یک گوشه چشم او با ما
باید اینبار روضه خوان با ما
قصه ی غصه ی تورا گوید
باید اینبار باگریزی نو
برود سمت روضه ی سقا
آه با تشنگی چه میکردی
با کویری که پیش رویت بود
وقت جان دادنت نبود کسی
که بگیرد به دامنش آیا
آن سری را که بارها لرزید
زیر بارانی از مصیبتها
آن سری را که در عزای سری
گریه میکرد گوشه ای تنها
من عزادار چشمهای توام
پسرت باخبراز این رازست
گوشه ای از حرم نشستم با
گریه هایی که میشود رسوا
شعر های مرا جواب دهید
نامه هایی که سخت بی تابند
نامه هایی که درحرم افتاد
شعر هایی که خسته از دنیا....
#اکرم_توکلی
#بابالحوائج
#امام_موسیبنجعفر_علیهالسلام
#شاعران_آئینی
💠 @shaeranehowzavi
شهادتامامموسیبنجعفرعلیهالسلام🖤🌹
در غـمِ خورشیــدِ پشتِ ابر ، باران می گریست
ماهتاب ، از این هــلالِ رو به پایان می گریست
در سیَه چالی که دیگر ، روز و شب فرقی نداشت
از فــراقِ رویِ او ،خورشیــد تابان می گریست
کُـنــجِ زنــدان بود ، امّا غــرقِ طوفـــانِ بلا
بود موسی در دلِ امواج و طوفان می گریست
در مناجاتش نوایِ درد می آمــــد به گـــوش
در نمـازش تک تکِ آیات قـــرآن می گریست
هر رکوع و سجده اش از بس که سنگین می گذشت
از خجالت ، حلقهٔ زنجیــرِ بی جان می گریست
جایِ زندانبــان ِ بی شــرم ، از سرِ شـرمنــدگی
بر چنین احوال ، حتی چشم زندان می گریست
روزه داری که میـــانِ سفــرهٔ افـــطارِ او
ناله می زد تازیانه ، سفره ، بی نان می گریست
روزهای واپسـیـن ، رنگ دعــایش فــرق داشت
یاد مادر بود و در سوگش فراوان می گریست
ذکر "یارَب نَجِّنــی مِنْ سِجْنِ هارونُ الرَّشید"
زیرِ لب می خواند و با حالی پریشان می گریست
روز وشـب در انتـظار دیدن معصــومه بود
از غمِ دلتنــگیِ شــاه خراسـان می گریست
با زبــان روزه ، یاد کــربلا بــود ، از عطـــش
روضه می خواند و به یادِ شاه عطشان می گریست
شکر ، دیگر ، دختــرش جـان دادن او را ندید
گرچه با حسرت ، چنان ابر بهاران می گریست
کــربلا ، امّا ســرِ خورشیـــد را بـر نِـیْ زدنــد
پای نیــزه دختـری با آه سوزان می گریست
در ردیف از بس نوشتم گریه را بغضم شکست
"کیمیا" هم در غزل با اشک پنهان ، می گریست
#رقیه_سعیدی(کیمیا)
#غزل_مرثیه
#شهادت_امام_موسی_بن_جعفر_علیه_السلام
#شاعران_آئینی
💠 @shaeranehowzavi
#مراسم_رونمایی🌹
💎کتاب رضوی قم؛
به مناسبت عید بزرگ مبعث
محفل شعر و رونمایی از مجموعه غزل "دَم" سرودهی دکتر سمانه خلف زاده را برگزار میکند.
💎این مراسم روز یکشنبه سیام بهمن ماه ۱۴۰۱ از ساعت ۱۶ الی ۱۸ در فروشگاه کتاب رضوی قم با حضور اساتید شعر ایران،احمد علوی،مرتضی حیدری آل کثیر،اعظم سعادتمند و سید سلمان علوی برگزار میگردد.
