پیاده رو ی به کربلا
پای پیاده می روم قدم قدم سوی حرم
قبله نما شده دلم سوی حرم سوی حرم
ازجان ودل زنم ای نورهردوعین
لبیک یا حسین لبیک یاحسین
***
کبوتران این حرم که دسته دسته می روند
به سوی گنبد حسین چه پرشکسته می روند
برما زمهرخویش دادی تو زیب وزین
لبیک یا حسین لبیک یاحسین
***
شکر خدا کنم که من برحرم تو زائرم
خاک ره عطیه و غبار راه جابرم
خاک تو زینتی داده برعالمین
لبیک یا حسین لبیک یاحسین
***
روم که یک سیاهی همایشی زدین شوم
همره زینبین او زائر اربعین شوم
من ذره ی توام ای مهر مشرقین
لبیک یا حسین لبیک یاحسین
***
سزاست گرطلب کنم زحق امام نور را
نظر کنم به چشم دل جاده ای از ظهور را
ای آفتاب عشق ای نورنیرین
لبیک یا حسین لبیک یاحسین
#سیدهاشم_وفایی
لبیک یاحسین
ازعمق جان بگو لبیک یاحسین
با هرتوان بگو لبیک یاحسین
با یاد نغمه ی هل من معین او
با عرشیان بگو لبیک یاحسین
گرکه زمین شود پر از یزیدیان
با آسمان بگو لبیک یاحسین
بریاری امام فرقی نمی کند
با هرزبان بگو لبیک یاحسین
درس نماز را از او فرابگیر
وقت اذان بگو لبیک یاحسین
گاهی حبیب باش گاهی زهیر باش
گه توأمان بگو لبیک یاحسین
سوریه وعراق ایران ویا یمن
درهرمکان بگو لبیک یاحسین
مثل مدافعان جان رابه کف بگیر
با نقد جان بگو لبیک یاحسین
گه درهمایشی مانند اربعین
با زائران بگو لبیک یاحسین
با یاد غربتش در دشت کربلا
گریه کنان بگو لبیک یاحسین
مثل «وفایی» نغمه سرای دین
درهربیان بگو لبیک یاحسین
#سیدهاشم_وفایی
پاره های جگر
تا نگاهش به مزار گل زهرا افتاد
به روی تربت او زینب کبری افتاد
زیر لب زمزمه می کرد برادر برخیز
زیر بار غم تو خواهرت از پا افتاد
غم به تصویر کشیده است به پیش چشمم
اتفاقی که برای دلم این جا افتاد
گر که فریاد دلم سوخته بر می خیزد
پاره های جگرم بر روی صحرا افتاد
کو علی اکبر وکوقاسم و کو اصغر من
زین همه داغ به دل شورش وغوغا افتاد
همه فریاد زنان رو به مزارش کردند
تانگاه همه بر تربت سقا افتاد
یاد لب های تو و اصغر خود افتاده است
گر رباب تو ز پا برلب دریا افتاد
همه گل های تو جمعند به گردت اما
دختر تو به کنار سرت از پا افتاد
انقلاب دگری گشت به پا در کوفه
خطبه ام شعله شد وبر دل اعدا افتاد
مرگ خود را زخداوند طلب می کردم
سوی سرنیزه نگاهم به سرت تا افتاد
هر زمانی که فتاد از اثر سنگ سرت
دخترت گریه کنان گفت که بابا افتاد
وای من چوب به روی لب تو کوبیدند
درد این داغ مرا برهمه اعضا افتاد
یاس های چمنت گرکه کبودند ببخش
تازیانه به تن خسته ی گل ها افتاد
همره قافله ی عشق «وفایی» به خدا
اربعین شوق زیارت به دل ما افتاد
#سیدهاشم_وفایی
انجمن کربلا
به هر زبانی سخن کربلاست
صحبت درد ومحن کربلاست
عطربهشتی که رسد برمشام
رایحه ای ازختن کربلاست
پا ی پیاده رفتن عاشقان
همایش انجمن کربلاست
نورتو درسپهر ایثاروعشق
صاعقه ی شب شکن کربلاست
اکبرتو لاله ی گلزار حُسن
قاسم توخود حَسن کربلاست
وجود عباس تو یادآور
علقمه بیت الحزن کربلاست
اصغرتو زضرب تیر ستم
غنچه ی خونین دهن کربلاست
خواهرتو نایبة الحیدر است
زینب تو شیر زن کربلاست
پرچم سرخ حرمت جلوه ی
سینه خونین بدن کربلاست
داغ دل فاطمه تا روز حشر
تازه ز زخم کهن کربلاست
