eitaa logo
Shaeri_1001
140 دنبال‌کننده
169 عکس
140 ویدیو
0 فایل
نویسنده و روزنامه‌نگار نام بزرگم #رضاست #خبرنگار، علاقه مند به ادبیات #دفاع_مقدس و #ادبیات_انقلاب_اسلامی 🌹 سال ها دفتر ما در گرو #صهبا بود رونق میکده از درس و دعای ما بود دلى سر بلند و سرى سر به زیر از این دست عمرى بسر برده ایم @shaeri1001
مشاهده در ایتا
دانلود
Shaeri_1001
☑️ باذن الله... ▪️برای باباحاجی، فرمانده ای که خواب را بر چشم یاغیان شهر حرام کرده بود ▪️پدر شهیدی که چشم ما بود... 🔳 اول ▪️ خب آقای حاج عیسای خسروی، آقای مجاهد، آقای فرمانده، آقای باباحاجی، امروز ۱۳ تیر ۱۴۰۲ پایانی شد بر هشتاد و چند سال عمر عزتمندانه شما، سرباز گمنام و خداجوی خمینی(ره) که نیروی جوانی و میانسالی اش را به عشق اسلام خرج این راه کرد. ▪️چه ساعت ها که با شما نشستیم و گفت وگو کردیم، چه خاطرات ناب و متفاوت و چه تلاش های تحسین برانگیزی داشتید، هر بار از صفا و اخلاص وجودت محظوظ شدم، چقدر محبت داشتی به من، چقدر حتی عصبانیت هایت حین زندگی روزمره ات دوست داشتم، کاریزما و ادراک کاریزما! درست است که جای پدرم بودی و بارها گفته بودم عین پدرم خدابیامرزم دوستت دارم، درست است ریشه و پدربزرگ فرزندان من هم هستی، و از این حیث مباهات می کنم. این ها به جای خود اما به رسم ادب و رفاقت و محبت که اصلا وجه مهمی از سبک‌ زندگی شیعه امیرالمومنین(ع) است، خواستم مجدد برای شما بنویسم، این بار برای وداع که خدا می داند چه تلخ و سخت است. انگار که دوباره پدرم را از دست داده ام. یادش بخیر یادداشتی نوشته بودم برایت خواندم، چه قدر خوشحال شدی. این حس و حال شادمان کردن دل های پدر و مادر شهدا یکی از بهترین اتفاقات و احوالات زندگی ام بوده، که بهره معنوی اش را خودم بردم همیشه، اما این بار شرمنده ام که نشد وقتی در قید حیات هستی، مستند زندگی ات را ببینی، پدربزرگ خوش ذوق... چه بگویم،حتما یقینا کله خیر! ▪️گفتم امیرالمومنین(ع) و چه خوش ایامی است سفر ابدی شما، با همین میزان معرفت کم ما، به نظرم می آید، حتما برای فرمانده نستوه و پدر شهیدی که شما باشی، به خاطر همه آن مجاهدت ها و شب بیداری ها برای حفاظت از جان و مال و ناموس مردم، برای خیرخواهی و هواخواهی مردم شهرت و خانواده و تبارت، آن دنیا اجر و ثواب خاص تری قائل باشند، ان شاء الله... 🔳 دوم هنوز جهاد همگانی نشده بود! که تو عزم میدان کرده بودی! حرف از این روزها نیست ها، برای بیش از پنج دهه پیش، آستین همت بالا زده بودی و شده بودی سرباز خداجوی خمینی(ره)... 🔳 با پیکان شخصی ات، راهی می شدی از نور تا رامسر تا اعلامیه های امام خمینی(ره) را پخش کنی. تا صدای رهبر و امامت را به گوش همه برسانی، در کشاکش انقلاب شهربانی شما را چندین بار دستگیر کرد، گفته بودند "مگر تو زن و بچه نداری؟ چرا نمی روی پی زندگی ات!" گفته بودی: «تمام زندگی و خانواده ام را در راه اسلام و امام(ره) فدا می کنم، رفقای من را دستگیر کرده اید، حالا توقع دارید من بروم و یک جا آرام بنشینم؟» ▪️شجاعت و این مجاهدت که با همراهی رفقایت ادامه داشت، رسیده بود به پیروزی انقلاب و تازه کار شروع شده بود، می گفتی، بعد از پیروزی انقلاب وقتی دوست مجاهدت، شهید عباسعلی ناطق نوری بعد از مدتها آمد نور، گفته بود، می خواهم اولین شخصی را که در شهر نور ملاقات کنم آقای خسروی باشد. ▪️بله! همین قدر لطیف و با عشق و مشتی، چه قدر غبطه برانگیز است اینجور رفاقت ها... اللهم ارزقنا... 🔳با تاکید و عضویت در شورای فرماندهی کمیته انقلاب اسلامی شهرستان نور، مقاومت در شهر و مبارزه با منافقین آغاز شده بود، تلاش برای تشکیل کادر کمیته با حضور جوانان مخلص، شجاعت و صلابت شما، دفاع از جان و مال و ناموس مردم شهر خواب را بر چشمان یاغیان شهر حرام کرده بود. ▪️خیابان‌های شهر نور شهادت می‌دهند که ساعت استراحت تان هم با تفنگ خوابیدید و با تفنگ بیدار شدید. حتما شهادت می دهند در روزگار جنگ و کمبود امکانات شانه زیر بار چه مسئولیتی داده بودید، آن قدر که کسب و کار آزاد را رها کردید و پای انقلاب خمینی(ره) ایستادید و‌ جوان دادید و رفیق هایتان یکی یکی شهید شدند... ▪️اصلاً شیعه امیرالمومنین(ع) همین است دیگر، اهل جهاد و شهادت و ادب و روضه است. و پایش بیفتد فرزندانش را هم از عملیات محمدرسول الله، بیت المقدس، کربلای ۴ و ۵ تا دفاع از حرم و خانطومان برای حفظ کیان اسلام و ایران، به قربانگاه عشق می فرستد و فدا می کند. و بعد هم وقتی پیکر عباس، پسر شهیدش را آوردند، روضه عباس بن علی(ع) را بخواند و برای آن دو تا دست رشیدی که در صحرای کربلا از تن جدا شدند و داغش انگاری سینه‌ تمام جوانمردان عالم را سوزانده، اشک بریزد و این شور شیرین، با دل هر صاحب نظری بازی می‌کند. ▪️امشب ارواح طیبه و تابناک دوستان شهیدت و فرزند دلاور و مجاهدت که در بامداد فیروزه ای کربلای ۴ در ام الرصاص خلعت شهادت بر تن کرد، حتما به استقبالت خواهند آمد، دیگر درد این ایام گذشته را هم نداری، امشب را راحت تر خواهی خوابید پدر عزیز... ان شاء الله در این شب ها مهمان خان پر کرم مولایمان علی(ع) باشی... 🆔 @shaeri_1001
☑️ مراسم سومین روز ارتحال ابوالشهید، مجاهد فقید، حاج عیسی خسروی لرگانی ▪️شنبه ۱۷ تیر ▪️ساعت ۱۰ صبح الی ۱۳ ◾️مکان: مسجد دانشگاه آزاد اسلامی نور
☑️ شنبه ۱۷ تیر ماه؛ ▪️سومین روز ارتحال حاج عیسی خسروی برگزار می شود ▪️مراسم سومین روز ارتحال؛ حاج عیسی خسروی لرگانی، فرمانده کمیته انقلاب اسلامی نور و محمود آباد، «پدر شهید والامقام عباس خسروی لرگانی» در مسجد دانشگاه آزاد اسلامی نور برگزار می شود ▪️شنبه ۱۷ تیر ▪️ساعت ۱۰ صبح الی ۱۳ ◾️مکان: مسجد دانشگاه آزاد اسلامی نور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 باذن الله... 🍃 «آهای بچه شیعه» 🍃 برادر جوانی داشتم که خودم ندیدمش، می گویند قد بلندی داشته و تا وقتی در محله مان بوده چند نفری زیر سایه اش خنک می شدند! 🍃تا وقتی که پای عراقی ها جان نداده بود بچه های محل هم بی خرجی نمی ماندند. مرحوم نادرفرد که یکی از همرزمانش بوده؛ می گفت: این آقا جواد شما؛ مسئول آموزش نظامی بوده... می گفت: این برادر شما، وقتی به ها آموزش می داد، تکه کلام هایی داشته، که همه شان یک جوری به ختم می شدند. مثلا هنگام عصبانیت، وقتی که می خواست چیزی را به کسی تذکر بدهد یا یاد آوری کند، با لحن جدی می گفت : ‹‹آهای! بچه شیعه» 🔹عید غدیر مبارک 🆔 @shaeri_1001
🔰برای باباحاجی... 🔷برای باباحاجی، فرمانده ای که خواب را بر چشم یاغیان شهر حرام کرده بود... ادامه خبر را در لینک زیر ببینید👇 yun.ir/fyjpw1 https://eitaa.com/fashnewsstation 🌐http://fashnews.ir
☑️ ۵ شنبه ۲۲ تیر ماه؛ ▪️مراسم یادبود ابوالشهید، مجاهد فقید، حاج عیسی خسروی لرگانی در مسجد ثارالله نارمک برگزار می شود ▪️مراسم بزرگداشت؛ حاج عیسی خسروی لرگانی، فرمانده کمیته انقلاب اسلامی نور و محمودآباد، «پدر شهید والامقام عباس خسروی لرگانی» روز ۵شنبه ۲۲ تیر ماه در مسجد ثارالله نارمک (منطقه۸ تهران) برگزار می شود. ▪️آدرس: تهران، خیابان دماوند، بعد از پل تهران نو، خیابان شهید طاهری(میرفخرایی سابق) ▪️۵شنبه ۲۲ تیر ▪️ساعت ۱۷ الی ۱۸:۳۰ ◾️مکان: مسجد ثارالله، نارمک لوکیشن 👇 مسجد ثارالله نارمک https://nshn.ir/12rbvHtkWxpEjH
زلزلۀ خفیف در حوالی تهران 🔹دقایقی پیش زمین‌لرزۀ ۳.۶ ریشتری در عمق ۱۰ کیلومتریِ زمین حوالی قیام‌دشتِ تهران را لرزاند.
