💜 تعقل و #شهود
داستانی وجود دارد که زمانی جنگلی آتش گرفته بود. یک مرد نابینا و مردی افلیج در آن جنگل زندگی میکردند. مرد کور نمیتوانست ببیند، میتوانست بدود، ولی دویدن بدون اینکه بدانی به کجا میدوی کاری خطرناک است، خصوصاً وقتی که آتش همهجا را فراگرفته است.
مرد افلیج نمیتوانست راه برود، ولی میتوانست ببیند. بنابراین مرد نابینا، مرد افلیج را بر پشت خود سوار کرد و مرد افلیج موافقت کرد که برای او ببیند تا او بتواند بدود! در این ترکیب آنان توانستند از جنگل و آتش بگزیزند!
تعقل نیمه است،
شهود نیز نیمه است.
شهود نمیتواند بدود، فقط یک برق ناگهانی است. حتی نمیتواند یک منبع الهام مداوم و پیوسته باشد. و تعقل نیز در تاریکی دستوپا میزند و همیشه به این دست و پا زدن ادامه میدهد. «پراتیبا» در زبان سانسکریت به معنای یک ترکیب و یک رفتن به فراسو است.
اگر خیلی عقلانی باشی، چندین چیز را در زندگی از کف میدهی که بسیار زیبا هستند: تو قادر نخواهی بود از شعر لذت ببری، نخواهی توانست از آوازخواندن لذت ببری، نمیتوانی رقصیدن را جشن بگیری. اینها به نظر قدری احمقانه میرسند، کمی از تو فروتر هستند! تو بالاتر از این چیزها ایستادهای، خودت را پس میکشی، و سرکوبشده باقی خواهی ماند و انرژی تو در رنج خواهد بود.
اگر فقط شهودین باشی، قادر خواهی بود که لذت ببری، ولی نخواهی توانست زیاد به دیگران کمک کنی، زیرا کمبود ارتباطات خواهی داشت؛ شاید قادر باشی که خودت زندگی زیبایی داشته باشی، ولی قادر نخواهی بود دنیایی زیبا را در اطراف خودت خلق کنی، زیرا این کار فقط توسط تعقل ممکن خواهد بود.
زمانی که علم و شعر دیدار کنند، آنگاه دنیایی کامل ممکن هست. وگرنه، تعقل به سرزنش شهود ادامه میدهد و شهود پیوسته تعقل را سرزنش میکند. شهود فکر میکند که تعقل «عجیب» است - تعقل فکر میکند که شهود «عجیب» است.
هر کدام به تنهایی عجیب و ناکارامد هستند. اما با هم که باشند، یک ارکستر بزرگ، یک هماهنگی بزرگ خلق میکنند.
#کانال_شفای_زندگی💛🕉🔮
#ارسال_مطالب_با_لینک_مجاز_است
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
─═हई🍂🧡🍂ईह═─
@shafayzndgi