هدایت شده از خبرگزاری ایرنا قم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره محمدمهدی همت از ارتباط حاج قاسم با فرزندان شهدایی که گرایشهای سیاسی متفاوتی داشتند
فرزند شهید همت:
🔹حاج قاسم به یکی از فرزندان شهدا که نقدهایی را مطرح میکرد گفت من به پدرت مدیونم، با همه مشغلههایم حاضرم دو هفته همه کارهایم را رها کنم و با هم برویم تک تک این اخبار را چک کنیم و ببینیم درست است یا نه.
☑️ @irna_qom
48.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ گفت و گوی برنامه کافه کتاب، رادیو جوان با اینجانب در خصوص کتابی که برای حاج قاسم نوشتم
این کتاب مجموعه سه داستان هست، که چند ماه پیش توسط نشر وزین قدر ولایت منتشر شد.
👈داستان دوم کتاب با نام «اینجا فرمانده کیه؟» بعد از مصاحبه با من توسط گوینده محترم رادیو خوانده شد.
#جانفدا
#حاج_قاسم
@shaeri_1001
هدایت شده از قدرولایت
48.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پخش گفت و گوی برنامه کافه کتاب، رادیو جوان با آقای رضا شاعری نویسنده کتاب (( غریبه ای در شهر )) که به مناسبت سومین سالگرد شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی توسط موسسه فرهنگی هنری قدرولایت رونمایی و روانه بازار نشر گردید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز مهمان شهید والا مقام سعید مهتدی فرمانده لشکر ۲۷حضرت محمدرسول الله (ص) هستیم.
روزمان را با یاد و نام شهدا آغاز میکنیم، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)
در آستانه سالروز شهادت شهید «شاعری» و برادران شهید «مایلی»؛
پوستر «بچهمحلهای غیور» رونمایی شد
پوستر «شهید شاعری» و برادران شهید «مایلی» با عنوان«بچه محل های غیور محله امامزاده حسن(ع)» که توسط هنرمند «علیرضا باقری» تصویرسازی شده، رونمایی شد.
جزییات 👇
https://www.mashreghnews.ir/news/1453082/%D9%BE%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%B1-%D8%A8%DA%86%D9%87-%D9%85%D8%AD%D9%84-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%BA%DB%8C%D9%88%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B4%D8%AF
✅ در آستانه سالروز شهادت شهید «شاعری» و برادران شهید «مایلی»؛
🔹پوستر «بچهمحلهای غیور» رونمایی شد
🔹پوستر «شهید شاعری» و برادران شهید «مایلی» با عنوان«بچه محل های غیور محله امامزاده حسن(ع)» که توسط هنرمند «علیرضا باقری» تصویرسازی شده، رونمایی شد.
جزییات 👇
https://www.mashreghnews.ir/news/1453082/%D9%BE%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%B1-%D8%A8%DA%86%D9%87-%D9%85%D8%AD%D9%84-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%BA%DB%8C%D9%88%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%B4%D8%AF
هدایت شده از مسجدحمزهسیدالشهدا(ع)
سلام "پنج شنبه این هفته به نیت شهدای عملیات کربلا پنج و شهیدان مایلی و شاعری پذیرای زائرین شهدا از ساعت ۱۰ صبح تا اذان مغرب در بهشت زهرا( س) قطعه ۴۴ شهدای گمنام هستیم . ایستگاه صلواتی ولی امر( عج)
آیین نامگذاری خیابان برادران شهید مایلی
و ورزشگاه شهید غواص جواد شاعری
با حضور سردار کوثری فرمانده اسبق لشگر ۲۷ محمدرسول الله(ص) و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، مهدی عباسی رئیس کمیسیون شهرسازی شورای اسلامی شهر تهران، خانواده های معظم شهدا، علما و شهروندان شهیدپرور منطقه ۱۷ در آستان مقدس امامزاده حسن برگزار شد.
✅ مادر سلام...
🔹چند دقیقه به آغاز مراسم آقای شهردار در صحن آستان به استقبال خانواده شهدا میرفتند.
🔹 اینجا هم مشغول سلام و احوالپرسی با سید خانم بودند که عکاس این لحظه را با شاتر دوربینش خاطره کرد..