باذن الله... 💠 این تصویر کی و کجا از صحیفه‌ی گیتی فراموش خواهد شد؟ 🔹غروب در نفس سرد جاده خواهم رفت 🔹پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت اول آن که عصا بر دست دارد چون درخت تناوری تکیه زده بر عصایش حاج عیسای عزیز ماست و آن که دست پیرمرد را گرفته که مبادا زمین بخورد و با دستی که بر پشت برده و دلبری می کند محمدصدرای من است. نمی خواستم دیگر در این فضا چیزی بنویسم، اما عشق به این دو نفر، دستم را برد برای نوشتن... دوستم محسن شماخی این عکس باباحاجی و پسرم را دید و گفت: رضا جان! به نظرمن توی این تصویر، صلابت این پدر شهید کاملا نمایان و گویاست. 🔹عصای در دستش در نظرم مانند شمع بندی ساختمان بود. می گویم شمع بندی چون عصا مثل شمع زاویه دارد و مثل ستون عمود نیست. ساختمان ها با ستون های شان می ایستند و چه بسیارند پیرانی که تمام تکیه گاهشان عصای در دستشان است، ولی حاج عیسی به ساختمانی پرصلابت می ماند که زمانه گودبرداری های عجیبی زیر پاهایش انجام داده و لاجرم برای حفظ این بنا مجبور به شمع بندی بر دیواره های آن شده.گویا صلابت پابرجاست و فقط شمع برای حصول ایمنی است و نه برای ایفای نقش ستون ها... تعبیرش را دوست داشتم و نتوانستم از آن بگذرم در پیکره این متن... 🔹دوم روزی که مصطفی صدرزاده شهید شد با دوستان و همسرش به گفت و گو نشستم، همسرش گفت: مصطفی نام جهادی «سید ابراهیم» را برای خود برگزید که نام پدر بزرگ من بود. همه او را به همین نام می شناختند. وقتی به خانه برگشتم همین روایت را برای همسرم نقل کردم و با خنده ای گفتم می دانی من انقدر حاج عیسی و شخصیت جهادش اش را دوست دارم که فکر می کنم اگر مجاهدی سلاح به دست بودم و قرار بود نام جهادی برای خودم انتخاب کنم، حتما من نام پدربزرگت را انتخاب می کردم. این ها را نوشتم تا شما که مخاطب این نوشتار هستید به عمق این علاقه پی ببرید. سوم مارسل پروست در کتاب «در جستجوی زمان از دست‌رفته» می گوید: بعضی از نشانه‌های لمس‌شده در گذشته توسط فرد -خاصه بوها، مزه‌ها و رنگ‌های پربسامد- در ناخودآگاه انسان می‌ماند و بدون آنکه خود را درگیر خودآگاه او کند، در نقطه‌ای حساس، خود را به خودآگاه انسان می‌نمایاند و آن بخش از گذشته را به او متذکر می‌شود. حتما برای شما هم پیش آمده است که با مزه کردن مثلا یک شکلات یاد روزی از روزگاران دوران کودکی‌تان بیافتید، یا با شنیدنِ بوی خوش عطری یاد محبوب از دست‌رفته‌تان، آری! نشانه‌ها قابل حذف نیستند. نشانه‌ها یادآور گذشته‌اند. و راستش، معترفم گذشته چه دریغِ بزرگی دارد. کاش می‌شد بعضی از اجزای گذشته را در شیشه‌ای گذاشت و شیشه را بالای بلندترین طاقچه‌های زمان قرار داد تا بعضی از آدم‌ها، بعضی از واقعه‌ها، بعضی از اتفاق‌ها را در جهان هستی پایدار و مستمر نگاه داشت. کاش می شد بعضی از آدم های زندگی را اینچنین نگه داشت. و من، معطرم به عطر او، به عطر آن دست‌ها که دست‌هایم را می‌فشرد. به عطر آن درختان سیب که در حیاطِ خانه‌ اش روئیده بود. و عین ناموسش دوستشان داشت. دریغ... حسرت خوردم، که کاش می‌توانستم آن دست‌ها را، آن سپیدارِ کهن را، در