eitaa logo
شاگرد استاد 🇵🇸
433 دنبال‌کننده
204 عکس
111 ویدیو
7 فایل
﷽ ∞ شاگردان مکتب امیرالمؤمنین ﴿؏﴾ 🌱 📍اینجا ساده بخونید و متفاوت 👇🏻 _ اسلام شناسی _ مسلمان تراز _ جریان شناسی سیاسی _ آرمان فلسطین _ مقدار زیادی علم به درد بخور 📪ناشناس: https://daigo.ir/secret/434196413 🤝حرفامون: @ham_shagerdi
مشاهده در ایتا
دانلود
•صَلَی‌اللهُ‌عَلَیْک‌یَا‌أَباعَبدِالله نوکــر همیشــه بعدِ نجـف ، کربلا رَود یعنی غدیر، اذن‌دخول است... 🖤 🏴 ۲ روز تا محرم 💠 @shagerde_ostad
شد، شد؛ نشد، ماییم و روضهٔ اباعبدالله 💔 💠 @shagerde_ostad
• 🔸با خودم که دو دوتا چهارتا می‌کنم، می‌بینم آدمیزاد دوتا قلب دارد شاید.. یکی قلب انسانی و آن یکی قلب الهی؛ 🔹مثلا گاهی به محرم که فکر می‌کنم، و صفر، و اربعین، و کربلا، قلب انسانی‌ام بوی جاماندگی می‌شنود؛ بوی جدایی، بوی گریه از درد فراق؛ و دلم تیر می‌کشد از غصه.. 🔸اما آن یکی قلبم، قلب الهی‌ام، اسم محرم که می‌شنود، جامانده‌ترین هم که باشد، سر، بلند می‌کند و سینه ستبر! 🔹قلب الهی‌ام می‌گوید، محرم، نه فصل «رفتن» است، نه فصل «جاماندن»! محرم فصل «رساندن» است! 🔸جسم، کربلا باشد یا مشهد، نجف باشد، یا دورترین نقطه عالم، باید روح را به حسین رساند! باید عمود، به عمود، جان کند، برای رسیدن به حسین. 🔹فرقی نمی‌کند، مسیرت نجف باشد به کربلا، یا خانه به اداره و مغازه و دانشگاه.. هرکسی، از هرجای عالم باید خودش را به حسین برساند؛ چه با تن، چه با جان؛ باید کاری کرد برای حسین، و به عشق حسین.. 🔸که در مکتب حسین، هرآن‌که عباسِ شهید نشد، می‌شود زینبِ مبلغِ مُبیّن. 🔻اینجا، جاماندن، بی‌معنی‌ترین اتفاق دنیاست.. 📍 اینجا، چند قدمی ✍ شاگرد استاد ________ 💠 اینجاازعلی‌بخوانیدوآل‌علی‌(؏) 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
• ▪️کاروان اباعبدالله تو مسیر کربلا بودن که یه خیمه توجهشـون رو جلب کرد. پرسیدن: این خیمه مال کیه؟ یه نفر گفت: عبیدالله‌ بن‌ حر جُعفی. اباعبدالله یه نفر از قوم و قبیله‌ی ابن حر، به نام حجاج بن مسروق رو فرستادن تا از ابن حر دعوت کنه که به اونها ملحق بشه. ▪️حجاج اومد پیش ابن حر؛ سلام کرد و گفت: پسر حر! مژده‌ای برات دارم که اگه شایسته پذیرشش باشی خداوند جایگاه بزرگی بهت میده! ابن حر گفت: چه مژده‌ای داری؟ حجاج گفت: سرورم حسین بن علی از تو دعوت کرده که به ما ملحق بشی! ▪️ابن حر گفت: من از کوفه اومدم بیـرون، چون می‌ترسیدم، نکنه حسین‌ بن علی وارد کوفه بشـه و من کمکش نکنم! مردم کوفه همه از ترس مرگ، یا به شوق سکه‌های ابن زیاد، پشت امام رو خالی‌کردن.. برگرد پیش آقا و این‌ها رو بهشون بگو. ▪️حجاج برگشت و همین‌ها رو به حضرت گفت. اباعبدالله چند نفر از یارانشون رو برداشتن و با هم به خیمه ابن حر اومدن. ابن حر گرم و صمیمانه ازشون استقبال کرد. ▪️امام حسین داخل خیمه نشستن و