#مادرشهید
#دارالشهدای_تهران
#شهیدان_مایلی
#شهیدشاعری
✅ همه پسران من...
🔹حاج محمد کوثری فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) بود.
🔹در کربلای ۵ از فرماندهان موثر بود، پس حرف های زیادی برای گفتن داشت...
🔹به دعوت حاج جواد جبلی و دیگر رفقای شهید جواد قبول زحمت کردند، آمدند در مراسم تا برای ما از آن شب عجیب در زمستان سال ۶۵ روایت کنند.
🔹سردار احوالپرسی کرد.
🔹سید خانم در جواب ایشان و آن دو برادر دیگرمان گفت: جواد شهید شد، اما شما همه پسرهای من هستید....
✅ مادران لاله ها...
🔹 ۳۰ سال پیش تازه جنگ تمام شده بود پنجشنبه ها روبروی بانک ملی خیابان امامزاده حسن(ع) همگی جمع می شدند.
می رفتیم با اتوبوس گلزار شهدای بهشت زهرا...
چه روزهای معطری بود، این مادران شهید که همسفران آن سالهای ما بودند، از تبار دهه شصت هستند، رنگ و بوی آن سال ها را دارند.
افسوس که آن روزهای معنوی در کورسوی زمان گم شدند....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ *روایتی از آیین نامگذاری ورزشگاه شهید غواص جواد شاعری و خیابان برادران شهید مایلی*
🔹 *از مادران شهدای دهه شصت تا مادران شهدای خانطومان و امنیت*
🔹 چهارشنبه عصر بود که به همت مدیریت شهری منطقه۱۷ آیین نامگذاری ورزشگاه شهید غواص جواد شاعری و خیابان برادران شهید مایلی «شهیدان داود و استاد خلبان شهید حاج احمد مایلی» در آستان مقدس امامزاده حسن(ع) برگزار شد.
🔹همه آمده بودند، از مادران شهدایی که از تبار دهه شصت بودند تا مادران شهدای حرم، مادران شهدای آزادسازی خرمشهر و کربلای ۴ و ۵ تا مادران شهدای خانطومان و امنیت، مراسم با استقبال شهردار دارالشهدای تهران از خانواده شهدا و قرائت استاد احمد ابوالقاسمی و با حضور علما و امت شهیدپرور منطقه ۱۷ آغاز شد و پس از ستایش آلالله، سخنرانی سردار کوثری و مهدی عباسی و پخش مستند آیین رونمایی برگزار شد.
🔹در این روایت برشهایی آنچه روی داد را برای شما مخاطبان عزیز تصویر کشیدهایم
🔹این ۳ دقیقه را با ما سپری کنید
#شهرداری_منطقه۱۷
#روابط_عمومی_شهرداری_منطقه۱۷
🆔 @shaeri_1001
هدایت شده از خشتِ ۱۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ روایتی از آیین نامگذاری ورزشگاه شهید غواص جواد شاعری و خیابان برادران شهید مایلی
🔹 از مادران شهدای دهه شصت تا مادران شهدای خانطومان و امنیت
🔹 چهارشنبه عصر بود که به همت مدیریت شهری منطقه۱۷ آیین نامگذاری ورزشگاه شهید غواص جواد شاعری و خیابان برادران شهید مایلی «شهیدان داود و استاد خلبان شهید حاج احمد مایلی» در آستان مقدس امامزاده حسن(ع) برگزار شد.
🔹همه آمده بودند، از مادران شهدایی که از تبار دهه شصت بودند تا مادران شهدای حرم، مادران شهدای آزادسازی خرمشهر و کربلای ۴ و ۵ تا مادران شهدای خانطومان و امنیت، مراسم با استقبال شهردار دارالشهدای تهران از خانواده شهدا و قرائت استاد احمد ابوالقاسمی و با حضور علما و امت شهیدپرور منطقه ۱۷ آغاز شد و پس از ستایش آلالله، سخنرانی سردار کوثری و مهدی عباسی و پخش مستند آیین رونمایی برگزار شد.