💎اجرای این مراسم را سید علی نقیب به عهده دارد و شاعران جوان استان قم در این محفل به شعرخوانی خواهند پرداخت.
💎ورود برای عموم آزاد است🍃🌹
💠 @shaeranehowzavi
🕯نشد طلوع کنی🕯
هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
تو مثل یک نفس تازه حبس میگشتی
تویی که در نفست گم شدند طوفانها
«چه خلوت خوشی» آرام زیر لب گفتی
و سجده کردی جای تمام انسانها
نشد طلوع کنی تا تو را طواف کنند
تقیّهکار شدند آفتابگردانها
تو یوسفی و مجازات یوسفی این است
چنین دهند گواهی تمام قرآنها
#محمدمهدی_سیار
#امام_کاظم_علیهالسلام
#غزل
💠 @shaeranehowzavi
شهادت امام موسیبنجعفر علیهالسلام🖤🌹
آسمان روی زمین جایی به جز زندان نداشت
غربتش را، آشنایی غیر زندانبان نداشت
بیملاقاتیترین زندانی قعر زمین
وقت تنهایی به جز از آسمان مهمان نداشت
ارثِ مَحبس بود، از زندان به زندان میرسید
عمرِ زندان سر میآمد؛ حبس او پایان نداشت
«ربِّ خَلِّصنی» پرِ پرواز از دیوار بود
جان برای پر کشیدن از تن او جان نداشت
روزهایش شب، شبش شب، کورسویی هم نبود
صفحهی تقویمِ عمرش جز شب هجران نداشت
اشکهایش سیلی و شلاق را مغلوب کرد
آسمان در چلهاش چیزی به جز باران نداشت
نور در زنجیرِ ظلمت هم پر از تنویر بود
آفتابی که فرار از نور او امکان نداشت
در عبایش داشت چترِ «اَلَّذینَ آمَنوا»
میگشود آن را برای هر کسی ایمان نداشت
«لَنترَانی» پاسخِ موسای آلالله نیست
نورِ مطلق چیزی از آیینهاش پنهان نداشت
#رضا_قاسمی
#شهادت_امام_موسی_بن_جعفر_علیه_السلام #شاعران_آئینی
💠 @shaeranehowzavi
شاعری زیر آوار🌹
به یاد سوریه
به یاد ترکیه🌹🍃
هزار سال گذشته است و زیر آوارم
چه شکوه ای؟ چه غمی کنج سینه ام دارم؟
گلایه از چه کنم؟ از رفاقت یک عمر؟
چقدر شعر نوشتم به روی دیوارم
اگر چه آجر و سنگش به رویم آوار است
ولی چقدر صبوری به او بدهکارم
هزار نیمه ی شب تکیه کرده ام به تنش
خنک شده است از او اشک های تبدارم
چه شانه های رشیدی، چه قد بالایی
و ایستادکه سر روی شانه بگذارم
میان گریه ی من طاقتش تمام شده
چقدر تازه شبیهم شده است دیوارم...
کدامیک به سر آن یکی خراب شدیم؟
بعید نیست! منی که همیشه سر بارم!
توان نمانده برایم اگر چه میخواهم
که تکه آجری از روی سینه بردارم...
ولی، مگر چه کسی غیر آجر آجر تو
شنیده حرف ازین سینه ی شرر بارم
بیا بیا که در آغوش هم خراب شویم
که من به این تن زخمی تو سزاوارم...
نماند غیر تو مردی به پای مرده ی من...
ببین چگونه به این دوستی وفادارم...
دلم گرفته... بیا تا میان آغوشت
تن نحیف خودم را به گور بسپارم
#ریحانه_ابوترابی
#زلزله
#ترکیه
#سوریه
💠 @shaeranehowzavi
May 11
نبود قسمتم امشب به کاظمین روم
کبوتر دلم ای کاش بین مشهد بود
#محمدعلی_بیابانی
💠 @shaeranehowzavi