فرمودن: ابن حر! همشهری‌های تو این نامه‌ها رو برای من نوشتن، از ما دعوت کردن که به شهرشون بیایم و گفتن در کنار ما با دشمنانمون مبارزه می‌کنن. اما بعید می‌دونم که سر قولشون بمونن؛ چون اونها در قتل پسرعموی من مسلم همکاری کردن و برای بیعت گرفتن از من با ابن زیاد متحد شدن. اما تو ابن حر!... ▪️خدا بابت گناهان گذشته‌ات و کارهایی که کردی، از تو بازخواست می‌کنه. من ازت می‌خوام که توبه کنی و به ما ملحق بشی. اگه حقمون رو به ما دادن که خدا رو شکر می‌کنیم و می‌پذیریم؛ اما اگه ندادن و ما رو به شهادت رسوندن، تو در مسیر حق همراه ما بودی و در هر صورت ضرر نمی‌کنی! ▪️ابن حر گفت: یابن رسول‌الله! اگه تو کوفه افرادی بودن که به شما کمک می‌کردن، من هم می‌اومدم و با جون و دل براتون می‌جنگیدم؛ ولی حالا که وضعیت این جوریه، خواهش می‌کنم این رو از من نخواید! به جاش اسب و شمشیرم رو بهتون میدم ان شاءالله که به دردتون می‌خورن. ▪️اباعبدالله فرمودن: ابن حر ما کمک تو رو خواستیم نه اسب و شمشیرت! ما نیازی به اموال تو نداریم؛ من از پیامبر شنیدم که فرمودن هر کس بشنوه اهل بیت من کمک می‌خوان و توجهی نکنه، خدا اون فرد رو با صورت به جهنم می‌‌ندازه. اگه نمی‌خوای به ما کمک کنی، لااقل از خدا بترس و به دشمنانمون هم کمک نکن! ابن حر گفت: نه آقاجان ان شاءالله این طوری نمیشه... ▪️چند سال گذشت؛ مصعب بن زبیر راهی جنگ با مختار شد. ابن حر خواست همراهش بره اما مصعب از خیانت اون ترسید و زندانی‌اش کرد. ▪️وقتی ابن حر از زندان آزاد شد سیصد نفر رو جمع کرد تا علیه مصعب، شورشی راه بندازه. اما یارانش اون رو تنها گذاشتن، و ابن حر از ترس خشم مصعب، خودش رو در فرات غرق کرد... 📚 منابع: _ فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 130-132 _ تاریخ طبرى، ج 4، ص 307-308 _ بحارالانوار، ج 44، ص 379 _ الاعلام، ج ۴، ص ۱۹۲ ________ 💠 اینجاازعلی‌بخوانیدوآل‌علی‌(؏) 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
• آقا سلام ماه شروع شد 🖤🥀 @shagerde_ostad
•صَلَی‌اللهُ‌عَلَیْک‌یَا‌أَباعَبدِالله بدنم نقش زمین است میا کوفه حسیــن خواهش‌مسلمت‌این‌است‌میا‌کوفه‌حسین 💔 💠 @shagerde_ostad
• ▪️وارد مسجد شد و با درموندگی به مردم نگاه می‌کرد. چشمش افتاد به مسلم بن عوسجه. شنیده بود این مرد برای حسین بن علی بیعت جمع می‌کنه. رفت سراغ مسلم و گفت:«سلام برادر. من از اهالی شامم...» نتونست جلوی گریه‌اش رو بگیره. بلند بلند گریه می‌کرد!.. ▪️مسلم بن عوسجه گفت:«چی شده برادر مشکلی داری؟» مرد شامی گفت:«من از شیعیان آقام علی بـن ابی طالبم؛ ثروت زیادی دارم! شنیدم دارن برای مولامون حسین بیعت جمع می‌کنن؛اومدم تا هم بیعت کنم، هم این سه هزار درهم رو بدم به نماینده امام تا باهاشون سپاهش رو جمع کنه و پدر این ابن زیاد ملعون رو در بیاره! اما من هرچی می‌گردم