eitaa logo
کانال اشعارشاعروذاکراهل بیت حاج سیدهاشم وفایی
317 دنبال‌کننده
309 عکس
9 ویدیو
0 فایل
اشعار مذهبی حماسی واجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
زیارتگاه ازحرم یک دم بیا برسر عباس غرقه خون تا بنگری، پیکر عباس سیدی مولا حسین اشک وخون می آید ازچشم خونینم تو شدی تنها ومن برتو غمگینم سیدی مولا حسین آب مشک کودکان ریخته برخاک ازعم لب تشنگان، شد دلم چاک چاک سیدی مولا حسین جان فدای چهره ی بهتر از ماهت دست من افتاده است، برسر راهت سیدی مولا حسین درکنار علقمه ، شد زیارتگاه زائر زهرا منم، باغمی جانکاه سیدی مولا حسین ازچه مادر باز هم چشم تر دارد دست خود را اوزغم برکمر دارد سیدی مولا حسین درره عشقت حسین، بس که کوشیدم بی تو ازآب فرات، من ننوشیدم سیدی مولا حسین
کوعمویم بابا بابا زمیدان آمدی رنگت پریده با دخترت برگو چرا قدت خمیده کوعمویم بابا کوعمویم بابا * اناالیه راجعون داری تو برلب جانم زمظلومی تو افتاده در تب کوعمویم بابا کوعمویم بابا * برجسم ما ازتشنگی تابی نمانده دیگر برای تشنگان آبی نمانده کوعمویم بابا کوعمویم بابا * گرمن عمویم را دراین صحرا بجویم حاشا که با او ازعطش حرفی بگویم کوعمویم بابا کوعمویم بابا * با دخترت بابا چرا سخن نگوئی آن چه عمو گفته چرا بامن نگوئی کوعمویم بابا کوعمویم بابا * سوگند براشکت که شد ازدیده جاری با من نگو ای دخترم عمو نداری کوعمویم بابا کوعمویم بابا
دعا کن الهی زخم باغت را نبینم خموشی چراغت را نبینم اگرخواهی نمیرد زینب تو دعاکن تاکه داغت را نبینم صدچاک تورا باید که درافلاک بینم نیاید تاتورا برخاک بینم مگرزینب بمیرد ای برادر چرا باید تورا صدچاک بینم
واغربتا امشب تمام مردمانی، که عاقبت اندیش بودند درکربلا مشغول ترک، تنها امام خویش بودند صحرا پراز امن یجیب است یا فاطمه حسین غریب است2 واغربتا واغربتا واویلا2 ** آنان که غرق نور بودند، ماندند درکرببلایش با نیت شهادت ازشوق، هریک زده بوسه به پایش صحرا پراز امن یجیب است یا فاطمه حسین غریب است2 واغربتا واغربتا واویلا2 ** گاهی حسینت فاطمه جان، با یاورانش راز می گفت گاهی به محراب عبادت، ازدیده دُرّناب می سفت صحرا پراز امن یجیب است یا فاطمه حسین غریب است2 واغربتا واغربتا واویلا2 ** با دست خود بیرون کشد او، ازخاک صحرا خارها را تا آن که فردا خار صحرا، کمتر کند مجروح پارا صحرا پراز امن یجیب است یا فاطمه حسین غریب است2 واغربتا واغربتا واویلا2
وسعت غم فردا میان قتلگهت زلزله شود با ازدحام لشگریان هلهله شود روز دهم رسید و دلم شور می زند ترسم میان ما پس ازاین فاصله شود امشب کنار تو همه آسوده دل ،ولی فردا نصیب دست همه سلسله شود فردا به وسعت غم عالم ،تمام دشت درغارت خیام پر از ولوله شود امشب بگو مرا زغم بعد خود که من ترسم رباب هم سفر حرمله شود وقتی بناست سر زتن تو جدا کنند باید که در زمین و فلک زلزله شود ما را ز تازیانه نباشد غمی ،ولی پای رقیه ی تو پراز آبله شود بی تو نفس کشیدن من سخت می شود زینب چگونه هم سفر قافله شود باید که خواهرت پس ازاین با فراق تو گرم نماز نیمه شب ونافله شود
بیت الحزن من چگونه بدنت را بگذارم بروم پیکر بی کفنت را بگذارم بروم جان من روی زمین است تحمل نکنم که روی خاک تنت را بگذارم بروم یوسفم پیرهنت رفته به غارت ،زچه رو تن بی پیرهنت را بگذارم بروم به چه حالی تن عباس و علی اکبر را یادگار حسنت را، بگذارم بروم تازیانه به تنم با خط نیلی بنوشت لاله های چمنت را بگذارم بروم من علمدار غمت هستم و هرگز نشود علم سوختنت را بگذارم بروم فرصت ماندن اگر نیست،کجا گریه کنم گر که بیت الحزنت را بگذارم بروم می برم عطر غمت را همه جا،جایز نیست غم پرپر شدنت را بگذارم بروم
