eitaa logo
Shaeri_1001
140 دنبال‌کننده
169 عکس
140 ویدیو
0 فایل
نویسنده و روزنامه‌نگار نام بزرگم #رضاست #خبرنگار، علاقه مند به ادبیات #دفاع_مقدس و #ادبیات_انقلاب_اسلامی 🌹 سال ها دفتر ما در گرو #صهبا بود رونق میکده از درس و دعای ما بود دلى سر بلند و سرى سر به زیر از این دست عمرى بسر برده ایم @shaeri1001
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ ✅ باذن الله... ⏺ گریستن در شب تولد، میان بین الحرمین 🔼 الان که دارم این کلمات را روی کاغذ می‌نویسم در مقام امام سجاد زیر گنبدی در حرم باصفای پدر یتیمان عالم نشسته ام. 🔺و قرار است متن را با عکسی در حرم سیدالشهداء جان فردا شب در بین الحرمین منتشر کنم و الان همان فرداشب است.. 🔺 آقای سیدالشهداجان، من رو راست شما را با برادرتان حضرت عباس(ع) جایی در حوالی هشت سالگی شناختم و درک کرد، با روضه و مرام و‌ فتوت او برای اولین بار در دستگاه شما برای آن «شاه شمشاد قدان» اشک ریخته ام، در همان هشت سالگی حاجتی برای محمدداداش داشتم که اجابت کرد و از این رو عاشق او شدم، عاشق آن مرام پهلوانی و عیاری... 🔺دوم 🔹چند وقت پیش پسرعموی سیدخانم که معلم فاضلی است، خوابی را نقل کرد درباره مرحوم پدرم که مضمونش این بود «تعز من تشا...» ▪️آقا سید می گفت: خواب دیدم که در بین الحرمین ایستاده ام و مجلس عزای بزرگی در حال برگزاری است، چشم چرخاندم دیدم پدرم  آقاسید رضا و عمویم آقاسیدطاهر «پدربزرگ شهید جواد شاعری» با لباس و معمم ته بین الحرمین ایستاده اند... 🔺نوکران آقا حضور داشتند، نگاه کردم، در بالای مجلس سیدالشهدا(ع) نشسته بودند. افرادی به سمت ایشان می‌رفتند و گل می‌دادند و عرض ارادت می‌کردند ▪️یکهو پدرم به شانه عمویم زد و گفت: داداش ببین «دامادت، پدر جواد» کجا ایستاده! راس مجلس!! در محضر سیدالشهدا(ع)... ▪️وقتی خواب را شنیدم اشک به پهنای صورت روی گونه هایم غلطیده بود. ▪️حکما وقتی پسر رشیدش در آن شب روحانی کربلای ۵ که دود بوی غالب فلات ایران بود، با تنی بی سر رسیده بود پیش حضرت ارباب، حسابی دلبری کرده بوده برای آقا، که اینچنین عزتمند کرده پدرمان را... ▪️میدانید حرف مرد یکی است، درست همانطور که توی وصیت نامه اش نوشته بود عمل کرد، «اینک علی اکبر جوان شما به شوق دیدار مولایش اباعبدالله(ع) عزم میدان نبرد کرده تا در صف اصحاب عاشورایی عشق جان به جان آفرین تسلیم کند و به قربانگاه عشق برود.» آخر نوشت 🔹برای من دستگاه امام حسین(ع) تمرینی برای گفت وگو کردن و هوای یکدیگر را داشتن بوده و هست. آری جایی که تا به امروز زیباترین اتفاقات و خاطرات جمعی و ایثارگری برایم رخ داده... و سیاست ورزی شیعی را در زیر بیرق و پای منبر او آموختیم. 🔹راستی امروز هم هست. امروز اگر بود ۶۲ ساله می شد؛ اما رفت تا با لشگری از شهیدان برگردد. 🔹با حساب دنیایی ما ۱۹۵۲ هفته است که هر مهمان خوان پر برکت است. 🔹و من امسال برای دومین بار در روز ، دل‌خوشم به این‌که در کنار حرم شریف جشن تولد می گیریم. من که اعتباری ندارم اینجا، اما شما که شهید هستید و یاری‌گری تان را اثبات کرده اید، برای این برادر کوچکترتان هم دعا کنید تا عاقبت بخیر شود و فرزندان و نسلش حسینی باشند و عاقبت شان همچون شما ختم به خیر و شهادت شود ان شاالله. شب تولدم مشترکمان است، اما من تا همین جا روضه نوشته ام، اشک ریخته ام، دلم می خواهد در بین الحرمین کسی برایم روضه عباس بن علی(ع) بخواند و برای آن دو تا دست رشیدی که در صحرای کربلا برای دفاع از دین و برادر و امامش از تن جدا شدند و داغش انگاری سینه‌ تمام جوانمردان عالم را سوزانده، حسابی اشک بریزم که این شور شیرین، با دل هر صاحب نظری بازی می‌کند. ای کاش ما را صبح شهادت باشد... 🔺در آسمان نینوا و در آغاز می‌کنم سی و هفت سالگی را، به شوق و تنفس در هوای ... 🔹برای عاقیت بخیری ام دعا و برای شادی و اعتلای روح برادر عزیزم، شهید غواص جواد شاعری فاتحه ای نثار و ایثار کنید. مرگ یا خواب؟! چقدر این دو برادر دورند مژده ی وصل برادر به برادر برسان @shaeri_1001