جناب مسلم بن عقیل رو پیدا نمی‌کنم!» و دوباره شروع کرد به گریه کردن! ▪️مسلم بن عوسجه، خیلی خوشحال شد. گفت: «ایشون به خاطر تهدید ابن زیاد مخفی شدن. من می‌تونم تو رو ببرم پیش ایشون فقط باید بهم قول بدی که این راز بین خودمون بمونه و درمورد مخفیگاه سفیر امام با هیچ کس صحبت نکنی!» مرد شامی قول داد و قسم خورد که با هیچ کس در این مورد حرفی نزنه. ▪️مرد شامی رو بردن به خونه‌ی هانی؛ با مسلم بن عقیل دیدار کرد و تمام سه هزار درهم رو تحویل جناب مسلم‌ داد. بعد از اون روز، مرد شامی شد یکی از افراد معتمد و همیشه حـاضر در جلسات مخفی شیعیان. همیشه کنار مسلم بن عقیل بود و نظرش برای همه محترم.. ▪️مدتی گذشت و هانی بن عروه به دستور ابن زیاد احضار شد. ابن زیاد بهش گفت: «حالا دیگه علیه ما با فرستاده حسین متحد میشی و نقشه قتل ما رو می‌کشی؟» هانی یه لحظه جا خورد که ابن زیاد چطوری از همچین چیزی خبر داره؟ اما خودش رو جمع و جور کرد و گفت: «نمی‌دونم راجع به چی حرف میز‌نی؟ فرستـاده حسین به من چه ربطی داره؟ من چرا باید بخوام تورو بکشم؟!» ▪️ابن زیاد با پوزخند گفت: آها! که خبر نداری! مَعقَل بیا داخل! معقل گفت: بله یا امیـر، و وارد شـد. هانی با دیدن معقل خشکش زد! معقل، غلام ابن زیاد، همون مرد شامی بود که اون همه پول برای کمک به قیام آورد و تمام مدت تو جلسات سری خودشون راهش داده بودن!.. ▪️ابن زیاد با کمک گزارش‌های معقل، هانی رو به شهادت رسوند تا به مردم بفهمونه ما به هانی که این همه نفوذ و قدرت داشت هم رحم نکردیم شما که جای خود دارین! در نهایت مردم از ترس جونشون جناب مسلم‌ بن‌ عقیل رو تنها گذاشتن و باعث شهادت ایشون شدن.. 📚 منابع: - ارشاد شیخ مفید، ج ۲، ص ۴۸_۴۵ - تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۶۵_۳۵۹ - الکامل، ج ۴، ص ۲۸ و ۴۰ ________ 💠 شاگردِ استاد (؏) بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
c8a882070f899ba8f8e1bc639cfc700b.mp3
23.77M
روضه شب دوم با نوای حاج مهدی رسولی @shagerde_ostad
•صَلَی‌اللهُ‌عَلَیْک‌یَا‌أَباعَبدِالله پیغمبر اکرم (ص) فرمود: إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَینِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً! برای شهادت حسین علیه‌السلام، چنان داغی در قلب‌های مؤمنین است که هرگز سرد نخواهد شد!... 🖤🥀 | مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 10، ص 318 💠 @shagerde_ostad
• سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی شبیه کشتی نوحی، نه! مهربان تر از اویی که حرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود حسین فاطمه! می‌گفتم اشتباه گرفتی من آمدم که تو را با سپاه و تیر بگیرم مرا به تیر نگاهی تو بی سپاه گرفتی بگو چرا نشوم آب که دست یخ‌زده‌ام را دویدی و نرسیده به خیمه‌گاه گرفتی چنان تبسم گرمی نشانده‌ای به لبانت که از دل نگرانم مجال آه گرفتی رسید زخم سرم تا به دستمال سفیدت تو شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی | قاسم صرافان پ.ن: تابلوی «مرا دریاب ارباب» اثر استاد ________ 💠 شاگرد استاد ﴿؏﴾ بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
• ▪️صدای اباعبدالله بلند شد: آیا فریادرسی هست که به فریاد ما برسه؟ آیا کسی هست که شر این قوم رو از حرم رسول الله دور کنه؟ ▪️حر تنش لرزید! چشم‌هاش پر از اشک شد.. اشک‌هاش رو پاک کرد، یه نفس عمیق کشید، رفت جلوی عمر سعد و گفت: عمر تو واقعا می‌خوای با این خانواده بجنگی؟! عمر گفت: بله که می‌جنگم! اونم یه جنگی که کمترین اتفاقش قطع شدن سرها و دست‌ها باشه! ▪️حر گفت: خب حسین میگه یا طبق دعوتمون بذاریم وارد کوفه بشه یا بذاریم بره یه جای دیگه! چرا یکی از پیشنهادهاش رو قبول نمی‌کنی؟ عمر سعد گفت: اگه دست من بود قبول می‌کردم، ولی ابن زیاد کوتاه نمیاد. ▪️حر سوار اسبش شد و یکم از سپاه فاصله گرفت؛ بالاخره تصمیمش رو گرفته بود؛ یکی از سربازهای عمر سعد رو سر راهش دید. نخواست از همون جا درگیر بشه؛ باید اول خیالش راحت می‌شد که امام حلالش کرده.. به اون سرباز گفت برو به اسبت آب بده تشنه است. سرباز با تردید به حر نگاه کرد، یه چشمی گفت و رفت. ▪️حر اسبش رو حرکت داد به سمت سپاه امام حسین؛ یه نفر به اسم مهاجر، حر رو دید. گفت: حر کجا میری؟ می‌خوای به حسین حمله کنی؟ حر سرش رو انداخت پایین و هیچی نگفت! مهاجر گفت: حر این چه قیافه‌ایه؟ چرا رنگ و روت پریده؟ چرا شبیه کسایی که مرض رعشه دارن می‌لرزی؟ به خدا اگه به من می‌گفتن شجاع ترین مردان عرب رو اسم ببر یکی‌شون تو بودی. حالا چت شده؟ ▪️حر گفت: خودم رو بین بهشت و جهنم مخیر می‌بینم، ولی خدا می‌دونه اگه تیکه تیکه‌ام کنن و آتیشم بزنن انتخابم چیزی جز بهشت نیست! ضربه‌ای به اسب زد و با سرعت رفت سمت سپاه امام حسین! ▪️به نزدیکی سپاه اباعبدالله که رسید سپرش رو آورد پایین، دستاش رو گذاشت روی سرش؛ و سلام کرد. ▪️یاران امام راه رو براش باز کردن تا جلو بیاد. بعضی‌ها میگن به نشانه شرمندگی پوتین هاش رو از گردنش آویزون کرده بود.. ▪️با سر پایین و چشم‌های خیسش اومد پیش امام حسین؛ گفت آقا من همونی‌‌ام که راه شما رو بستم... من بودم که باعث شدم خانواده شما بترسن.. من بودم که شمارو آوردم تو این بیابون خشک و بی‌آب... من باعث این عطش امروز شما شدم... آقا من فکر نمی‌کردم کار به اینجا بکشه!.. فکر می‌کردم اینا وقتی پیشنهادهای شمارو بشنون بالاخره یه کدوم رو قبول می‌کنن! من فقط با اینا اومده بودم که فکر نکنن دیگه ازشون اطاعت نمی‌کنم... به خدا اگه می‌دونستم کار به اینجا می‌کشه هیچ وقت باهاشون همکاری نمی‌کردم! حالا اومدم با جون دادن برای شما توبه کنم. این توبه‌ی من قبوله ارباب؟ 😭💔 ▪️اباعبدالله فرمودن: توبه‌ات قبوله حر. بیا یکم اینجا پیش ما بشین. حر روش نشد بیاد تو حرم و با بچه‌های اباعبدالله رو به رو بشه.. گفت آقاجان اگه رخصت بدین برم به میدون. اباعبدالله فرمودن هرکاری که می‌خوای انجام بده؛ خدا تو رو رحمت کنه که مثل اسمت آزاده‌ای.. ________ 💠 شاگرد استاد ﴿؏﴾ بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