🔹در این روایت برشهایی آنچه روی داد را برای شما مخاطبان عزیز تصویر کشیدهایم
🔹این ۳ دقیقه را با ما سپری کنید
#شهرداری_منطقه۱۷
#روابط_عمومی_شهرداری_منطقه۱۷
🆔https://region17.tehran.ir/
🆔 https://ble.ir/khesht17
🆔 https://t.me/khesht17
🆔https://chat.whatsapp.com/LQKdPRAXEXmArLIsbnStB1
🆔 https://eitaa.com/khesht_17
هدایت شده از ستاد کنگره شهدای لشکر10سیدالشهداع
از سمت راست ایستاده: شهید جهانبخش، نفر نشسته بر روی زمین شهید ولی الله محمدی، ناشناس، شهید جواد شاعری. ایستاده از سمت چپ شهید حاجی عسگری نشسته سمت راست جانباز محمدرضا طاهرلو
هدایت شده از ستاد کنگره شهدای لشکر10سیدالشهداع
نیروی خط شکن گردان حضرت علی اکبر(ع) لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) ، عملیات کربلای 5
شما به تماشای ویدیوی "روایتی از زندگی و زمانه شهید غواص جواد شاعری و برادران شهید مایلی" در آپارات دعوت شده اید.
https://www.aparat.com/v/nqN2B
*جان فدا*
✅ *مصاحبه مفصل اینجانب با مدیرعامل بانک رسالت*
🔹 *رفیق ۴۰ ساله حاج قاسم*
🔹*منش حاج قاسم از زبان رفیقش؛ همه لشکر مرید حاج قاسم بودند*
🔹*با دید محبت به خطاکاران نگاه میکرد.*
🔹خبرگزاری فارس-تهران؛ جهادگری که سالهاست سلاح نظامی را بر زمین گذاشته و جهاد سازندگی را شروع کرده. قبه های نظامی را از سردوش برداشته و لباس رهیاری اجتماعی را به تن کرده است. مردی که تلاش می کند با ترویج همیاری اجتماعی به رسالت بزرگ فرمانده شهیدش حاج قاسم، یعنی کمک به آبادانی سرزمینش بپردازد.
همچون دیگر بچه های لشکر۴۱ ثارالله در سال جهاد و حماسه با حاج قاسم زلف گره زده است، ۶۲ سال سن دارد و همچون دیگر یاران شهید سلیمانی در بینابین مصاحبه و مرور خاطراتش از حاج قاسم بغض بیخ گلویش را می گیرد و گوشه چشمانش تر می شود، به قول آن شاعر کرمانی، از کویر آمده ها بغض سفالی دارند... حالا تو فکر کن یاد شهیدی که امتی را شیدای خود کرده، چه می کند با این سفال هزار بار بند خورده که سال ها حضور آن شهید عزیز را درک کرده است.
محمدحسین حسین زاده اهل دیار گلباف کرمان و رفیق و همرزم حاج قاسم در گفتوگو با خبرنگار فارس، گوشهای از خاطرات ۴۰ ساله اش با سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی را نقل میکند که در ادامه می خوانیم.
*لینک مصاحبه:* 👇
http://fna.ir/1tjtr0
🆔 @shaeri_1001
*باذن الله...*
*برای بیستمین سال فراق...*
*برای شما که عاشقانه دوستتان دارم*
پدر یعنی شرف یعنی عشیره
پدر یعنی برند یک قبیله
*اول*
سال 1374 من هشت ساله بودم. هر وقت می رفت کنار کمدش من هم با اشتیاق خودم را می رساندم به کتاب ها و وسایلش، فشنگ های تفگش و #تفنگش را به نظاره می نشستم.
بوی کاغذهای قدیمی، کاغذ قرارداد کار، دفترچه خدمت سربازی و آلبوم عکس های قدیمی هوش از سرم می برد. در این میان اما #تفنگ و #دوربین_شکاری را طور دیگری دوست می داشتم.
عصر یکی از همین روزها دوربین را از توی کمد برداشت، شوق داشتم تا دوباره از آن محیط پیرامون را ببینم. با نگاه شوق انگیز من، بند دوربین را انداختم دور گردنم و از توی آن لنز جادویی از ابتدای دالان کوچه تا انتهای آن را دیدم و دلم غنج رفت. شهر فرهنگ بود انگار، جهانی از درون شیشه محدب دوربین...
دوربین را آقا توی جعبه اش گذاشت با لحنی پدرانه گفت: «خیالت راحت شد؟» جواب من در شعف چشم هایم بود.