شیشه‌ای به‌یادگار نگاه دارم. چهارم «اسمع افهم» یعنی گوش کن و بفهم که خوابت همیشگی است آقای حاج عیسی. «اسمع افهم» ای کاش می شد دوباره بیرون بیایی و این تابستان هم شما را ببینیم با همه احوالاتت، مهربانی، عصبانیت، بی حالی، خوشحالی، خوش صحبتی و ... وقتی پای خاطراتت می نشستم گاهی می گفتی الان فکر می کنی این ها را از خودم می گویم؛ اما همیشه راست می گفتی: ای کاش این یک بار دروغ بود. ای کاش رفتنت حقیقت نداشت. دروغ بود که آن لبخند بزرگ که بر پهنه‌ی صورتت حک شده بود، پاک شده است. بگو که غسال هنوز آب نریخته روی تنِ فرسوده‌ای که اهریمن درد آخر کار از پا درآوردش. بگو که شولای کفن را نپیچیده‌اند دور تنت. قربان لبخندت مهربان با صلابتت! که انگار عضوی از صورتت بود. انگار آن لبخند با صلابت نه یک حالت، نه یک اتفاق، که یک عضو از آن صورتِ ریخته از درد بود. بالاخره مرگ دوای دردی بود که همه‌ی جان تو را گرفته بود؛ اما آخر چگونه توانست آن لبخند و صلابت همیشگی‌ات را از روی صورتت بچیند؟ «اسمعی افهم یا عیسی، ابن ریحان الله». تو شیر بچه مازندران بودی؛ از مجاهدت و پاکی تو و همسرت پهلوان زاده ای هم تقدیم اسلام و وطن شد، چه رنجوریم بی تو. «اسمع افهم» که جراحتِ جای خالیِ لبخند تو دل ما را بیمار کرده است، آقای حاج عیسی «اسمع افهم» تو را به خدا.
Shaeri_1001
✅ باذن الله... 💠 این تصویر کی و کجا از صحیفه‌ی گیتی فراموش خواهد شد؟ 🔹غروب در نفس سرد جاده خواهم ر
💠 پنجم 🔹چهارده سال پیش که برای اولین بار او را دیدم، در فرآیند زیستن نشان داد که در کجای بشریت ایستاده است اما... دریغ، دریغ از آخرین بار. از روزی که آن توده مهربانی و لطف را به خاک سپردند، یک ماه قبلش که او را دیدم در بستر، نحیف افتاده بود اما دستانش هنوز پر توان بود، مثل همیشه خطابم کردی، خیلی سخت گذشت بر من، آن چنان دیدمت، و این دریغ بزرگی است. راستش نمی‌توانم بغض پنهان توی این واژه‌ها را قورت بدهم. اینجا. 🔹«جهان ما به دو چیز زنده است. اولی شاعر و دومی شاعر». چقدر این سطر از شعر براهنی، قصه‌ی توست با زندگی شاعرانه‌ات. تویی که علاوه بر همه آن چه در شخصیتت کاویده بودم، اهل ذوق و شعر هم بودی، جهان ما به دو چیز زنده بود و مرگ هر دو را از ما گرفت. «اول تو را و بار دیگر تو را». ما زنده‌ایم بعد از تو. ما زنده‌ایم و خارِ نبودنت در پایمان فرورفته است. می‌شلیم و راه می‌رویم و زندگی می‌کنیم همچنان. تا قرعه به نام‌مان افتد. با این همه از تو، آن لبخند و صلابت ابدی یادگاری شیرینی است که باقی مانده و تا زندگی باقی است آن صلابت باقی خواهد ماند. تصویر مردی رنجور اما مهربان، سخت مهربان، با لبخندی و صلابتی در قاب صورت. این تصویر کی و کجا از صحیفه‌ی گیتی فراموش خواهد شد؟ راستش از خالص‌ترین جای قلبم ایمان دارم که لبخند تو روزی به شکلی دیگر به روی خاک بازخواهد گشت و دنیا را از نو روشن خواهد کرد. شاید این بار در هیئت ابری بالای سر تهرانِ خاکستریِ دوداندود شده، شاید به شکل گنجشکی نشسته بر شاخه‌ای یا گلی رُسته بر انبوهِ تاریکی خاک، یا فرزندی از خویشتن تو... شولا: از پوشاک مردم شمال ایران و حاشیه دریای مازندران است یازیلچی رضا شاعری