• ▪️ایستاد رو به روی سپاه کوفه و گفت: _ اهل کوفه! آیا پیشنهادهایی که حسین بن علی به شما داده، اونقدر کافی نبوده که باعث بشه به خاطر خدا دست از جنگیدن باهاش بردارید؟! ▪️جواب دادن: _ ما کاره‌ای نیستیم حر! به عمر سعد بگو. ▪️حر، با عمر صحبت کرد اما باز هم همون جواب دفعات قبل رو گرفت: _ من چاره‌ای جز جنگیدن با حسین ندارم؛ اگه راه دیگه‌ای داشتم، همون رو انتخاب می‌کردم. این درخواست ابن زیاده و من چاره‌ای جز اطاعت ندارم. ▪️جناب حر با ناراحتی رو به سپاه کوفه کرد و فرمود: _ مادرتون به عزاتون بشینه! شما این بندهٔ صالح خدا رو دعوت کردید و بهش گفتید کمکت می‌کنیم، با دشمنانت می‌جنگیم؛ اما حالا که به خاطر دعوت شماها اومده اینجا، نه تنها کمکش نمی‌کنید، که حتی خودتون هم برای جنگ باهاش شمشیر کشیدید؟؟! شما جانش رو به دست خودتون گرفتید، محاصره‌اش کردید، مانع رفتنش به یکی از سرزمین‌های پهناور خدا شدید و کاری کردید که مثل یه اسیر نه بتونه کاری به نفع خودش انجام بده، نه بتونه ضرری رو از خودش دور کنه! شما آب فراتی که هر کافر و مرتدی ازش می‌خوره، و حیوانات توش غلت می‌زنن رو برای حسین و بچه‌هاش حروم کردید!! چه امانت دار بدی بودید برای رسول الله! چه ظلمی کردید به بچه‌های رسول الله!! خدا در روز تشنگی محشر شماها رو سیراب نکنه! ▪️بعد از این سخنرانی، جناب حر، از اباعبدالله اجازه گرفت تا همون طور که اولین نفر جلوی روی ایشون ایستاده بود، اولین نفر هم برای دفاع از ایشون به میدون جنگ بره‌. ▪️در نهایت بعد از چند بار به میدان رفتن و به درک واصل کردن حدود ۴۰ نفر از سپاهیان عمر سعد، ناجوانمردانه مورد محاصره دشمن قرار گرفت و به شهادت رسید.. ________ 💠 شاگرد استاد ﴿؏﴾ بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
•صَلَی‌اللهُ‌عَلَیْک‌یَا‌أَباعَبدِالله امام صادق ﴿؏﴾ می‌فرماد: هرکس که نزد او از حسین علیه‌السلام بگن، و برای حسین، به اندازه بال مگسی اشک از چشم‌هاش جاری بشه، ثواب او بر عهدهٔ خداوند عزوجله و خداوند برای او به کمتر از بهشت راضی نمیشه! | کامل الزیارات، باب ۳۲، ص ۱۰۷، ح ۲ 💠 @shagerde_ostad
• جامعه‌ی بی‌عزت، جامعــه‌ایـه که در اون هجده هزار مرد جنگی، شمشیر به‌دست و آماده‌ی پیکار، با جناب مسلـم‌بن‌عقیــل بیعت‌می‌کنن، اما چند روز بعد خودشون رو به ابن‌زیادی می‌بازن که بعضیا میگن تنها و بعضی‌ها میگن‌نهایتا با پونصد نفـر وارد کوفه شده بود‼️ 💠 @shagerde_ostad