به دست مهدی شما درظهور
پیرهن بی کفن کربلاست
شکرخدا «وفایی» از جمله ی
گریه کنان چمن کربلاست
#سیدهاشم_وفایی
امتدادقافله اربعین
«باز این چه شورش است »که در سرزمین توست
«باز این چه نوحه ای است»که دل ها حزین توست
از جادۀ بهشت پیاده همه روند
مقصد بهشت سرخ تو و سرزمین توست
صدها هزار قافله ای که روانه اند
در امتداد قافلۀ اربعین توست
غوغا به پا شده است ز هل من معین تو
این لشگر بزرگ جهانی ،معین توست
این اشک ها و نغمۀ لبیک یا حسین
مرهم به زخم زینب محنت نشین توست
سوگند می خورم که سلیمان ما تویی
عالم به امر توست، به زیر نگین توست
هرکس گره زده است دلش را به عشق تو
آسوده روز حشر به حصن حصین توست
آیاتی از ظهور نشان داده می شود
وقت ظهور منتقم راستین توست
پیوسته می نوشت «وفایی» که یاحسین
آزادگی ست شیوۀ تو ، رسم دین توست
#سیدهاشم_وفایی
شرار آه
برگشتم ازسفر گل درخون طپيده ام
اي سرو سرفراز ببين قدخميده ام
وقتي دلم به خون جگر موج ميزند
گوئي كه من به جاي تودرخون طپيده ام
بابوسه برگلوي تورفتم زكربلا
باشوق بوسه اي به مزارت رسيده ام
شمعم كه ازشرارغمت آب گشته ام
گرقطره قطره برروي خاكت چكيده ام
ازكربلا به كوفه وازكوفه تابه شام
تنها به شوق ديدن رويت دويده ام
اززخم تازيانه ندارم شكايتي
زخم زبان زكوفي وشامي شنيده ام
ازجذبه نگاه توازروي نيزه بود
باخطبه ام حماسه اگرآفريده ام
داغ رقيه تودرآن شام غم نهاد
يك داغ ديگري به دل داغديده ام
باكلو له بار غم بسويت آمدم ولي
هرگز خلل نديدو نبيند عقيده ام
اين چامه اي كه گفت«وفایی»زقول من
تنها اشاره اي بود ازآنچه ديده ام
#سیدهاشم_وفایی
پیروزی قیام
بعد از تو بهر ما همه ساز سفر زدند
فریاد الرحیل به کوه و کمر زدند
بستند دست کودک و زن را به ریسمان
آتش به جان و قلب و دل شعله ور زدند
رحمی به کودکان تو هرگز نکرده اند
با ضرب تازیانه به آنان تشر زدند
رجاله های کوفه اسیران خویش را
گاهی به تازیانه و گاهی سپر زدند
آیا خبر رساند صبا بر سرت به نی
کز پشت سر به نیزه مرا بی خبر زدند؟
سرتاسر وجود همه لطمه خورده است
گاهی به چهره گاه به دست و کمر زدند
خواندم وان یکاد برایت ولی حسین
این کوفیان شوم، سرت را نظر زدند
خون می گریست بهر مصیبات اهل بیت
سنگی که برسر همه در هر گذر زدند
آن لحظه ای که چوب ، عدو برلب تو زد
خنجر به قلب زینب خونین جگر زدند
داغ رقیه را به دل ما گذاشتند
آتش به بال کودک بی بال وپر زدند
حالا رسیده ام به همان جا که دشمنان
شمیشر برپسر مقابل چشم پدر زدند
این غم کجا برم که در آغوش یک پدر
تیر سه شعبه را به گلوی پسر زدند
وقتی زدند آتش کینه به خیمه ها
یادآور مدینه شد آتش به در زدند
آن قدر تکه تکه شدی که به جسم تو
گویی به جای نیزه وخنجر، تبر زدند
پیروز این قیام ،قیام حسینی است
در پیش زینبت ز چه دم از ظفر زدند؟
آتش گرفت جان «وفایی» که اهل بیت
در اربعین زمین و زمان را شرر زدند
#سیدهاشم_وفایی
نماز گریه
ای بی کفن ، دور از وطن ، زینب رسیده
ای جان من، جانم کنون ، برلب رسیده
مظلوم حسین مظلوم حسین مظلوم حسین جان
**
من در نماز گریه در ، حال سجودم
پیوسته گریان غریبی تو بودم
مظلوم حسین مظلوم حسین مظلوم حسین جان
**
میلی دگر زینب به این دنیا ندارد