باذن الله... 💠 این تصویر کی و کجا از صحیفه‌ی گیتی فراموش خواهد شد؟ 🔹غروب در نفس سرد جاده خواهم رفت 🔹پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت آن که عصا بر دست دارد چون درخت تناوری تکیه زده بر عصایش حاج عیسای عزیز ماست و آن که دست پیرمرد را گرفته که مبادا زمین بخورد و با دستی که بر پشت برده و دلبری می کند محمدصدرای من است. نمی خواستم دیگر در این فضا چیزی بنویسم، اما عشق به این دو نفر، دستم را برد برای نوشتن... ادامه یادداشت را بخوانید در کانال 👇👇 @shaeri_1001
Shaeri_1001
✅ باذن الله... 💠 این تصویر کی و کجا از صحیفه‌ی گیتی فراموش خواهد شد؟ 🔹غروب در نفس سرد جاده خواهم ر
با من قدم بردار در این راه و باور کن که عاشقی را هیچکس تنها نمی‌فهمد 🌹 شاعر: محمدصادق خدایی
🔰تناور درخت دیارم شکست! 🔷درخت زیبای گردو را در حیاط خانه اش در روستای بهشت‌گونه‌ی لرگان فرصت حیات دهید که برگ‌ها و شاخه‌ها و تنه اش نگاه های مهربانه‌ی او را با خود همراه دارند... ادامه خبر را در لینک زیر ببینید👇 yun.ir/oz3y77 https://eitaa.com/fashnewsstation 🌐http://fashnews.ir
شاعری، مدال برنز مسابقات کاراته کشوری را از آن خود کرد 🔹 مقام سوم مسابقات قهرمانی کیوکوشین کان (ویژه بانوان) وزن ۴۳- را از آن خود کرد. 🔹جشنواره کشوری سبک کیوکوشین کان (بانوان) در رده سنی خردسال، نونهال ۱ و ۲، نوجوان و بزرگسال در تاریخ ۲۲ و ۲۳ تیرماه ۱۴۰۲ در استان البرز (مجموعه ورزشی انقلاب کرج) تحت نظر فدراسیون کاراته جمهوری اسلامی برگزار گردید. 🆔 @shaeri_1001
حواسمان به چروک هایِ دور چشم مادرانمان و لرزش دست های پدرانمان باشد حواسمان به تَر شدنر های گاه و بیگـاهِ چشم هایِ کم سو و دلتنگیِ شان باشد حواسمان باشد آن ها خیلی زود پیــر می شوند و خیلی زودتر از آنـچه فکرش را می کنیم از کنارمان می رونـد. حواسمان باشد به دلگیریِ غروب هایِ تنهاییِ شان... حواسمان باشد که آن ها تمامِ عمر حواسشان به ما به آرام قد کشیدنمان، نیاز ها و نازهایمان بوده اند. آن ها یک روز آنقدر پیـر می شوند که حتی اسم هایمان را هم فراموش می کنند. حواسمان به گرانترین و بی همتا ترین عشق هایِ زندگیمان به پدرها و به مادرها خیلی باشـد... 🆔 @shaeri_1001
هدایت شده از نهج البلاغه
پرهیزکاران مردم را با لقب های زشت نمی خواند، همسایگان را ازار نمیرساند، در مصیبت های دیگران شاد نمیشود و در کار ناروا دخالت نمیکند و از محدوده حق خارج نمیشود. 📚بخشی از خطبه ۱۹۴نهج البلاغه 🌷حضرت علی علیه‌السلام در این خطبه صفات مومنان و منافقان را می‌گویند. در بخشی از این خطبه می‌فرمایند: دل های پرهیزکاران اندوهگین و مردم از آزارشان در امان، تن‌هاشان لاغر و درخواست‌هاشان اندک و نفسشان عفیف و دامنشان پاک است. در روزگار کوتاه دنیا صبر کرده تا آسایش جاودانه قیامت را به دست آورند. تجارتی پرسود که پروردگارشان فراهم نموده است. دنیا خواست آنها را فریب دهد، اما عزم دنیا ثمر نداشت. می‌خواست آنها را اسیر خود کند که با فدا کردن جان خود را آزاد کنند. 💠 @Nahjolbalaghaa