•صَلَی‌اللهُ‌عَلَیْک‌یَا‌أَباعَبدِالله گریه می‌کرد و می‌فرمود: پروردگارا از تو ممنونم که به ابراهیم خلیل رحم کردی و اجازه ندادی که پسرش در مقابل چشمش ذبح بشه!... 💔 | دعای‌عرفه 💠 @shagerde_ostad
• ▪️هنوز سن و سالی نداشت؛ اونقدر که تو خیمه زره و کلاهخود به اندازه‌اش پیدا نمی‌شد! بعد از این که نامه امام حسن رو، رو کرد و بالاخره از اباعبدالله اجازه نبرد گرفت، شمشیرش رو برداشت، عمامه بست و با همون پیراهن بلند عربی‌اش رفت به میدون جنگ! ▪️سپاه دشمن، مات و مبهوت مونده بودن که این بچه کیه حسین فرستاده به میدون؟! ▪️تو میدون، در نهایت اعتماد به نفس و بدون ذره‌ای ترس، به نشانه بی‌اعتنایی به لشکر چند هزار نفری دشمن، نشست روی زمین تا بند پوتینش رو ببنده! ▪️حیرت دشمن به اوج خودش رسید! ▪️بلند شد، لباس‌هاش رو تکوند، شمشیرش رو محکم‌تر گرفت توی دستش، خیره شد به خیل سپاه دشمن، باد انداخت توی گلوش، تا به نگاه‌های متعجب و پر از سوال سپاه مقابل جواب بده: _ اگه من رو نمی‌شناسید، من پسر حسنم! نوهٔ پیامبر برگزیده و امین خداوند! این هم حسین علیه‌السلامه که مثل اسیر گروگان گرفته شده، بین مردمی که ان شاءالله خدا از آب بارون سیرابشون نکنه! ▪️جنگ شروع شد! شاه پسر امام حسن، با همون سن و سال کمش یکی بعد از دیگری پهلوانان عرب رو زمین می‌زد و جلو می‌رفت... حدود سی و پنج نفر از سپاهیان کوفه به دست حضرت قاسم به درک واصل شدن! ▪️دشمن دید با جنگ تن به تن نمی‌تونن کاری از پیش ببرن؛ باز هم مثل نبردهای قبلی، با نامردی محاصره‌اش کردن و ناغافل، با شمشیر به سرش ضربه زدن.. ▪️فریاد «عموجان» قاسم، تا خیمه‌ها رسید! اباعبدالله با عجله سوار اسب شدن و مثل باز شکاری راه افتادن سمت قاسمِ امام حسن! هرکسی که سر راهشون بود رو از دم تیغ می‌گذروندن تا خودشون رو به یادگار برسونن.. ▪️وقتی حضرت، رسیدن بالا سر جوون امام حسن، با گریه، حضرت قاسم رو توی بغلشون گرفتن و فرمودن: _ لعنت خدا بر گروهی که تو رو به شهادت رسوندن.. روز قیامت پدرت و جدت رسول الله از اونها خونخواهی خواهند کرد! قاسمم! خدا می‌دونه چقدر برای عموت سخته که صداش بزنی و نتونه کاری برات بکنه... ولی امروز روزیه که دشمنان عموت فراوان و‌ یارانش اندک‌اند... ▪️ اباعبدالله بدن حضرت قاسم رو به خیمه‌ها برگردوندن و کنار جنازه حضرت علی‌اکبر خوابوندند... 💔 ________ 💠 شاگرد استاد ﴿؏﴾ بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
• عزیزان! خستگی‌هایتان را بگذارید برای جمعه شبی، بین الحرمین؛ حالا وقت دویدن است و به حسیــن علیه‌السلام رسیدن! ❤️‍🩹 💠 @shagerde_ostad