بی تو برایم زندگی معنا ندارد
مظلوم حسین مظلوم حسین مظلوم حسین جان
**
ای هستیم بادا بقربان تن تو
شد مونس من بعد تو پیراهن تو
مظلوم حسین مظلوم حسین مظلوم حسین جان
**
همواره می سوزم زهجران رقیه
دیگر نیاید ناله از جان رقیه
مظلوم حسین مظلوم حسین مظلوم حسین جان
**
افتاده روی قبر تو اشک سکینه
بی تو چگونه من روم سوی مدینه
مظلوم حسین مظلوم حسین مظلوم حسین جان
**
امربه معروف ازتو شد احیا حسین جان
شد ازتو دین مصطفی معنا حسین جان
مظلوم حسین مظلوم حسین مظلوم حسین جان
**
#سیدهاشم_وفایی
سالار زينب
رسيده جان نثارت خميده پشت يارت
فتاده زينب تو چواشكي برمزارت
حسين سالارزينب
حسين غمخوارزينب (2)
پس ازرفتن زگلشن دلم شدغرق شيون
به سختي پركشيده نفس ازسينهْ من
حسين سالارزينب
حسين غمخوارزينب (2)
دلم شد غرق ناله رخم پرشد ز ژاله
پريشان خاطرم من زهجران سه ساله
حسين سالارزينب
حسين غمخوارزينب (2)
به خون گردن تو به هرزخم تن تو
پس ازتوهمدم من شده پيراهن تو
حسين سالارزينب
حسين غمخوارزينب (2)
غمت آرام جانم زكف برده توانم
دعا كن تاپس ازتو دگرزنده نمانم
حسين سالارزينب
حسين غمخوارزينب (2)
#سیدهاشم_وفایی
پرچم پیروزی
پیغامبران آشنا برگشتند
از کوفه و از شام بلا برگشتند
با پرچم پیروزی و آزادی و عشق
یکبار دگر به کربلا برگشتند
#سیدهاشم_وفایی
✍
اربعین
هر دلی با کاروان کـربلا همراه نیست
از مقام کعبۀ عشق و شرف آگاه نیست
تا رسیدن، آه و درد و تشنگی باید کشید
راه عشق و معرفت آنقدر هم کوتاه نیست
رهنمایی دل ما کار مـصباح الهـداست
مهر چون باشد، نیازی بر فروغ ماه نیست
فرصت عرض ادب را مغتنم باید شمرد
فرصت عرض ارادت گاه هست و گاه نیست
جان به قربان شهیدی که به زیر تیغ خصم
بر لبان تشنهاش جز ذکر "یا الله" نیست
در میان نالـههایی که ز داغش شد بلند
نالهای جانسوزتر از ذکر "وا اماه" نیست
تاچهل منزل سری بر نیزه میتابد، ولی
در بساط داغداران غیر اشک و آه نیست
بار این غم را مگر زینب کشد بر دوش خویش
ورنه کوه غم کشیدن در توان کاه نیست
با نگاه آل یاسـین چـشـمها گـریان شود
ای «وفایی» گریه بر او هیچگه دلخواه نیست
#سیدهاشم_وفایی
محشری تازه
زینب رسیده کربلای یا حیدر آمد؟
برگشت امّا چون علی از خیبر آمد!
بعد از همان طوفان که درکوفه بپا کرد
تا ساحل عشق وامید و باور آمد
یک بار دیگر محشری تازه به پا کرد
وقتی که در صحرا و دشت محشر آمد
با اشک حسرت مثل گل برخاک افتاد
فریاد زد جان برادر ، خواهر آمد
مثل همان روزی که او در قتلگه بود
گویی صدایی باز از آن حنجر آمد
خوش آمدی ای خواهر مظلومۀ من
تو رفتی ازاین جا ولیکن مادر آمد
گویی شنیدم زیر باران ناله اش را
چون ساربان در راه با انگشتر آمد
روزی که دیدم سینه ات درهم شکسته
یادم زدرد پهلو و میخ در آمد
گل ها همه جمعند واز پائین پایت
درباغ جان من شمیم اکبر آمد
آیا گرفتی کودک خود را در آغوش
گویا که از قبرت صدای اصغر آمد
همراه با گریه صدای یا اخیه
از علقمه از تربت آب آور آمد
دادی تو از نیزه توانم با نگاهت
هرگاه صبرمن زهجرانت سر آمد
می خواست زینب از فراق تو بمیرد
دردا که پیش از خواهر تو دختر آمد
از قول من بنویس باگریه«وفایی»
خوناب جان من زچشمان تر آمد
#سیدهاشم_وفایی