شهید بی کفن ای بنی اسد بیائید ، اشک غم از دیده بارید بهر این پیکر بی سر،بوریا با خود بیارد حسین من کفن به تن ندارد واویلا این بی کفن سر در بدن ندارد واویلا از میان قتلگاهش ، زمزمه آید به گوشم ناله های یا بنی ، می زند برجان خروشم حسین من کفن به تن ندارد واویلا این بی کفن سر در بدن ندارد واویلا هرطرف نظر نمایید، روی این زمین صحرا می رسد عطر بهشت از ، لاله های باغ زهرا حسین من کفن به تن ندارد واویلا این بی کفن سر در بدن ندارد واویلا یک طرف علی اکبر، یک طرف عون وجعفر روی دشت خون فتاده ، این همه جسم بی سر حسین من کفن به تن ندارد واویلا این بی کفن سر در بدن ندارد واویلا جان جانبازان راهش ، شد فدایی ره او غرق خون فتاده برخاک، قاسم وعبدلله او حسین من کفن به تن ندارد واویلا این بی کفن سر در بدن ندارد واویلا در کنار نهر علقم ، درمیان دشت مبهم مانده از سردار وسقا، پیکری پاشیده ازهم حسین من کفن به تن ندارد واویلا این بی کفن سر در بدن ندارد واویلا در فضا پیچیده این جا،ناله های آب آب است پشت این خیمه ی ویران ،جسم اصغر رباب است حسین من کفن به تن ندارد واویلا این بی کفن سر در بدن ندارد واویلا اشک و آه ناله ی من ، نذر او وپیکر او من چو عمه بوسه ام را ، می زنم بر حنجر او حسین من کفن به تن ندارد واویلا این بی کفن سر در بدن ندارد واویلا
شهادت امام سجاد علیه السلام پاسدارنهضت در تمام عمر،از نا له نوایی داشتم دردل غرق نوايم، نينوایی داشتم سينه ام از داغ گل ها،پاره پاره بود و باز درميان سينه ی خودكربلایی داشتم بار سنگين غمت ،كرده كمانم ای پدر بعد تو ،هردم به جان تير بلایی داشتم روزهایی كه سرت، ای كعبه ام بر نيزه بود برنماز عشق خود قبله نمایی داشتم زير زنجيرگران ،با ياد زخم پيكرت روی ناقه، گريه های بی صدایی داشتم درميان سنگ های شاميان ازبام ها بهرحال عمه ام، برلب دعایی داشتم برتن صدچاك وعريان تو ناله می زدم هرزمان درپيش چشمم بوريایی داشتم من به يادكام عطشان توای روح حيات دركنارآب ها، بزم عزایی داشتم پاسدارنهضت تو بوده ام ،با گریه ام درهمه جا ناله ی عقده گشایی داشتم سال ها بيمار تو بودم وليكن عاقبت دردل از زهر ستم ،گردشفایی داشتم صد هزاران چون«وفایی»درعزايم سوختند دردل هرعاشقی، محنت سرایی داشتم
قیام گریه شده به پا دردلم، خیمه ی درد و بلا اشک چهل ساله ام، چکیده برکربلا قیام گریه ،به پا نمودم دمی بدون، گریه نبودم من پسر خون خدایم حافظ خون شهدایم به ذکر کرب وبلا، گرم عبادتم من حافظ سرسبزی، باغ شهادتم من به اشک خود ره، به ظلم بستم سفیر خون ، حسین هستم من پسر خون خدایم حافظ خون شهدایم زسلسله پای من، اگرچه سائیده شد گردنم از سلسله، اگرچه رنجیده شد غم وبلارا، به جان خریدم سرپدر را به نیزه دیدم من پسر خون خدایم حافظ خون شهدایم عمه میان مقتل، زود به دادم رسید به یاری خداوند ، روح به جانم دمید وگرنه آن جا ، جان داده بودم برای مردن ، آماده بودم حافظ خون شهدایم من پسر خون خدایم به راه شام کوفه ،هزار غم دیده ام زکوفی وشامیان ، بسی ستم دیده ام زخم زبان و، سنگ لب بام زده بجانم ، شراره دشنام من