eitaa logo
شاگرد استاد 🇵🇸
427 دنبال‌کننده
74 عکس
51 ویدیو
4 فایل
﷽ اینجا علی علی می‌گیم و شبیه علی شدن رو تمرین می‌کنیـــم 🌱 _ من؟ شاگرد مکتب «سَلونی» علیه‌السلام 💚 . 📪ناشناس: https://daigo.ir/secret/434196413 🤝حرفامون: @Mosahebat_Shagerdha
مشاهده در ایتا
دانلود
• یه وقت‌هایی با خودم فکـر می‌کنــم کاش فلان چیز رو داشتم، یا کاش فلان مشکل نبود؛ بعد انگار یه صدایی توی ذهنم میگه مفت که‌نمیشه؛ اگه‌به‌جاش‌محبت امیرالمؤمنین رو ازت می‌گرفتن چی؟ دیگه نیاز به دو دوتا چهارتا نیست؛ خدایی نمی‌‌ارزه! نه؟! :) 💠 @shagerde_ostad
• از مرگ می‌ترسم؛ می‌دونید چرا؟ امیرالمؤمنین فرموده هرکس از دنیا بره من رو می‌بینه؛ اولین باری که این روایت رو شنیدم از خوشحالی دلم می‌خواست با عشق مرگ رو به آغوش بکشم! اما بعد فکر کردم اگه تو اولین دیدار، آقام با تأسف نگاهم کنه چی؟ اگه با غضب نگاهم کنه چی؟ اگه به خاطر من سرش رو بندازه پایین چی؟ از اون روز مرگ برام کابوسه! از اون روز فقط دعا می‌کنم: خدایا نذار دست خالی با امیرالمؤمنینم چشم تو چشم بشم!... خدایا نذار اینجوری بمیرم... 🍂 💠 @shagerde_ostad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• امام صادق می‌فرماد: هروقت کسی دید محبت ما اهل بیت توی دلش جریان داره، برای مادرش خیلی دعا کنه! (معانی الاخبار: ۱۶۱) پ.ن: آخه به قول شاعر این شوق نوکری اثر شیر مادر است :)❤️ 💠 @shagerde_ostad
• 🔰من دزد مال مردمم، نه دزد اعتقادشون! چند وقتی بود کار و کاسبی‌شون کساد شده بود؛ یه کاروان پر و پیمون پیدا نمی‌شد تا با غارتش یه رونقی بدن به جیب‌هاشون... بعد از مدتی یه نفر سراسیمه اومد و گفت: - فضیل! یه کاروان داره نزدیک میشه که اموال خیلی خوب و گرون قیمتی هم همراه‌شونه! چی دستور میدی؟ فضیل عیاض گفت: آماده حمله بشین. کاروان رسید و همه رو غارت کردن؛ فضیل جلو اومد و گفت تموم شد؟ گفتن تقریبا تمومه ولی یه پیرزنی هست انگار یه چیز گرون قیمت تو مشتش داره؛ هرکاری می‌کنیم اون رو بهمون نمیده! فضیل رفت جلو و به پیرزن گفت: نمی‌خوام اون چیزی که تو دستت داری رو ازت بگیرم، فقط میشه بدونم چیه که اینقدر محکم پیش خودت نگهش داشتی؟ پیرزن گفت: آیت الکرسی فضیل گفت: آیت الکرسی چرا؟ پیرزن گفت: برای این که فضیل عیاض به کاروانمون حمله نکنه! فضیل، انگار که یه سطل آب یخ ریخته باشن روش، به بقیه راهزن‌ها نگاه کرد و گفت: هرچی برداشتین برگردونید به صاحباشون و شرتون رو کم کنید! همراهان فضیل با تعجب نگاهش کردن و گفتن چرا؟؟! چی شده مگه؟؟ این همه زحمت کشیدیم الان که همچی تو مشتمونه ولی کنیم بریم؟ فضیل گفت: من دزد مال مردمم، نه دزد اعتقادشون؛ اگه الان کاروان رو غارت کنیم، این پیرزن نسبت به آیت الکرسی بی اعتماد میشه!... فضیل عیاض مدتی بعد، وقتی داشت از دیوار یه خونه بالا می‌رفت، شنید یه نفر داره قرآن می‌خونه: - أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ؟.... هنوز وقتش نشده اونایی که به ظاهر ایمان آوردن، به یاد خدا خاشع بشن و دست از گردنکشی بردارن؟ فضیل، حس کرد این آیه فقط و فقط مختص خودش نازل شده؛ همون‌جا توبه کرد و برگشت همه اموالی که دزدیده بود رو برگردوند و حلالیت گرفت که این هم خودش ماجرای جالبی داره :)🌱 💠 @shagerde_ostad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• 🔰هدیهٔ بزرگ پیامبر! 🔸دید پیامبر، گوشه‌ای خوابیدن و یه مار هم نزدیک ایشون حرکت می‌کنه. خواست یه سنگ برداره و مار رو بکشه، اما با خودش فکر کرد شاید اصلا مار نیاد سمت پیامبر! این طوری الکی ایشون رو بیدار کردم... 🔹دلش نیومد پیامبر رو بیدار کنه؛ خودش بین پیامبر و مار دراز کشید تا اگه خواست نزدیک ایشون بشه، جلوش رو بگیره! 🔸پیامبر درحالی که زیر لب آیه «انّما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقمون الصلاة ویؤتون الزکاة وهم راکعون» رو می‌خوردن از خواب بیدار شدن؛ 🔹فرمودن: خداروشکر که نعمتش رو برای علی کامل کرد و خوش به حال علی که خدا اون رو از بقیه برتر و با فضیلت‌تر قرار داد. 🔸چشمشون به ابورافع افتاد. پرسیدن: اینجا چیکار می‌کنی؟ ابورافع جریان مار رو تعریف کرد. 🔹پیامبر به خاطر این لطف ابورافع، خواستن بهش یه پاداش بزرگ بدن؛ دستش رو گرفتن‌و فرمودن: _ ابورافع! یه روزی میرسه که یه عده با علی می‌جنگن، تو اون جنگ علی حقه و اون‌ها باطل! اون روز تو چیکار می‌کنی؟ ابورافع! زمانی که اون گروه به جنگ علی بیان، برای هر کسی که توان جهاد داره، واجبه در کنار علی بجنگه، و کسی هم که توان جنگیدن نداره، باید توی دلش آرزوی کمک به علی رو داشته باشه. 🔸ابورافع گفت: یا رسول الله! برام دعا کن اون روز توانش رو داشته باشم که کنار علی شمشیر بزنم. پیامبر هم برای ابورافع دعا کردن. 🔹چند سال بعد، زمانی که معاویه و طلحه و زبیر به جنگ امیرالمؤمنین رفتن، ابورافع یاد اون پیشگویی پیامبر افتاد؛ زمین و خونه‌اش رو فروخت و با این که بیشتر ۸۵ سالش بود، راهی جنگ با دشمنان امیرالمؤمنین شد. 📚 منبع: رجال نجاشی، چاپ جامعه مدرسین، ص 3-5، رقم 1 💠 @shagerde_ostad
• حضرتِ صاحبِ من! آنچـــه را مانــع دیدار شــد از دیـده بگیــــر جز تو ما از همه گفتیم، تو نشنیده بگیر 🍂 💠 @shagerde_ostad
• ابوالفتح گفت: به خدا پناه می‌بریم از «خود محوری» به جای «خدا محوری»! خود محور اگر می‌توانست، خدا را هم نابود می‌کرد تا سد راهش نباشد! 📚 👤 💠 @shagerde_ostad
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
• 🔻گناهی که خدا رو خشمگین می‌کنه! 🔻گناهی که هیچ وقت بخشیده نمیشه!... 💠 @shagerde_ostad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا