eitaa logo
کانال اشعارشاعروذاکراهل بیت حاج سیدهاشم وفایی
391 دنبال‌کننده
364 عکس
16 ویدیو
0 فایل
اشعار مذهبی حماسی واجتماعی
مشاهده در ایتا
دانلود
باغ گل امشب که مدینه رنگ دیگر دارد یک باغ گل وشکوفۀ تردارد گلخندۀ شادی است به لب های حسین چون دربرخود علی اصغر دارد گلشن ایثار امشب به مدینه مرغ دل پرزده است کزگلشن ایثار گلی سرزده است عیدی زکف علی اصغر گیرد هرکس به درخانۀ او درزده است عطر حضور ازعطر حضورتوملائک مستند وز مژدۀ میلاد تو شادان هستند روزی که قماط برتنت پیچیدند شیرازۀ عشق وعاشقی را بستند
میلادیه حضرت جوادالائمه علیه السلام طلوع سحر بیا به باغ که بار دگر تماشایی است بهار وسبزه وگل برگ وبر تماشایی است بیا به ساحت سبز چمن که از گل سرخ گرفته بار دگر زیب وفر تماشایی است زرنگ وبوی گلستان احمدی باشد شکوفه زار بهاران اگر تماشایی است گذشت شام سیاه و دمید نور سحر بیا ببین که طلوع سحر تماشایی است اگرسپهر ولایت شده است نورانی جمال وجلوه ی شمس وقمر تماشایی است زکوچه های مدینه جواد می گذرد زفیض مقدم او رهگذر تماشایی است اگر چه دیدن این گل بود تماشایی به وقت جود وکرم بیشتر تماشایی است بیا به تهنیت ثامن الائمه رویم که درکنار پسراین پدر تماشایی است دلم هوای حریمش نموده همسفران خدا نصیب کند این سفر تماشایی است ندیده ای تو «وفایی» حریم پاکش را به پیش دیده ی اهل نظر تماشایی است
چشمۀ فیاض خبر آمد که امام گُل ما خرسند است هشتمین شمس ولایت به لبش لبخند است «طَلَعُ البَدر عَلینا» به لبش زمزمه دارد غرق سیمای فروزنده ی این فرزند است   چشم بد دور شود تا که از این غنچه ی نور دست رضوان گلستان جنان اسپند است   ز آسمان هر ملکی سوی زمین آمده است گل به خاک قدم اطهر او افکند است صدف بحر امامت گهری آورده که به چشم همگان  گوهر بی مانند است جود یک فیض از این چشمه ی فیّاض بود نور این مهر جهانتاب خدا  پیوند است علم و حلم و شرف و فضل و مروّت ز ازل تا ابد بر در بیت الشرفش پابند است منزلت یافته از همّت او صبر و امید عشق با او ز ازل همدم و خویشاوند است راه نورانی او هست همان راه بهشت هرکسی پیرو او گشت سعادتمند است حُرمت اوست که حاجت ز خدا می گیرم نام او محضر حق، پاکترین سوگند است تلخ کامی جهان رفت «وفایی» از یاد نام شیرین جواد است که بِه از قند است  
جلوه ی خدایی مدینه آینه ای غرق روشنایی داشت شب ولادت تو نور کبریایی داشت زمین ز یمن وجود مطهرت چون عرش به چشم اهل ولا، جلوه ی خدایی داشت شمیم روح فزایت دل از محبان برد نسیم کوی تو آهنگ دلربایی داشت به آسمان هدایت نهم ستاره دمید که خلق را ز خدا نور رهنمایی داشت به پاس آمدنت، باغبان گلشن قدس زاشک ،دسته گل ازبهر رونمایی داشت کبوتر دل یاران اسیر غم ها بود نسیم مقدم تو مژده ی رهایی داشت تویی جواد و ز جود تو بهره ور گردید ز بذل و جود تو هرکس که آشنایی داشت همیشه دست یداللهی تو در همه جا زعقدة دل عارف گره گشایی داشت پناه برد ز امواج خشم طوفان، نوح برآن سفینه که لطف تو ناخدایی داشت ز بی نیازی خود منت از فلک نکشد هرآن که بردر تو کاسة گدایی داشت به سایه ی دگران کی رود ،که این ذرّه از آفتاب تو امید روشنایی داشت دلم به مهر تو پیوسته بود از آغاز کجا زخاک قدومت سرجدایی داشت هماره شکرخدا بر لبان او جاری ست از آن زمان که ولای تو را« وفایی» داشت
رباعیات میلاد جواداهلبیت ای دوست مراد اهل‌بیت آمده است یک گل زنژاد اهل بیت آمده است امروز تمام سائلان می گویند میلاد جواد اهل بیت آمده است بذر سحر امشب که جواد قامت افراشته است با جلوة خود بذر سحر کاشته است گر غرق به نوراست زمین، شمس شموس گلبوسه ز روی ماه برداشته است عیدی درمانده ام از دوست فرج می طلبم سرخط سفر به سوی حج می طلبم من عیدی خود را شب میلاد جواد از درگه ثامن الحجج می طلبم دستة گل گنجینه ای از جود وسخا آوردند آئینه ای از صدق وصفا آوردند با خلق جواد اهل بیت از فردوس یک دستة گل بهر رضا اوردند جشن میلاد امشب که شکفته ست گل یاد جواد شادند فرشتگـان زایجاد جواد ای کاش که ثامن الحجج برهمگان عیدی بدهد به یمن میلاد جواد
سرود میلاد پیک شادی امشب از راه مراد آمده است گل بریزید جواد آمده است * همه جا شادی وشوروهمهمه برپا شد برلب اهل ولا ز زمزمه غوغا شد دل سودا زده ی ما زشعف شیدا شد دل ما رفته وشاد آمده است ** پیک شادی زده سر گر به حرمخانه ی دل زین خبر نور فشانده است به کاشانه ی دل این پرستو خبر آورده ز جانانه ی دل خبر آورده جواد آمده است * ای گدایان همه برخاک رهش بنشینید چشم دل باز کنید ورخ او را بینید همه از باغ عطا وکرمش گل چینید مظهرجود و وداد آمده است ** سخن از شادی واز شور ومسرت گوئید همچو بلبل همه از عشق ومحبت گوئید بر ولی نعمت خود باز تهیت گوئید منجی ما به معاد آمد است
مولود کعبه باز امشب گُلبن امید ما گُل می دهد باغ سرسبز دل اهل ولا گُل می دهد گرفضا آکنده ازعطربهشتی می شود گلشن توحید وایمان ووفا گُل می دهد کعبه دیوارش چوغنجه لب به خنده واشود تابه دست بانوی گلها خدا گُل می دهد ازحرم وقتی که می آیدبرون بعدازسه روز مادری شادان به دست مصطفی گُل می دهد ازلب غنچه گلاب وعطرقرآن می چکد مصطفی ازباغ لب برمرتضی گُل می دهد مقدم مولودکعبه تاکه گلباران شود حق زجنّت برملائک درسما گُل می دهد دامن بنت اسدشدکهکشان نورو باز آسمان براوبه رسم رونما گُل می دهد جبرئیل ازآسمان نادعلی دارد به لب گل به دامن دارد وبرماسوا گُل می دهد عرش عطرآگین شود ازنکهت اشک علی چون به محبوبش به محراب دعا گُل می دهد گه به رخساریتیمان می زندگلبوسه ای گه به دست مستمندی بی نوا گُل می دهد ای محبّان گل توحید، ازمهرعلی گلفروش آفرینش برشما گُل می دهد روزبی برگی چه کس جزاوبدست دوستان ازبهشت آرزوها و وفا گُل می دهد گُلبنی راپرورش داده به گلزارامید کزبرای حفظ دین درکربلا گُل می دهد گرچه خارم دربهشتش،لیک این باغ امید بر«وفائی»ازوفا،صبح و مسا گُل می دهد
اسدالله پیک شادی بشرتاکه زدر می آید زآسمان بهربشر باز خبرمی آید همه ذرات به وجد آمده اند وگویا شوقی از شعشعۀ شمس وقمر می آید سه شب وروز همه منتظران می گویند عاقبت از صدف کعبه گهر می آید خبراز بارش انوار هدایت دارد اعتکافی که درآن جا به نظر می آید این بشر کیست که گویند همه خلق جهان ها علی بشر کیف بشر می آید هاتفی برهمۀ اهل ولا زیبا گفت صدوده مرتبه باید که علی مولاگفت ردّ پایی که به دیوار حرم جا مانده است راه حلیّ است که برحلّ معما مانده است جزعلی کیست که درخانۀ توحید سه روز میهمان حرم حیّ تعالا مانده است ازحرم آمده بیرون و نگاه احمد مثل خورشید براو غرق تماشا مانده است لب قرآنی او را به دو بوسه بوسید