پسر خون خدایم حافظ خون شهدایم ز روی نی پدر بر، عمه نظاره می کرد دیدۀ خودرا ز اشک، پر از ستاره می کرد علم به دوش ،قیام او بود کوه صبور تمام ام بود حافظ خون شهدایم من پسر خون خدایم سرم اگرسوخت از، شراره ی شامیان شرربه جانم زده، نظاره ی شامیان امان امان از، درد و غم شام محارم ما، درملاء عام من پسر خون خدایم حافظ خون شهدایم خون دل ماشده، روان زچشمان ما نیمه ی شب شد پدر، خرابه مهمان ما امان زظلم ، بنی امیّه مصیبتی شد، غم رقّیه من پسر خون خدایم حافظ خون شهدایم من که جگرپاره از، کودک وگهواره ام توهم بیا زهرکین برجگر پاره ام نیامدی و،چه دیرکردی مرا زهجران ،تو پیر کردی من پسر خون خدایم حافظ خون شهدایم
کفن دلش راداغ وغم بیت الحزن کرد وجودش را پراز رنج ومحن کرد نمی دانم چگونه با چه حالی تن صدچاک بابا را کفن کرد
آیه ی الله نور وقتی سربريده ی تو درتنوربود آن شب تنور وادی سينای طور بود جبريل با نگاه به سوی سرت حسين حيران زنورآيه ی الله و نور بود ازعرش تاكنارسر غرق خون تو تاصبح دسته دسته ملك درعبوربود چيزي كه شعله بردل افلاكيان فكند غمناله های فاطمه درآن تنور بود وقتی صدای ناله ی زهرا بلندشد گويا كه وقت خاستن نفخ صوربود باديدن شكسته جبينت زهم شكست پهلوشكسته ای كه دلش چون بلوربود قرآن ورق ورق شده بود ودريغ ودرد يك سوره اش به خاك زسم ستوربود خون گريه كن«وفایی»كه هفت آسمان پُر از فرياد غم گرفته ی جانی صبوربـود
صدای زخمی بیا ودرد دلم را دوباره درمان کن! مسیرسخت مرا بانگاه آسان کن! صدای زخمی خودرا به گوش من برسان «مراز نیزه به یک یا اُخیّه مهمان کن»! دلم گرفته برادر، برای خواهر خویش بیا و باز تلاوت کلام قرآن کن! اگرچه سنگ زنندت بخوان ودشمن را زمعجزات نفس های خودپشیمان کن! هلال یک شبۀ من،که گفته رویت را به پشت ابر دراین شام تار پنهان کن! به اشک چشم یتیمان کسی نظر نکند گهی نگاه زنیزه به اشک طفلان کن! تمام دور وبَرم پُرشده زنامحرم نگاه تُند براین اهل نامسلمان کن! حدیث غُربت مارا همیشه می خواند حسین من به«وفایی» نگاه احسان کن!
نمازعشق بخوان حسين غريبم ،كه سخت دل گيرم نگاه كن كه زداغت ،چه خسته و پيرم به رحل نيزه توقرآن بخوان ،عزيز دلم كه باز از نفس اطهرتو جان گيرم چه غافل ند چنين مردمی كه پندارند به سنگ كينه ی خود می كنند تحقيرم بخوان مفسر قرآن،« لِيُذهِبَ عَنكُم» بخوان و شرح بده آيه ای ز تطهيرم بخوان «ولّيكم الله»را،كه تا از جهل كسی دگر نگشايد زبان به تكفيرم كمان ابرويت از سنگ شاميان بشكست دگرمخوان كه غمت می زند به دل تيرم مخوان كه خون ز گلويت به نيزه می ريزد قسم به قطره ی خونت زعمرخود سيرم فرشتگان به تو کردند اقتدا ، ازعرش نمازعشق بخوان با صدای تكبيرم چگونه باتو بگويم كه غيرت اللهی كشيده ديده ی نامحرمان به تصويرم نوشته است«وفایی»به اشك خونين اش كه من رضا به رضای خدا و تقديرم
نمازعشق بخوان حسين غريبم ،كه سخت دل گيرم نگاه كن كه زداغت ،چه خسته و پيرم به رحل نيزه توقرآن بخوان ،عزيز دلم كه باز از نفس اطهرتو جان گيرم چه غافل ند چنين مردمی كه پندارند به سنگ كينه ی خود می كنند تحقيرم بخوان مفسر قرآن،« لِيُذهِبَ عَنكُم» بخوان و شرح بده آيه ای ز تطهيرم بخوان «ولّيكم الله»را،كه تا از جهل كسی دگر نگشايد زبان به تكفيرم كمان ابرويت از سنگ شاميان بشكست دگرمخوان كه غمت می زند به دل تيرم مخوان كه خون ز گلويت به نيزه می ريزد قسم به قطره ی خونت زعمرخود سيرم فرشتگان به تو کردند اقتدا ، ازعرش نمازعشق بخوان با صدای تكبيرم چگونه باتو بگويم كه غيرت اللهی كشيده ديده ی نامحرمان به تصويرم نوشته است«وفایی»به اشك خونين اش كه من رضا به رضای خدا و تقديرم