• 🔰ای سند غربت آل علی! ▪️وقتی می‌گوییم حضرت علی اصغر سند غربت آل علی است، تعارف نداریم! قصدمان حرف‌های قشنگ و ذوقی زدن نیست!... ▪️حضرت علی اصغر علیه‌السلام به معنای واقعی کلمه تمام کرده حجت را! آشکار کرده مظلومیت اباعبدالله را! ▪️دشمن شاید بعد از اباعبدالله، توان این را داشت که بگوید: _ جنگ است دیگر! مردها کشته می‌شوند و زنان و کودکان اسیر؛ همه جای دنیا همین است! ▪️اما دشمن، هیچ گاه نتوانسته و نخواهد توانست به یک سوال پاسخ بدهد: _ پس علی اصغر چه؟! مرد جنگی بود؟ شمشیر کشیده بود؟ رجز خوانده بود؟ اصلا گیریم که قصد آب دادن نداشتید؛ دیگر قتل چرا؟! سه شعبه چرا؟! توی آغوش پدر چرا؟!... 💔 ________ 💠 شاگرد استاد ﴿؏﴾ بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
• و خدا می‌خواست امشبی را دل سنگِ ما هم ببارد برای علی اصغرِ امام حسین، باران فرستاد... 💔 📍 🏴 💠 @shagerde_ostad
• نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی به دنیا می دهد بی تابیِ گهواره پیغامی غریبیِ پدر را می زدی فریاد با گریه گلویت غرق خون شد تا نماند هیچ ابهامی گلویت از زبانت زودتر واشد، نمی‌بینم سرآغازی از این بهتر، از این بهتر سرانجامی تو در شش بیت، حق مطلب خود را ادا کردی چه لبخند پر از وحیی! چه اشک غرق الهامی! علی را استخوانی در گلو بود و تو را تیری چه‌تضمینی، چه‌تلمیحی، چه‌ایجازی، چه‌ایهامی! تورا از واهمه در قامت عباس می بیند اگر تیر سه شعبه کرده پیشت عرض اندامی الا یا قوم ان لم ترحمونی فارحمو هذا.... برید این جمله را ناگاه تیرِ نا به هنگامی چنان سرگشته شد آرامش عالم که بر می‌داشت به سوی خیمه‌ها گامی... به سوی دشمنان گامی... برایت با غلاف از خاک‌ها گهواره می‌سازد ندارد دفنت ای شش ماهه غیر از بوسه احکامی چه خواهد کرد با این حلق اگر ناگاه سر نیزه... چه خواهد کرد با این سر اگر سنگ از سر بامی... کنار گاهواره مادر چشم انتظاری هست برایش می‌برد با دست خون آلوده پیغامی | سید حمیدرضا برقعی 💔 ________ 💠 شاگرد استاد ﴿؏﴾ بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
•صَلَی‌اللهُ‌عَلَیْک‌یَا‌أَباعَبدِالله امام صادق علیه‌السلام می‌فرماد: اگه نزد کسی از مصیبت ما یاد بشه و چشمان اون فرد از غمِ داغِ ما پر از اشک بشه، خداوند چهره‌اش رو بر آتش جهنم حرام می‌کنه! | بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۲۸۵ 💠 @shagerde_ostad
• ولی کاش یه وقت‌هایی از جوونیِ علی اکبرِ امام حسین خجالت بکشیم و برای گناهانمون جوونی رو بهونه نکنیم!... 💠 @shagerde_ostad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• میگن حضرت امام، پسرشون آقا مصطفی رو عجیب دوست داشتن! خودشون هم می‌فرمودن من مصطفی رو به خاطر آینده اسلام دوستش داشتم. وقتی آقا مصطفی از دنیا رفت، امام محکم ایستاد! نه گریه‌ای، نه ناله‌ای، نه بی‌قراری‌ای... یه عده گفتن این طوری قلب امام خیلی تحت فشاره! باید یه کاری کنیم پیرمرد از پا در نیاد.. یه مداح خبر کردن که برای امام روضه حضرت علی اکبر بخونه؛ اونجا بود که امام بالاخره گریه کرد... یه طوری که میگن شونه‌هاشون از شدت گریه می‌لرزید! خواستم بگم: اگه خیلی از ماها، تو هیئت سینه می‌زنیم، امام تمام زندگی‌شون هیئتی بود و وقف اباعبدالله! این شب‌ها، از حضرت امام خیلی یاد کنید؛ که اگه با این آرامش میریم هیئت و عزاداری می‌کنیم، بدون ترس از حملهٔ ساواک و شهربانی و غیره، اگه روزنه امیدی داریم به کربلای اربعین، از صدقه‌سر این نوکر واقعی اباعبدالله بوده و هست. ________ 💠 شاگرد استاد﴿؏﴾ بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
• ▪️همون‌طور که اینجا خوندین، معاویه آرزوش بود زودتر بساط اسلام‌ رو جمع کنه؛ و خیلی هــم برای تحقق این هدفش تلاش کرد! در حدی که اگه یه نفر از مکه و مدینه وارد شام، مرکز حکومت معاویه می‌شد، فکر می‌کرد اسلامی که اینا دارن کلا یه دین دیگه است! ▪️هرکاری تونست برای تضعیف اسلام کرد، از سب و لعن اهل‌بیت بگیرید تا جلوگیری از نشر احادیث پیامبر و قتل اصحاب پیغمبر و دروغ و شکنجه و... ▪️بعد از خودش هم این وظیفه کثیف‌ رو، به پسر ملعون‌تر از خودش سپرد!.. تو دوران یزید، کار اسلام، رسما به مو رسیده بود و چیزی نمونده‌بود که فاتحه اسلام خونده بشه! یزید، تو جایگاه خلیفه مسلمین علنا شعر می‌گفت با این محتوا که بهشت و جهنم دروغه، نبوت دروغه، زنده باد لات و عزی (اینا از بت‌های مشرکین بودن) و... دیگه شراب و رقاصه و بزن و بکوب که بچه بازی بود براشون!.. ▪️به قول یه عزیزی، معاویه و یزید، تو این برنامه‌شون فقط در نظر نگرفتن که اباعبدالله هنوز زنده است و میتونه جلوشون رو بگیره! زینب کبری هنوز هست و مثل مادرش محکم پشت امام زمانش ایستاده! ▪️اومدن این تار موی باقی مونده از اسلام رو گذاشتن لای قیچی، تا خواستن آخرین فشار رو وارد، و کار اسلام رو تموم کنن، امام حسین ایستاد وسط تیغه‌های این قیچی! خودش و عزیزانش ارباً اربا شدن تا از این‌تارموی باقی مونده محافظت کنن و به یه نقطه‌ی امن برسوننش.. ▪️و من هربار به این مأموریت و فداکاری عجیب و غریب فکر می‌کنم، وحشت می‌کنم از این که نکنه یه‌ وقت به اسلامی که این‌ طوری سرپا مونده آسیبی بزنم! چطوری می‌خوام جواب اباعبدالله رو بدم؟... چرا نمی‌میرم از غصه؟! 💔 ________ 💠 شاگرد استاد﴿؏﴾ بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6
• شب عاشورا، سخن از: _ «نمی‌خواهم، احتیاج ندارم، بروید، بیعتم را برداشتم» بود؛ روز عاشورا می‌گوید: _ «بیایید به من کمک کنید؛ آیا یاور و‌ مددکاری هست؟ هل من ناصر ینصرنی؟» شب صحبت می‌کند تا مبادا خبیثی بین طیب‌ها باشد، و روز سخن می‌گوید تا مبادا طیبی در بین خبیث‌ها مانده باشد! شب غربال می‌کند تا فقط صالحان بمانند و روز غربال می‌کند تا فقط اشقیا در مقابل او ایستاده باشند!... | آیت الله حائری شیرازی ________ 💠 شاگرد استاد﴿؏﴾ بشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/1951138468C9c6239cbb6