۴ مهر ۱۴۰۲
🔆ثروتمند
⚡️هوا بدجورى طوفانى بود و آن پسر و دختر کوچولو حسابى از سرما مچاله شده بودند. هر دو لباس هاى کهنه و گشادى به تن داشتند و پشت در خانه مى لرزیدند. پسرک پرسید: ببخشین خانم! کاغذ باطله دارین؟
⚡️کاغذ باطله نداشتم و وضع مالى خودمان هم چنگى به دل نمى زد و نمى توانستم به آن ها کمکی کنم. مى خواستم یک جورى از سر خودم بازشان کنم که چشمم به پاهاى کوچک آن ها افتاد که توى دمپایى هاى کهنه کوچکشان قرمز شده بود.
گفتم: بیایین تو یه فنجون شیرکاکائوى گرم براتون درست کنم.
⚡️آن ها را داخل آشپزخانه بردم و کنار بخارى نشاندم تا پاهایشان را گرم کنند. بعد یک فنجان شیرکاکائو و کمى نان برشته و مربا به آن ها دادم و مشغول کار خودم شدم.
⚡️زیر چشمى دیدم که دختر کوچولو فنجان خالى را در دستش گرفت و خیره به آن نگاه کرد. بعد پرسید: ببخشین خانم! شما پولدارین؟
نگاهى به روکش نخ نماى مبل هایمان انداختم و گفتم: من؟ ه نه!
⚡️دختر کوچولو فنجان را با احتیاط روى نعلبکى گذاشت و گفت: آخه رنگ فنجون و نعلبکى اش به هم مى خوره.
⚡️آن ها در حالى که بسته هاى کاغذى را جلوى صورتشان گرفته بودند تا باران به صورتشان شلاق نزند، رفتند.
⚡️فنجان هاى سفالى آبى رنگ را برداشتم و براى اولین بار در عمرم به رنگ آن ها دقت کردم. بعد سیب زمینى ها را داخل آبگوشت ریختم و هم زدم. سیب زمینى، آبگوشت، سقفى بالاى سرم، همسرم، یک شغل خوب و دائمى، همه این ها به هم مى آمدند.
⚡️صندلى ها را از جلوى بخارى برداشتم و سرجایشان گذاشتم و اتاق نمیدن کوچک خانه مان را مرتب کردم. لکه هاى کوچک دمپایى را از کنار بخارى، پاک نکردم. مى خواهم همیشه آن ها را همان جا نگه دارم که هیچ وقت یادم نرود چهارم آدم ثروتمندى هستم.
#داستان
#تلنگر
@shafigh_313
۴ مهر ۱۴۰۲
۴ مهر ۱۴۰۲
۴ مهر ۱۴۰۲
۵ مهر ۱۴۰۲
❤️ امام رضا علیه السلام:
🔸️بکوشید که زمانتان را به چهار بخش تقسیم کنید:
1- زمانی برای مناجات با خدا
2- زمانی برای تأمین معاش [کسب روزی]
3- زمانی برای معاشرت با برادران و معتمدانی که عیب هایتان را به شما می شناسانند و در دل شما را دوست دارند.
4- و ساعتی برای کسب لذّت های حلال. با بخش چهارم توانایی انجام دادن سه بخش دیگر را به دست می آورید.
📚فقه الرّضا علیه السلام، ص۳۳۷
#حدیث
#زمان_را_تقسیم_کنیم
@shafigh_313
۵ مهر ۱۴۰۲
۵ مهر ۱۴۰۲
🌷آیت الله مجتهدی تهرانی:
گاهی انسان باید بنشیند و با نفس خود حساب و کتاب کند پدر ما را این #نفس در می آورد. به نفس خود بگوید: تاڪی؟ چـــــقدر؟!
بس است دیگر به فکر خودت باش
#تلنگر
#بس_است_دیگر!
#به_فکر_خودت_باش!
@shafigh_313
۵ مهر ۱۴۰۲
🌸سه چیز هست.
✨که آدم از دیدنش سیر نمیشه
🌸جاده
✨آسمون
🌸دریا
🤲الهی جاده زندگیتون سبز
🌸آسمون وجودتون آبی
✨دریای دلتون آروم باشه
#نیایش_صبحگاهی
@shafigh_313
۵ مهر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ چرا نماز بخوانیم وقتی همیشه میشود با خدا حرف زد؟!
‼️ من نماز نمیخوانم ولی ارتباط عاشقانهای با خدا دارم!
و...
📌اگر این سوالها برای خود شما یا فرزندان و اطرافیان شما مطرح شده است، این پاسخ را از دست ندهید
🎙دکتر سید محسن میرباقری
#سخنرانی_کوتاه
@shafigh_313
۵ مهر ۱۴۰۲
۵ مهر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ چقدر با خدا رفيقی؟!
چقدر شکرگزاری میکنی بابت نعمتاش؟!
✳️ آیت الله ناصری(ره)
#سخنان_ناب_علماء
@shafigh_313
۵ مهر ۱۴۰۲
۶ مهر ۱۴۰۲
۶ مهر ۱۴۰۲
✍امام رضا علیهالسلام:
هر كه غم و نگرانى مؤمنى را بزدايد خداوند در روز قيامت گره غم از دل او بگشايد
📚الکافي ج2 ص200
#حدیث
@shafigh_313
۶ مهر ۱۴۰۲
27.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
🕌 داستان نماز پیرمرد کرواتی
این داستان رو تا آخر گوش کنید و لذت ببرید
#داستان
@shafigh_313
۶ مهر ۱۴۰۲
۶ مهر ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 هر چه هست از امام زمان (ع) است ...
📽 سخنان حکیمانه حضرت
آیت الله العظمی وحیدخراسانی
(مدظله)
👌 بسیار شنیدنی
#سخنرانی
#امام_زمان
@shafigh_313
۶ مهر ۱۴۰۲
۶ مهر ۱۴۰۲
☘ آیت الله بهجت (ره) :
👌 هیچ عملی به اندازه ی صلوات نمی تواند به اموات کمک کند و به دادِ آن ها برسد.
#صلوات_برای_اموات
@shafigh_313
۶ مهر ۱۴۰۲
✳️ داستانی عبرت انگیز در مورد (اثر بداخلاقی)
یکی از بزرگان اصفهان خدا رحمتش کند معلم علم اخلاق بود و همه رویش حساب می کردند.
وی در میان مردم زود عصبانی می شد، ولی در خانه اش را نمی دانم...
یادم نمی رود با وجود این که به من لطف داشت، یک وقت چرایی گفتم که به من برگشت و زود هم پشیمان شد!
مقداری عصبانی منش و بداخلاق بود، خودش مثل باران گریه می کرد..
می گفت: "شبی در خواب دیدم که مُردم و مرا در قبر گذاشتند، ناگهان سگ سیاهی آمد و بنا بود که همیشه با من باشد!! در همان خواب حس کردم که این سگ سیاه، بداخلاقی های دنیای من است که به این صورت در آمده و تمثُّل پیدا کرده است..."
مثل باران گریه می کرد و می گفت: "خیلی ناراحت بودم که حالا چطور می شود...که یک دفعه دیدم آقا امام حسین (علیه السلام) آمدند..."
البته بگویم که این آقا با آن که از علمای بزرگ اصفهان بود، اما ارادت خاصی به اهل بیت (علیهم السلام) داشت و در جلسات خصوصی روضه شرکت می کرد و به منبر می رفت و می گفت: "برای این که از روضه خوان های امام حسین محسوب شوم منبر میروم و روضه میخوانم"
می فرمود: "فهمیدم که برای آن نوکری که به این خاندان داشتم، آقا امام حسین (علیه السلام)به فریادم رسیده، به آقا امام حسین عرض کردم که این سگ چطور می شود؟ فرمودند: من تو را از دستش نجات میدهم...و با اشارهای که به او کردند، jرفت.
از خواب بیدار شدم. نظیر این قضیه را زیاد داریم..!
📚جهاد با نفس (استاد مظاهری)
#داستان
@shafigh_313
۶ مهر ۱۴۰۲
۶ مهر ۱۴۰۲
۶ مهر ۱۴۰۲
۷ مهر ۱۴۰۲
❤️مولا جان بیا...
دلها به یاد تو می تپد و روشنی نگاه منتظران به افق خورشید ظهور توست...
ای برترین افق برای پرواز پرندگان آرزو !!
ای تجلی آبی ترین آسمان امید !!
ای منتهای برترین خیال هستی !!
ای آرمان همه چشم انتظاران !!
دنیا نیازمند ظهور توست، و قلب انسانها به شوق زیارت روی دلربای تو می تپد.
ای قلب عالم امکان !!
❣️اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الفرج
#گفت_وگوباامام_زمان
@shafigh_313
۷ مهر ۱۴۰۲