*دوم*
آن روز را کمی دیرتر از ظهر آمد خانه، اما وقتی پدرم برگشت خبری از دوربین شکاری نبود. ناهار را سیدخانم کشید و لابه لای صحبت هایشان متوجه شدم که برای عمل جراحی برادرم محمد، دوربین را فروخته است.
پاییز همان سال احوال جسمی آقا سیدطاهر خوب نبود، رفته بود حسن آباد تا مدارک پزشکی اش را بیاورد، وقت برگشت در جاده #بویین_زهرا تصادف سختی کرد با ماشین، خودش معتقد بود که اگر زنده ماند، به خاطر جد آسیدطاهر بود...
خدا خواست که سایه اش در آن سال از سرم کم نشود. چند هفته طول کشیده بود که درد از تنش بیرون برود، کنار تختش می نشستم و تا آبی و قرصی می خواست برایش می آوردم و از بی مهری آدم های روزگار و نمک نشناسی شان نسبت به او بیشتر دلم می سوخت. وگرنه درد جسمی که خوب می شود...
*سوم*
و امان از این فوتبال که برای دومین بار باعث شد مچ پایم مو بردارد. تمام پای راستم را «از پنجه تا ران»گچ گرفتند. سرما همچون گزمه ها توی خیابان های شهر پرسه می زد و بر تن آدمی زخم می نشاند. دانه های برف نیم ساعتی بود که پرده ای سپید بر تن سیاه آسفالت نشانده بود.
هنوز ماشینش برای همان تصادف خراب بود، ترکیب سرما و دانه های برف شدت گرفته بود، توی خیابان هم ماشین ها نمی ایستادند، بدون تامل مرا به دوش گرفت و انگشت های پایم که از گچ بیرون بود را با پنجه های مردانه اش در دست گرفت، طوری که تمام انگشتانم را پوشش داد، تا سرما اذیتم نکند.
مصرع معروف «به شرط آن که پدر را پسر کند داماد» را چند باری در مناسبت ها و مراسم های عروسی از او شنیده بودم.
🌺 کمی بیشتر از ده سال سه پسر از دست داد و داغ پسران رشیدش را تاب آورده بود و حالا تنها پسرش که من بودم در آستانه ازدواج قرار داشت و نبود.
🔺و روزی این روزهای زندگی ام که نبودش را حس کردم این روز بود، هنوز بیست و یک سالگی ام تمام نشده بود که ازدواج کردم، روز خواستگاری وقتی مهیای رفتن به خانه همسرم شده بودم به عکس پدرم با آن سیبیل و نگاه پر هیبتش نظری انداختم. خیلی دلتنگش شدم. از آخرین روزی که صورتش را بوسیده بودم سال ها گذشته بود، بغض چند ساله ام وقت رفتن ترکید....
🔺و روزی «روزهایی» که نبودش را کاملا حس کردم، روز مراسم عروسی ام بود، با تمام خوشی های آن روز این مسئله برایم خیلی سخت بود... یک وقت هایش که یادش می افتادم بغض بد جور بیخ گلویم را می فشرد.
🔹و قصه این دلتنگی ادامه داشت، و روزی آمد که صهبا جان فرزند تازه متولد شده ام را به خانه آوردیم و پدر ِ همسرم که وجودش نعمتی ست در گوش دخترم اذان گفت.
آن روز هم از سویدای جان فهمیدم که #پدر ندارم و چه دردیست این فراق...
به نظرم دنیای آدم هایی که در کودکی و نوجوانی پدرهایشان را از دست می دهند و #درد_یتیمی را می چشند خیلی سخت تر است از کسانی که از وجود پدرشان بیشترین بهره را برده اند. یک جوری است این احوال، وجودش را به قدر جرعه ای که انگار پر حلاوت ترین جرعه عالم بوده را درک کرده ای، اما یکهو محرومت کرده اند از وجودش و مانده ای در حسرت یکبار بوسیدنش...
🌹
پدر آن تیشه که به خاک تو زد دست اجل
تیشه ای بود که شد باعث ویرانی من
پی نوشت: عکس برای چهلمین روز شهادت آقا جواد است، پاسداران ناحیه ابوذر آمده اند دم منزل مان تا لباس مشکی از تن پدر به در آرند...
@shaeri_1001
#رضا_شاعری