آئینۀ تقوا این امامی که چنین سلسله برپادارد به خداوند قسم دست توانا دارد گرچه ازگردن آزردۀ اوخون ریزد درره عشق دل و جان شکیبا دارد چهره اش سرخ شده گرچه زخون جگرش نورتوحید درآئینۀ تقوا دارد آسمان ز آتش آه دل او می سوزد ناله اش سخت اثر در دل خارا دارد اشک برغربت وتنهایی او می ریزد این هلالی که سرنیزه تماشا دارد لحظه هایش همه پرشورتراست ازشب قدر برلبش زمزمه ای داردو احیا دارد درره دوست به تقدیرخداوندرضاست باخداوند توگویی سرسودا دارد گاه برعترت یاسین نگهش دوخته است گه نظر برسرببریدۀ بابا دارد شامیان! شرم نکردیدزحق؟برسرتان آسمان گرکه شرربار شودجادارد هرچه خاکستروآتش به سراو ریزید شمع ازسوختن خویش چه پروا دارد هیچ دانید چه کس زیر غل وزنجیراست آن که اعجازازاوعیسی وموسی دارد هرکه امروز«وفایی» زغمش گریه کند چه غمی دردل خودازغم فردا دارد
پاسدارنهضت در تمام عمر،از نا له نوایی داشتم دردل غرق نوايم، نينوایی داشتم سينه ام از داغ گل ها،پاره پاره بود و باز درميان سينه ی خودكربلایی داشتم بار سنگين غمت ،كرده كمانم ای پدر بعد تو ،هردم به جان تير بلایی داشتم روزهایی كه سرت، ای كعبه ام بر نيزه بود برنماز عشق خود قبله نمایی داشتم زير زنجيرگران ،با ياد زخم پيكرت روی ناقه، گريه های بی صدایی داشتم درميان سنگ های شاميان ازبام ها بهرحال عمه ام، برلب دعایی داشتم برتن صدچاك وعريان تو ناله می زدم هرزمان درپيش چشمم بوريایی داشتم من به يادكام عطشان توای روح حيات دركنارآب ها، بزم عزایی داشتم پاسدارنهضت تو بوده ام ،با گریه ام درهمه جا ناله ی عقده گشایی داشتم سال ها بيمار تو بودم وليكن عاقبت دردل از زهر ستم ،گردشفایی داشتم صد هزاران چون«وفایی»درعزايم سوختند دردل هرعاشقی، محنت سرایی داشتم
دوگل امان وداد از بیداد ای دل بزن از سینه ام فریاد ای دل دوگل برخنجر گل بوسه دادند یکی زینب یکی سجاد ای دل گریه می کرد کسی که مثل زهرا گریه می کرد میان دشت وصحرا گریه می کرد به یاد لاله های پرپر دین تمام عمر خود را گریه می کرد غم نامه امامی که در اندوه و الم ماند هزاران گل به خاک از دیده افشاند اگر می دید آبی گریه می کرد زسوز جان خود غم نامه می خواند
نوحه شهادت حضرت سجاد علیه السلام امیر قافله امشب اگر دل ما، غمدیدگان غمین است در سوک ودرعزای، سیدساجدین است مدینه شد کرب وبلا واویلا واویلا مهدی بود صاحب عزا واویلا واویلا خون گریه کن دل من،ازسوز غربت او که سرنهد امام، باقر به تربت او مدینه شد کرب وبلا واویلا واویلا مهدی بود صاحب عزا واویلا واویلا گذشت عمر پاکش، به گریه وناله کسی که داشت در دل، هفتاد داغ لاله مدینه شد کرب وبلا واویلا واویلا مهدی بود صاحب عزا واویلا واویلا آن کس که بعد بابا، امیر قافله بود برگردن وبه پایش،آثار سلسله بود مدینه شد کرب وبلا واویلا واویلا مهدی بود صاحب عزا واویلا واویلا مسموم زهرکین شد،آن رهبر عقیده کسی که با قیامش،حماسه آفریده مدینه شد کرب وبلا واویلا واویلا مهدی بود صاحب عزا واویلا واویلا رفت آن که داده بوسه، برحنجر بریده کسی که دیده برنی، هجده سربریده مدینه شد کرب وبلا واویلا واویلا مهدی بود صاحب عزا واویلا واویلا