بازهم تشنۀ یک بوسه درآنجا مانده است مثل آئینۀ حیرت زده ای جبرائیل مات ودلدادۀ آن صحنۀ زیبا مانده است حرم الله از او آینه ای پُر نور است هرفرشته به زمین بوسی او مأمور است کعبه با زمزم جوشنده علی می گوید آسمان با دل آکنده علی می گوید بی علی هیچ کسی راه به جایی نبرد هرکه دارد دل ارزنده علی می گوید جزعلی نیست یدالله ، که در ملک وجود هرکسی که شده درمانده علی می گوید میکند سیر علی الله درآفاق جهان سرفرازی که سرافکنده علی می گوید این مسیحا شدن عیسی مریم ازچیست؟ مرده را گرکه کند زنده، علی می گوید راز اعجاز مسیحا زتولای علیست بهتراز عطر جنان عطر نفسهای علی است بس که گل برسر تو خیل ملک می ریزد دسته دسته گل شادی زفلک می ریزد صف به صف خیل فرشته به زمین می آید پر زخاک قدم تو زملک می ریزد ساقی چشمۀ توحید به جام جانت شهدی از ساغر الله معک می ریزد ای مه سیزدۀ ماه رجب لطف خدا سیزده بار براین سفره نمک می ریزد جزتو از چشمۀ کوثر چه کسی درمحشر برجگرسوختگان آب خنک می ریزد هرکه جانش تهی از شعشعۀ مهرشماست میتوان گفت که لب تشنۀ صحرای جزاست من کیم تاکه زحالات شما دم بزنم آمدم تا ز روایات شما دم بزنم همه نورید و درانوار الهی محوید حد من نیست ز آیات شما دم بزنم باید از اشک وضو داشته باشم که دمی بتوانم زعبادات شما دم بزنم کاش درمسجد کوفه بنشینم یک روز تا که از ذکرمناجات شما دم بزنم من که جزخیرندیدم زشما درهمه عمر بهتر آنست زخیرات شما دم بزنم کرمی کن زدل ماهمه رفع غم کن نذر این سائل درمانده یکی خاتم کن بال جبریل امین فرش ره پای توبود راه شیری متبرک به قدمهای تو بود درجهان هیچ کسی درخورشأن تونبود یک نفر بود فقط فاطمه همتای توبود شجره نامۀ تو آیۀ تطهیرنُبی است هل اتی پرتوی از جلوۀ تقوای توبود اسد اللهی وعین اله و وجه الهی این همه نکته ای از علم الا سمای توبود غزوات تو همه عطر خدایی دارد که خدا شاهد دستان توانای توبود کاش برجان ودلم عطر خدایی بزنی مُهر بر نامۀ اعمال «وفایی» بزنی
محرم حرم قرار شد که بیایی چراغ دین بشوی به روی چمبر ایمان ودین نگین بشوی شکفتن تو خبر برهمه جهان داده است که دلنوازترین گل به باغ دین شوی خدا تو را به حرم میهمان خود فرمود که محرم حرم رب العالمین بشوی تو لب به خواندن قرآن گشودی و دیدند که آمدی نفس ختم مرسلین بشوی تو آمدی که به راه تجلی اسلام امین ومحرم پیغمبر امین بشوی رسیده ای زجنان تا برای اهل یقین شکوفه بارترین گلشن یقین بشوی سعادتی است برای بشر که چندین سال چنین بیایی ومهمان درزمین بشوی تو آمدی که به باغ شرافت وتوحید نسیم مرحمت رحمت آفرین بشوی کلید باغ بهشت است درکفت اما بناست ساکن کاشانه ای گلین بشوی پس ازپیمبر رحمت ترا خدا می خواست امیر ملک تمامی مسلمین بشوی به قاف منزلت تو نمی رسد جبرئیل خدا اراده نموده که بی قرین بشوی قسم به جلوۀ تقوا که آمدی مولا طلایه دار سحرگاه متقین بشوی اراده کرد خدا تا یدالهش باشی که دست لطف الهی در آستین بشوی «وفایی» از سر اخلاص آرزو دارد شفیع اهل یقین روز واپسین بشوی
عطرصلوات توحیدری وعشق بود مذهب تو با ذکر خـدا شروع شدمطلب تو گویند محمد زده بوسه به لبت عطر صلـوات می رسد ازلب تو
نگین افلاک درماه رجب ازصدفی پاک رسید یک گوهر دیگری زلولاک رسید خورشیداگر نظربه کعبه دارد دادنـد خبر نگین افلاک رسید